اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
بحث ما درباره میسور بود که اگر مرکبی مامور به باشد و بعض اجزاء
آن یا بعض از شرایط آن معذور باشند، آیا مابقی را باید آورد یا نه؟
مشهور در میان اصحاب شده که باید آورد به قاعده میسور حالا که همه
اش را نمیتوانی بیاوری، بعضی اش را بیاور دیروز عرض کردم که قاعده المیسور لا
یسقط بالمعسور که یک امر عقلی است راجع به کلیات خوب دلالت دارد یعنی حکم عقلاء
برای اینست که اگر امر به کلی شدی و بعضی از افراد آن کلی معذورش برای آوردنش، آن
کلی هر کجا مصداق پیدا کرد، آن مصداق را بیاور که حتی دیروز ایشان (اشاره به یکی
از حضار) میفرمودند که آقا خود آن اکرم کل عالم دلالت دارد حالا اگر دلالت نداشته
باشد اطلاق باشد باز هم قاعده المیسور میگوید که اگر جزئی را نتوانستی بیاوری،
موجب نمیشود که کلی از بین برود.
و اما راجع به مرکب میگوید، عقلاء عکس میگویند اذا انتفی الجزء،
انتفی الکل، اگر بخواهیم باز هم باقی را بیاوریم یک دلیل میخواهیم، آن دلیل باید
بگوید که مابقی را هم بیاور حالا اینکه نتوانستی کل را بیاوری، بعض را بیاور و اما
قاعده اذا انتفی الجزء، انتفی الکل، میگوید دیگر واجب نیست دیگر لازم نیست بحث
امروزمان اینست که میگویند که دلیل داریم برای اینکه اگر راجع به کل نه راجع به
کلی، اصلاً بحث کلی را در قاعده میسور نمیکنند، مفروغ عنه گرفتند و هیچ اشکالی هم
در آن نیست لذا اگر یادتان باشد مرحوم آخوند هم در کفایه مفروغ عنه میگیرد و
روایات را حمل بر جزئی و کلی میکند. لذا در همین بحث که اصلاً قاعده میسور را
مختصش میدانند به کل و جزء. نه به کلی و جزئی، حالا گفتند دلیل داریم اینکه اگر
کل را نتوانستی بیاری باقی را بیاور، دلیل اینها هم دو چیز است، یکی اماره، یکی
استصحاب، اصل بمعنی اینکه اگر اماره را قبول نکردی، استحصاب میگوید بیاور.
راجع به اماره 3 تا روایت آوردند که در کفایه هم آمده، روایت از
نظر اصول ما در کتب روائی ما نیامده اما در کتاب های روائی اهل سنن هر سه آمده،
شیخ احمد احصائی در قبال لئالی یک روایتی از امیرالمومنین نقل میکند، المیسور لا
یسقط بالمعسور اما چون که اعتنائی به کتاب قبال لئالی نیست و از سنیها خیلی نقل
میکند ما خیال میکنیم که این را هم ایشان از سنیها برداشت کرده. بله در صحاح
آنها، نظیر صحیح مسلم، این 3 تا روایت آمده، اذا امرتکم بشیءٍ فاتوا منه مستطعم،
المیسور لا یسقط بالمعسور، ما لا یدرک کله لا یدرک کله، گفتند این 3 تا روایت
دلالت میکند اگر نماز را نتوانستی ایستاده بخوانی، نشسته بخوان. فاتوا منه
مستطعم. ما لا یدرک کله، یدرک کله، المیسور لا یسقط بالمعسور، اگر نتوانستی رکوع
بکنی، رکوع نکن، ذکرش را بگو. و بالاخره تا آخر، از نماز هر چه توانستی بیاور و
تمسک به این 3 تا روایت شده آن وقت یک قاعده کلی درست کردند و گفتند همه جا چنین
است الا ما اخرجه الدلیل، هر چه مرکبی را که نتوانستی همه اش را بیاوری قاعده
میسور میگوید آنچه میتوانی بیاور مگر یک دلیل بیاید بگوید نه، نمیشود بیاوری،
بعضش فایده ندارد، مثل وضو. در وضو اگر نمیتواند صورتش را بشوید گفتند، دیگر وضو
نگیرد. دستش نجس است، یک مرتبه میتواند آب بریزد نه دیگر دستت را نشور، قاعده
میسور ندارد، روزه را نمیتواند بگیرد، روزه گنجشکی میتواند بگیرد، نه روزه
گنجشکی مال بچه هاست، مال تو نیست. گفتند خوب برای اینها که دلیل داریم و اما
آنجاها که دلیل نداریم اگر شک کردیم که آیا مابقی واجب است یا واجب نیست، المیسور
لا یسقط بالعسور، اذا امرتکم بشیءٍ فاتوا منه مستطعتم، ما لا یدرک کله، لا یدرک
کله.
اشکال اولی که به این 3 تا روایت است، این 3 تا روایت، سند ندارند،
آقای بجنوردی میفرمایند که نه به اندازهای مشهور است که ما مستغنی از سندیم، نمیدانم
یعنی چه، کسی با آن فتوا داده و روایاتی که از سنی هاست، اصلاً شیعه، مثل صاحب
وسایل، مثل کلینی با 25 سال زحمت، روایت مینویسد، این 3-2 تا روایت را هیچ کجا
ندارد لذا روایتها ضعیف السند است. لذا این اشکال هست.
اشکال دومی که هست این المیسور لا یسقط بالمعسور یک امر عقلی است،
اصلاً که در فقه آمده، ما لا یدرک کله، لا یدرک کله، المیسور لا یسقط بالمعسور،
لذا یک امر عقلی است، یک امر ارشادی است، تابع ما یرشد الیه است، اگر تابع ما یرشد
الیه شد میشود مربوط به کلی، نه کلی مربوط به جزئی، نه جزء، برای اینکه گفتیم عقل
میگوید راجع به کلی و جزئی، المیسور لا یسقط بالمعسور، و اما راجع به جزء و کل،
اذا انتفی الجزء انتفی الکل، لذا اصلاً متخصص است، اگر امر عقلی باشد، اگر عقلاء
آن دو قاعده دیروز را که گفتیم داشته باشند، 3 تا روایت متخصص است راجع به کلیات
است، همانطور که مرحوم آخوند در کفایه فرمودند که شخصی میخواست پای منبر پیامبر
مَن مَن بکند، اذیت به پیغمبر میکرد، هی بلند میشد، میگفت آقا این حجی که شما
این قدر رویش پافشاری داری، هر سال برویم یا یک مرتبه کفایت میکند؟ آقا به
اعتنائی میکردند جوابش را نمیدادند، بعد فرمودند این بازیها چیست؟ چرا بهانه
گیری میکنی؟ چرا مثل بنی اسرائیل میکنی؟
اذا امرتکم بشیء فاتوا منه مستعطتم، خوب مربوط به حج است یعنی اگر
میتوانی هر سال برو، اگر نمیتوانی یک سال در میان برو، نمیتوانی، 10 سال یک
مرتبه برو، نمیتوانی در مدت عمرت یک مرتبه برو. آن واجبش است، مابقی هم مستحب
است. و آنچه که هست این است، ما لا یدرک کله، لا یدرک کله، عقل ما هم میگوید بله،
اما راجع به اذا انتفی الجزء، انتفی الکل که نیست، راجع به کلیات و راجع به کلیات
هر سه روایت یک مضمون است و یک دلالت دارد و ما بافتیم در مِن، مِن ادبیات و معنی
کردن روایت و با یک سرشک بخواهیم بچسبانیم، اینها را عقلاء از ما قبول نمیکنند،
لذا من عقیده دارم که قاعده میسور راجع به کلی و جزئی دلیل دارد، دلیلش عقل است.
اما قاعده میسور راجع به کل و جزء دلیل ندارد، بلکه دلیل عکس است، اذا انتفی الجزء
انتفی الکل. و این 3-2 تا روایت که مثل مرحوم آقای بجنوردی و بعضی از بزرگان دیگر
هم میگویند دلالتش خیلی خوب است، نه اصلاً دلالت ندارد تابع ارشاد است، تابع
ارشاد است، تابع عقل است تابع ما یرشد الیه است، باید ببینیم کجا عقل ما حکم میکند
هر کجا عقل ما حکم کرد، روایت را آنجا پیاده میکنیم و هر کجا هم نه، بود و نبودش
هم مثل هم است، مثل اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم است که بود و نبودش
مثل هم است، تأکید حکم عقل است، در این حرفها، اصلاً شک نداریم ما میدانیم که عقل
ما میگوید ما لا یدرک کله، لا یدرک کله روایت هم میگوید ما لا یدرک کله، لا یدرک
کله، حالا کجا را میگوید عقل ما میگوید راجع به کلی و جزئی این روایت هم خواه
ناخواه باید بگوید برای اینکه تابع ما یرشد الیه است، روایات ارشادی که اطلاق
ندارند. برای اینکه اگر ارشادی باشد، ارشادی اینست که اصلاً معقول نیست اذا انتفی
الجزء، انتفی الکل، اصلاً عرف از این نمیفهمد، عرف آنکه میفهمد اینست که اذا
انتفی الجزء، انتفی الکل، عرف این را نمیفهمد که اذا انتفی الجزئی لا ینتفی الکلی
روایت هم چون که ارشاد است یعنی امر رویش حکم میکند –دیگر اطلاق ندارد-، عموم هم
ندارد تابع ما یرشد الیه است همه احکام عقلی همین طور است یعنی اگر ما نصی داشتیم،
اماره بود یا اصل، دیگر اصلاً روی آن اطلاق و تقیید و عموم و امثال اینها که فکر
نمیکنیم میگوئیم این ارشاد است. ارشاد تابع ما یرشد الیه است حالا اگر به راستی
تعبدی بود، ممکن است کسی اطلاق گیری بکند ولی چون عقل ما قبل از آن حکم میکند
دیگر نمیشود اطلاق گیری کرد چون تابع است، تابع حکم عقل است، اصلاً معنی ارشاد
همین است، لذا همین طور که اذا امرتکم بشی فاتوا منهم مستطعتم راجع به کلی و جزئی
است یعنی امر سوال میکرد هر سال بروم مکه فرمودند میخواهی برو، میخواهی نرو اگر
میتوانی برو، نمیتوانی نرو اما اینکه حالا ما از آن اطلاق گیری بکنیم، ما بشینیم
و جمع بین لحاظیش درست بکنیم ما درست کنیم که این هم کل را میگیرد و هم جزء را،
اصلاً همه به عقیده من سالبه به انتفاع موضوع است حالا اگر حرف مرا نزدید و حرف
مشهور را زدید که گفتند قاعده میسور راجع به کل و جزء، دلیلش همین 3 تا روایت است
خوب باید در مسأله ببینیم آیا این روایتها دلالت دارند یا ندارند، خوب اذا امرتکم
بشیء فاتوا منه مستطعتم باید این اذا امرتکم بشیء، شیء را اختصاص بکل بدهیم، من
تبعیض هم ظهور در کل داشته باشد آن وقت بگوئید اذا امرتکم به مرکبی فاتوا از آن
مرکب مستطعتم حالا دلالت دارد؟ که اذا امرتکم بشیء فاتوا منه مستطعتم این معنی اش
است؟ یا نه اذا امرتکم بکلی فاتوا از آن کلی مستطعتم چنانچه شأن نزولش هم همین است.
لذا این اذا امرتکم بشیء باید بگوئی شیء یعنی کل منه هم چون من، لذا حالا وقتی شأن
نزول را نمیخواهیم بگوئیم محضص است اما ظهور را از ما میگیرد. اذا امرتکم بشیء
فاتوا منه مستطعتم، نمیدانم کلی است یا کل یا هر دو مرحوم نائینی میفرمایند که
جمع بین لحاظین است 2 تا را که نمیشود بگیرد، هم جزء و هم جزئی، هم کل و هم کلی
پس یا باید کلی را بگیرد یا جزئی را بگیرد، کلی را میگیرد به قرینه شأن نزولش.
مرحوم آقای بجنوردی، مرحوم نائینی را رد میکند که نه شأن نزول را
ولش کن و این اذا امرتکم بشیء فاتوا منه مستعطتم از من تبعیض پی ببر این که کل و
جزء است نه کلی و جزئی به آقای بجنوردی میگوئیم که یعنی اینکه معنی اش اینست که
شأن نزول اصلاً توی کار نیاید، نمیشود که شأن نزول را از کلی بیرون ببریم مخصص
نیست اما دلالت بر شأن نزول هم نداشته باشد، مصداق شأن نزول هم نباشد، اینکه نمیشود
دیگر مسلم باید بگوئید که این هم کلی را میگیرد هم کل را مرحوم نائینی میگویند
نمیشود جمع بین لحاظین است برای اینکه در آن واحد بخواهید لحاظ بین کلی و کل،
جزئی و جزء بکند نه کل مرحوم آخوند هم در کفایه همین را میگویند. ولو اینکه به
قول آقای بجنوردی ظهور در کل داشته باشد مجبوریم برای شأن نزول بگوئیم کلی چارهای
غیر از این نداریم بله ما جمع بین لحاظینش را که مرحوم نائینی گفته، این را اشکال
داریم میگوئیم طوری نیست جمع بین لحاظین برای اینکه شیء عرض عام است و شامل هر دو
میشود جمع بین لحاظین نیست لذا این جمع بین لحاظین مرحوم نائینی درست نیست اما بر
میگردد به اینکه آیا این امرتکم بشیء عام هست یا نه؟ به این معنی که شیء گفته هم
کلی اراده کرده هم کل، هم جزئی اراده کرده هم جزء آیا این ظهور هست؟ آن شأن نزول
ظهور را میگیرد حرف ما که میگوئیم امر عقلی است که اصلاً نمیگذارد آن امر ظهور
پیدا کند حالا گفتم قطع نظر از حرف من بگوئید تعبدی، نگوئید عقلی، اما در اینکه
پیغمبر اکرم اینرا فرمودند برای کلی و جزئی، نفرمودند برای کلی و جزء حالا نمیدانیم
برای کل و جزء هم گفتند یا نه میخواهی به عموم شیء تمسک بکنی دیگر نمیشود، ظهور
ندارد، لذا شیء مختص میشود به کلی و جزئی، نمیگویم شأن نزول مخصص است، میگویم
اینجا ظهور را از دست میگیرد که مرحوم آخوند در کفایه همین را میفرماید، میفرماید
اذا امرتکم بشیء فاتوا منه مستطتعم این نمیتواند هم کلی را بگیرد و هم کل را،
چرا؟ برای اینکه شأن نزول مربوط به کلی است خوب همین است مرحوم آخوند نمیخواهند
بگویند که شأن نزول مخصص است، میخواهند بگویند این شأن نزول موجب میشود که
نتوانیم از این شیء عموم بگیریم یا اطلاق مقامی بگیریم بگوئیم در هر حال یا در هر
طوری. این راجع به اذا امرتکم بشیء فاتوا منه مستطعتم، همچنین اینکه مرحوم آقای
بجنوردی میگوید ما لا یدرک کله، لا یدرک کله خیلی ظهور دارد در کل و جزء نمیدانم
چرا ما لا یدرک کله، لا یدرک کله ظهور در کل و جزء دارد، چرا؟ بلکه ظهور دارد در
کلی و جزئی اگر شما بخواهید باید با جمع بین لحاظین و اینها بیائید جلو و بگوئید
که جمع بین لحاظین طوری نیست پس این ما لا یدرک کله، این ما موصوله است، عام بدلی
است هم جزء را میگیرد هم جزئی را هم کل را میگیرد هم کلی را.
لذا باید اینطور بگوئیم و الا آن جمع بین لحاظین ما را گرفته باشد
و بگوئیم جمع بین لحاظین محال است این یا جزئی است یا کلی ما میگوئیم ظهور در
جزئی دارد شما میگوئید نه مجمل میشود.
لذا همه حرفها در ما است ما لا یدرک کله، لا یدرک کله. این ما، مای
موصوله که عام است عمومیت در کل و جزء دارد آقای بجنوردی میگوید عمومیت دارد
درکلی و جزئی مرحوم نائینی و مرحوم آخوند در کفایه میگویند یا جمع بین لحاظین
یعنی شیء، این مای موصوله عام است مثل شیء بگوئیم که ما لا یدرک کله، چه کله، چه
کلی، چه جزئی، چه جزء. آیا میشود عرفاً این ظهور را درست کرد تویش میمانیم، نمیدانیم
چنین عمومی هست؟ این با اینکه مای موصوله عام است منافاتی ندارد آیا مای موصوله
عام است در صنف خودش یا در صنف مخالف؟ همه حرفها توی اینست همچنین المیسور لا یسقط
بالمعسور، الف و لام موصوله است دلالت بر عموم میکند، بجای ما است، بجای من است
اما این المیسور، کل یا کلی یا هر دو، آنکه یقینی است اینکه کلی، آنکه مشکوک استف
کل حالا میتوانم به این المیسور برای کل و جزء تمسک کنم اینجا یک حرف دیگری هم
هست و این را ببینید چکار باید کرد که اصلاً شما مربوط به کل و جزء قرارش دادید،
باید حکم عقل را تخصیص بدهید، آیا احکام عقلیه تخصیص برادر است؟ بگوئیم اذا انتفی
الجزء، انتفی الکل، الا در اینجا شما بگوئید ما من عام الا و قد خص، بگوئید آقا
خود این حرف شما هم عام است، تخصیصش چیست؟ میگوئید احکام عقلی، احکام عقلیه تخصیص
بردار نیست آن وقت اگر بخواهید اینجا بگوئید چکار باید بکنید همان طور که در اصول
فقهاء کردند، میگویند تقبل ناقص بجای کامل است یعنی اگر دست بکنیم که این المیسور
کل و جزء هم میگیرد باید بگوئید تخصیص نیست، تبیین است که شارع میگوید من راجع
به نماز، 2 تا نماز دارم، یکی برای غیر معذور، آن اجزائی که معذور نیست مثل شرط
ذکری. نماز برای کسی که بداند حمد و سوره جزء است، برای کسی که حمد سوره جزء نیست
تقبل ناقص بجای کامل میشود باید اینجا را این طوری درستش بکنیم و بگوئیم حکم
واقعی که 10 جزء است برای غیر معذور حکم ظاهری آن هم حکم واقعی است 9 جزء است برای
معذور، لذا 2 تا نماز –مثل نماز مسافر- داریم، برای معذور یک نماز داریم برای غیر
معذور یک نماز دیگر تخصیص نگذارید که بعضی از بزرگان اینجا تخصیص آوردند، این اسمش
تخصیص نیست تبیین است، برای اینکه حکم عقلی را که نمیشود تخصیص داد تبیین است
برای اینکه ایها مکلف اگر معذور نباشی نمازت 10 جزئی است، اگر معذور باشی نمازت 9
جزئی است طوری نیست، باید اینجوری درست بکنیم.
و علی کل حال تا اینجا این طور شد که این 3 تا روایت اولاً ضعیف
السند است بعدش هم امر عقلی است، باید ببینیم عقلاء چطور حکم میکنند و این
المیسور را برای کلی میدانند نه برای کل، این ثانیاً. ثالثاً اگر هم بخواهید، نمیتوانید
تخصیص بگوئید، باید بگوئید تبیین 2 تا حکم، یک حکم برای واقعی، یک حکم برای معذور
و رابعاً اینکه این 3 تا روایت همان طور که مرحوم آخوند در کفایه فرمودند ظهور
دارد درکلی نه کل، ظهور دارد در جزئی نه جزء بنابراین روایت در مسأله نداریم.
فردا نوبت استصحاب است باید ببینیم استحصاب در مسأله جاری است یا
نه؟
و صلی الله
علی محمد و آل محمد.