اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
راجع به قاعده میسور مقداری صحبت کردیم و بحث دیروز به اینجا رسید
که ما از نظر دلیل و اماره برای حجیت قاعده میسور دلیلی پیدا نکردیم البته در ضمن
این 3-2 روز بحث فهمیدیم که قاعده میسور آنجاست که مرکبی مأمور به باشد و نتوانیم
همه اجزاء را بیاوریم بعضی از شرایط را نتوانیم آیا باید مابقی را بیاوریم یا نه؟
تمسک به اذا امرتکم بشیءٍ فاتوا منه مستطعتم، المیسور لا یسقط بالمعسور، ما لا
یدرک کله، لا یدرک کله، شد.
که ما گفتیم این 3 تا روایت سند ندارند و اینکه مشهور شده شاید از
این نظر است که این یک امر عقلی بوده روی سندش خیلی پافشاری نشده عقل ما هم میگوید
المیسور لا یسقط بالمعسور، ما لا یدرک کله، لا یدرک کله، اذا امرتکم بشیءٍ فاتوا
منه مستطعتم.
اما عقل ما راجع به کلی و فرد میگوید نه راجع به کل و جزء، راجع
به کل و جزء، عقلاء و عقل میگویند اذا انتفی الجزء، انتفی الکل. لذا این روایات،
روایات خوبی است اما مربوط به کلی و جزئی، مربوط به مصادیق یک کلی است و اما
بخواهیم راجع به کل و جزء بگوئیم، این عرف پسند نیست لذا به این روایات وقتی میتوانیم
تمسک بکنیم و بگوئیم مثلاً سندش، اشکال به دلالتش ندارد که مربوط به کلی و جزئی
باشد نه کل و جزء و همین طور که مرحوم آخوند در کفایه و مرحوم شیخ هم در فرایند
گفتند، ظهور این روایات همه مربوط به کلی و جزئی است مثل حج همه ساله و اگر گفته
حج بجا بیاور، این نمیتواند طواف بجا بیاورد، نمیتواند به عرفات برود آنجا دزد
هست، مثلاً الان وضع عرفات طوری شده که نمیتواند برود و درمنی بماند حالا ما
بگوئیم که همین طواف را بجا بیاور، طواف نساء را هم بجا بیاور، سعی بین صفا و مروه
را بجا بیاور، کفایت میکند.
راجع به این که امسال نمیتواند به حج برود و سال دیگر میتواند،
اذا امرتکم بشیء فأتوا منه ما استطعتم، اما راجع به اینکه نمیتواند بعضی از اعمال
حج را (بجا بیاورد) ما بگوئیم که هر چه میتوانی.
این خلاصه حرف ما بود که میگفتیم اینها ارشاد به حکم عقل است، اگر
هم ارشاد نباشد، ظهور مربوط به کلی و مربوط به فرد است نه راجع به کل و جزء و میگفتم
شأن نزولش هم مانع از این میشود که ما هم کل را هم کلی را بگوئیم، هم جزء را و هم
جزئی را بگوئیم. لذا مثل مرحوم شیخ در فراید و دیگران گفتند با استصحاب درست میکنیم
این حج با رفتن به عرفات واجب بود الان حج منهای عرفات است، واجب است یا نه؟ میگوئیم
وجوب حج بود، الان هم هست چند تا تقریر برای این استصحاب شده تقریر اول استصحاب
کلی است، استصحاب کلی به این معنی که بگوید که حج بر من واجب بود، الان هم واجب
است که اسمش را جامع بین ناقص و کامل میگذارند. بد اسمی رویش گذاشتند نباید جامع
بگذارند، من یادم نیست که مرحوم شیخ جامع گفته باشند، استصحاب کلی. مثل همان
استصحابی که زید در خانه بود، انسان در خانه بود یک دفعه استصحاب زید میکنم، یک
دفعه استصحاب کلی، میگویم که انسان در خانه بود نمیدانم هست یا نه، الان هست.
این هم این طوری بگوئیم که حج واجب بود، نماز بر من واجب بود الان از رکوع معذورم،
از وضو معذورم، نمیدانم نماز بر من واجب است یا نه؟ کان، الان (هم) یکون کذلک.
این استصحاب، استصحاب قسم سوم از اقسام استصحاب کلی است اگر یادتان
باشد در اصول گفتند که استصحاب کلی منقسم به 3 قسم میشود، قسمت اول اینکه زید در
خانه بود و حالا شک دارم زید در خانه است یا نه، استصحاب کلی بکنم بگویم انسان در
خانه بود الان هم یکون کذلک گفتند این، طوری نیست استصحاب اشکال ندارد.
استصحاب قسم دوم اینکه کلی بود، جزئی بود، آن جزئی نمیدانم در چه
مصداقی بود که به قول مرحوم شیخ انصاری نمیدانم پشه بود یا فیل، اگر پشه بود
رفته، اگر فیل بود هست، حالا فرد را که نمیدانم استصحاب بکنم، اما کلی را میتوانم
استصحاب بکنم بگویم حیوان در خانه بود، الان هم یکون کذلک. حرف در آن بود که آیا
استصحاب کلی میتوانم بکنم یا نه؟ مشهور گفته بودند، این هم طوری نیست. استصحاب
جزئی نمیتوانیم اما استصحاب کلی اش اشکال ندارد. برای اینکه میدانیم انسان بود،
حالا الان نمیدانم هست یا نه حیوان بود، الان نمیدانم هست یا نه، کان، الان هم
یکون کذلک.
استحصاب قسم سوم این بود که کلی در ضمن فردی بود، فرد رفت، میدانم
رفته حالا مقارن با رفتن او نمیدانم فرد دیگر هم آمده یا نه، بگویم استصحاب کلی
بکنم. گفتند این جاری نیست چرا جاری نیست؟ برای اینکه میدانم انسان در ضمن زید
بود، آن هم میدانم زید رفت کلی رفت، حالا نمیدانم آیا عمر مقارن با رفتن او به
خانه آمد تا استصحاب بکنم یا نه؟ اصلاً هم در فرد و هم در کلی شک دارم، قضیه
متیقنه ندارد پس استصحاب قسم سوم جاری نیست.
خوب این قسم سوم، ما نحن فیه هم همین طور است برای اینکه میدانم
نماز بر من واجب بود، ضمن 10 جزء، حالا 9 جزء میتوانم بیاورم، یک جزء را نمیتوانم
بیاورم نمیدانم آیا آن کلی هست یا نه تا بگویم نماز بر من واجب بود یا نه، الان
یکون کذلک. استصحاب قسم سوم است، جاری نیست. این یک اشکال است اما یک اشکال مهمتر
این است که ما اصلاً کلی در اسلام نداریم، نماز کلی اصلاً واجب نیست، آنکه واجب
است و واجب منجز میشود جزء است نه کلی. یعنی حتی کسانی که قائل به ضمنی هستند
نماز در ضمن 10 جزء، این نماز (را میگویند) اما نماز کلی جامع بین ناقص و کامل،
اصلاً در اسلام هیچ واجب این طور نمیدانیم، اصلاً این استصحاب کلی، اگر هم در
اصول جاری بشود و اشکالی در آن نباشد، درستش هم بکنید استصحاب قسم دوم هم این
اشکال را دارد.ما اصلاً کلی جامع در اوامر نداریم اینجا هم همین است که یک نماز
جامع بین ناقص و کامل (باشد) که اگر بخواهیم آن جامع را استحصاب بکنم اصلاً قضیه
متیقنه ندارد. یک حرف دیگر هم در مسأله هست و آن اینست که اصلاً امر روی عنوان
بسیط آمده آن عنوان بسیط که جامع و غیر جامع ندارد، نماز، روزه، حج، اینها همه یک
اوامر بسیط هستند. دیگر این مأتیء بها است که باید بیاید آن کلی را که امر روی
طبیعت آمده آن طبیعت را ساقط بکند لذا شما در اصول میگوئید «الحق انّ الاوامر و
النواهی یتعلق بالطبایع» و معنای طبیعت یک امر بسیط است، ماهیت است. ماهیت یک امر
بسیط است. نه جزء در او خوابیده نه جزئی، نه کل نه کلی. یک عنوان بسیط است امر بر
این عنوان بسیط دارم من مأمور به هستم، من باید این عنوان را ساقط بکنم آن وقت من
باید یک نماز بیاورم تا آن نماز را ساقط بکنم یعنی آن امر را ساقط بکنم اصلاً
اجزاء مربوط به امر نیست مربوط به ماتی به است یعنی اصلاً امر متعلق به عنوان است
امر متعلق به بسیط است وقتی که امر متعلق به یک امر بسیطی شد، جامع بین ناقص و
کامل اصلاً دیگر سالبه به انتفاع موضوع میشود. جامع است و یک امر مرکب است بین
این و آن ما میگوئیم اصلاً امر بسیط بین این و آن ندارد، امر بسیط است، جامع آن
جا است که مرکب باشد اگرامر روی اجزاء آمده بود میتوانستیم بگوئیم که جامع بین
اجزاء است اما امر که روی اجزاء نیامده روی آن جامع هم نیامده که یک امر انتزاعی
است بلکه به راستی روی عنوان آمده، عنوان هم بسیط است من باید این عنوان بسیط را
تحویل بدهم، عنوان بسیط دست من هم نیست تا تحویل بدهم باید مأتی به بیاورم تطابق
با مأمور به پیدا کند تا مأمور به ساقط شود. لذا میگویند تطابق مأتی به با مأمور
به آنکه دست من است مأتی به است، یعنی آوردن آن اجزاء آن که ساقطش میکند، معطی به
است اینها است که من میآورم، وقتی آوردم تطابق با آن عنوان بسیط پیدا میکند یعنی
نماز را آوردم، نماز ساقط میشود.
بنابراین، این استصحاب از جهاتی جاری نیست یکی گفتند امر جامع ما
امر جامع بین ناقص و کامل نداریم. یکی هم گفتند استصحاب کلی، استصحاب قسم سوم، این
استصحاب جاری نیست. یکی هم اصلاً اوامر و نواهی روی عناوین است روی ماهیت است آنها
بسیط اند نه جامع بین اجزاء اصلاً عنوان هیچ ربطی به اجزاء و شرایط ندارد. بعبارت
دیگر همین طور که بزرگان فرمودند –نه در اینجا، در اصول- گفتند که آن ماهیت ظرف
امر است آن اجزاء و شرایط ندارد امر را روی عنوان بسیط آورده مأتی به که اوله
التکبر و آخره التسلیم باشد این مربوط به من است نه مربوط به امر مربوط به مأمور
است لذا من مأتی به را میآورن وقتی آوردم آن امر ساقط میشود اینها حرفهای من که
نیست در اصول است دیگر یک قاعده کلی داشته باشید که اجزاء و شرایط در ظرف مأتی به
مأمور به است نه در ظرف امر آنجا که مولا امر میکند آن عنوان بسیط صلاه است و
اجزاء و شرایط نیست آنجا که من اجزاء و شرایط میآورم، اصلاً امر نیست، امر روی
عنوان است، من اصلاً نمیتوانم آن متعلق امر و ماهیت را بیاورم، آن عنوان را
بیاورم آن که من میتوانم بیاورم اجزاء و شرایط است که مربوط به مأمور به نیست
آنکه مأمور به است من نمیتوانم بیاورم بله یک کار را میآورم، مأتی به مطابق میشود
با مأمور به، مأمور به را خود به خود ساقط میکند. این قسم اول استصحاب، قسمی که
فرمودند.
تقریر قسم دوم گفتند استصحاب نفسی. در باب استصحاب اگر یادتان باشد
گفتند که موضوع را از عرف میگیرند نه از دقت عقلی لذا حتماً در باب استصحاب قضیه
متیقنه، قضیه مشکوک از نظر عقلی 2 تا است مثلاً میخواهی استصحاب حریت بکنی، کی شک
میکنی؟ وقتی یک مقدار از این آب رفته باشد، و الا اگر همان آب باشد و هیچ تکان
نخورده باشد، شک نداری تا بگویی هذا کان کرا الان یکون کذلک اگر واجب باشد زید را
اکرام بکنی و هیچ اشکالی پیدا نشود، شک نداریم که باید به زید اکرام بکنیم، اما
زید یک دروغ میگوید، حالا نمیدانیم عادل است یا نه استصحاب میتوانم بکنم یا نه؟
تغییر باید بکند. عقل ما میگوید که وقتی که تغییر کرد موضوع 2 تا میشود آبی که
یک وجبش رفته با آبی که یک وجب بالا بوده اینها 2 تا آبند عقل میگوید نه لذا از
نظر عقلی ما استصحاب ندارید الا استصحاب حکم عقل و آن استصحاب عدم ازلی که الان
بحث ما نیست. خوب میگویند پس چه کاربکنیم تا خیلی استصحاب پیدا بکنیم، میگویند
که موضوع را از عرف بگیر و در عرف گاهی که میخواهی این آب را استصحاب بکنی، تا
توی پاشوری رفته است که نمیدانم کرّ هست یا میگویند نه، عقلاء میگویند 2 تا آب
است عرف میگوید این 2 تا آب است اما یک مقدارش کم شده، حالا که یک مقدارش کم شده
هذویت محفوظ است عرفاً، لذا عرف میگوید هذا کان مائا الان یکون کذلک هذا کان کرّا
یکون کذلک استصحاب جاری است لذا اسمش را تسامح عرفی در موضوعات میگذارند و
استصحاب را ما حجت میدانیم از باب این تسامح و الا اصلاً استصحاب سالبه به انتفاع
موضوع میشود وقتی موضوع را باید از عرف بگیری، یک تغییری باید بکند، ما نحن فیه
همین طور است رکوع نماز را نمیتواند بیاورد عرف میگوید هذا صلاه، نماز بدون رکوع
هذا صلاه میگویم کان، الان یکون کذلک بر من واجب بود، الان هم واجب است به آن میگویند
استصحاب نفسی، آن استصحاب اول استصحاب کلی بین ناقص و کامل بود، این استصحاب نه
درست استصحاب نفسی است و هذویت محفوظ است میگوید هذا کان الان یکون کذلک لذا
مثلاً اگر در باب حج اصلاً نتواند عرفات برود نتواند مشعر برود نتواند منا برود،
نتواند از مکه بیرون برود، حالا بخواهد سعی بین صفا و مروه را بجا بیاورد، بگوئیم
هذا کان حجاً الان یکون کذلک عرف میگوید نه، اما اگر طواف را نمیتواند بجا
بیاورد، نایب میگیرد عرف میگوید هذا کان واجبا الان یکون کذلک هذا کان حجا الان
یکون کذلک لذا گفتند این قاعده میسور آنجایی که کمی از این کم شود مثل اینکه رکوع
نماز را نتواند بیارود مثلاً سعی بین صفا و مروه حج را نتواند بجا بیاورد که باید
نایب بگیرد این وجوب نفسی دارد. و اما اگر خیلی باشد استصحاب جاری نیست برای اینکه
موضوع عرفاً 2 تاست خوب این حرف خوبی است اشکالش فقط اینجاست که اگر موضوع را از
عرف بگیرند این حرف خوبس است مثل همین آبی که مثال زدم، مثلاً گفته که آبگوشت بپز،
گوشتش را دارد، آبش را هم دارد، خودش را ندارد، حالا بگوئیم کان واجبا الان یکون
کذلک که عرف تسامح بکند. موضوع عرفی باشد و اما اگر موضوع اختراعی باشد مثل نماز،
حالا نماز منهای تکبیره الاحرام پیش عرف یک چیز است میگوید هذا کان صلاه الان
یکون کذلک اما شارع چه میگوید، میگوید نماز منهای رکن اصلاً نماز نیست چون موضوع
اختراعی است نمیتوانیم بدهیم دست عرف و تسامح عرف باید بدهیم دست شرع و تسامح شرع
باید ببینیم شرع کجا میگوید، مثل روزه، یک ساعتش را نه، شارع میگوید نه، از طلوع
فجر تا غروب آفتاب باید باشد، یک ساعتش را نمیتوانی، ولو عرف میکند و میگوید
هذا کان صوماً الان یکون کذلک اما تخطئه میکند، شارع میگوید نه، موضوع اختراعی
است وقتی موضوع اختراعی شد، دست عرف نیست تا من استصحاب بکنم بگویم کان هذا واجبا
الان یکون کذلک یعنی این استصحابی که اینجا شده،اشتباه شده بین موضوعات عرفیه و
موضوعات شرعیه، اخترعیه. اگر موضوعات عرفی باشد، استصحاب خوب جاری است همین است که
در اصول هم میگوئیم موضوع استصحاب را از عرف باید گرفت و اما اگر اجزاء و شرایط
اختراعی باشد، نه عرفی یعنی شارع به من گفته نماز بخوان، عرف نمیداند نماز چیست.
شارع است که باید بگوید اولش تکبیره الاحرام بعدش حمد و سوره، و همچنین اوله
التکبیره آخره التسلیم میگویند موضوع اختراعی لذا عرف اصلاً سر در نمیآورد از
این اجزاء و شرایط و چون سر در نمیآورد، ممکن است یک جزئش را نیاورد، اصلاً نماز
نیامده باشد، مثل تکبیره الاحرام ممکن است 10 جزئش را نیاورد باز نماز باشد مثل
شرایط ذکریه، حمد و سوره را نیاورد ذکر رکوع را نیاورد، یک آدم گیجی بود، ذکر تشهد
را نیاورد و همچنین گفت السلام علیکم و رحمت الله و برکاته اما هم الله اکبر (اول
نماز) را گفت هم ارکان را آورد، خوب میگوئید نمازش درست است، اگر بدهیم دست عرف
میگوید نمازش درست نیست، عرف میگوید نه، برای اینکه خیلی از اجزائش رفته، اما
اگر تکبیره الاحرام را نیاورد، (بقیه) همه را آورد، عرف میگوید این نماز است
استصحاب کن بگو کان واجبا یکون کذلک اما شرع میگوید نه نماز منهای تکبیره
الاحرام، اصلاً نماز نیست لذا یک فرعش همین است که اصلاً من نمیدانم که قاعده
میسور کجای فقه است که این قدر پافشاری رویش کردند، شما یک مصادیقی پیدا بکنید که
ما با قاعده میسور توی اسلام، توی فقه چیزی را درست کرده باشیم من که تا بحال پیدا
نکردم لذا اولاً قاعده میسور مربوط به کلیات و جزئیات است نه مربوط به اجزاء حالا
اگر هم خیلی این طرف و آن طرف بزنیم و استصحاب درست بکنیم و قاعده میسور درست
بکنیم این اصلاً یک قاعده سالبه به انتفاع موضوع است است همه اینهائی که ما میگوئیم
لغو است برای اینکه اصلاً موضوع در اسلام ندارد حالا اگر یکی از شما یک موضوع در
اسلام پیدا کردید کمک شایانی به من کردید. باز هم تقریر استصحاب هست انشاءالله
برای شنبه.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.