اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی
صدری یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
بحث ما در مساله خیلی مهمی بود که گرهها بواسطه این مساله باز میشود
و آن مساله مساله سوق است که این بازار مسلمانان هم ملکیت میدهد هم حلیت میدهد
هم طهارت و شما میروید در این بازار چیز میخرید بدون اینکه فکرش را بکنی که این
فروشنده مالک است یا مالک نیست و اصلاً شما میگوئید که این یک آدم وسواسی است اگر
شک بکنید حلال است یا حرام است مردم در این بازارها چیز میخرند گوشت مرغ و ماهی
میخرد بدون اینکه فکرش را بکنند اصلاً به فکر او نمیآید مگر اینکه ما به فکرش
بیاندازیم و بیچاره اش بکنیم و الا اصلاً به فکرش نمیآید که این ماهی حرام است
این مرغ ذبحش خوب نبوده این گوسفند رو به قبله نبوده اصلاً به فکرش نمیآید چنانچه
چیزهائی که آبکی است اصلاً به فکرش نمیآید که ممکن است او دست نجس زده باشد و این
چیزها نجس شده باشند این پنیرها را نمیشود آب کشید چون آب نجس در آن نفوذ کرده میرود
پنیر میخرد، مرغ میخرد، پارچه میخرد من غیر اینکه بگوید طاهر است یا نجس تا
اینکه کل شیء طاهر را جاری بکند اصلاً به فکرش نمیآید برای اینکه کل شیء طاهر
آنجا جاری میشود که شک مستقر باشد شک متوجه الیه باشد برای اینکه تعیین وظیفه در
ظرف شک است و مرغ میخرد من غیر توجه به اینکه تعیین وظیفه در ظرف شک است و مرغ میخرد
من غیر توجه به اینکه این تذکیه شده یا نشده. اصاله عدم تذکیه (موقعی است) که شک
مستقر شود اصلاً به فکرش نمیآید تا شک مستقر شود و اصاله عدم تذکیه جاری کند و کل
شیء لک حلال جاری بکند همچنین به فکرش نمیآید که ممکن است این آدم رباخوری باشد و
این پارچهها توی مغازه همه اش حرام باشند یا آدم دزدی باشد و مالک نباشد اصلاً به
فکرش نمیآید تا کل شیء لک حلال جاری بکند بلکه بدون اینکه قاعده ید جاری بکند
قاعده کل شیء طاهر کل شیء لک حلال بکند میرود بازار ما یحتاجش را میخرد و میبرد
به خانه، خانمش هم همین طور است اصلاً به فکرش نمیآید که اینکه رفت از مغازه خرید
و آمد ممکن است نجس باشد مگر اینکه وسواسی باشد ممکن است حرام باشد ممکن است این
مرغ را ذبح نکرده باشند ممکن است این ماهی فلس نداشته باشد دنبال فلسش بگردد و
امثال اینها آن زن هم از همان مایحتاجی که او آورده غذا درست میکند میدهد به
شوهر و بچهها میخورند خودش هم میخورد و به قول امام صادق (ع) در یک روایت که
صحیح السند هم هست میفرمایند لو لم یجز ذلک لما کان للمسلمین سوق اگر این نباشد
اختلال نظام لازم میآید بازار بهم میخورد تعطیل میشود مردم در مضیقه واقع میشوند
لو لم یجز ذلک لما کان للمسلمین سوق لذا ما مدعی هستیم که احتیاج به روایت هم
نداریم در حالی که بیش از 100 روایت در مساله داریم که حالا چند روایت را میخوانم
این روایتی که الان من میخوانم این 6-5 تا از بالای 100 تا روایت است و صاحب وسایل
این روایات را از اول باب طهارت تا آخر باب قصاص به تناسب آوردند مثلاً در باب
نجاسات 8-7 تا آوردند در باب صلاه مصلی 8-7 تا آوردند در باب اطعمه و اشربه 8-7
آوردند در باب شهادت 3-2 تا آوردند یکی از چیزهایی که استاد عزیز ما آقای بروجردی
میخواستند بکند و نشد اما بالاخره شاگردشان آقای ربانی کردند اما عمر کفاف نداد
همین است آدرس میدهند این ما تقدم و ما تاخر مرحوم صاحب وسایل را که آقای بروجردی
همین کار را کردند همه روایات را یک جا جمع کردند نشد تمام شود و آن حال احتیاط
گری ایشان نگذاشت کتابهای ایشان چاپ شود یا این کتاب رجال ایشان این کتاب جامع
الروات ایشان در زمانشان چاپ شود اگر چاپ شده بود ارزنده بود حالا بحمدالله باز
شاگردانشان کارهایی کردند و این جامع الروات با وسایل همین است وسایل تقطیع کرده
آقای بروجردی تقطیعها را جمع کردند در مساله ما بیش از 100 روایت روایات صحیح
السند ظاهر الدلاله ایشان جمع کردند همه این روایات به این حرفی که من میزنم
دلالت دارد اما همه این روایات ارشادی است اصلاً تعبدی در روایات نیست امضا سیره
عقلاست.
لذا عقلای سنی همین روش را دارند عقلای نصرانی مثلاً غربیها همین
روش را دارند که مثلاً میروند در مغازه ما یحتاجشان را میخرند من غیر اینکه شک
بکنند این چیزی که من خریدم درست است یا نه یهودیها هم همین اند اصلاً لامذهبها
هم همین اند شما بروید چین با آن لائیک بودنش بروید روسیه با آن کمونیست
بودنش همه این مغازه دارند همه اینها با
هم خرید و فروش دارند و سیره عقلاست و به قول امام صادق که میفرماید لولم یجز ذلک
لما کان للمسلمین سوق این خیلی حرف بالائی است یعنی همه دارند برای اینکه اختلال
نظام لازم نیاید، نظیر حجیت خبر واحد است اگر کسی خبر واحد را حجت نداند در درد سر
عجیبی میافتد اختلال نظام لازم میآید و همین هم که نسبت میدهند و خبر واحد را
حجت نمیدانند اینها خبر ضعیف را حجت نمیدانند یعنی یک نزاع لفظی بین ما و سید
مرتضی است بین ما و مرحوم طبرسی بین ما و صاحب سرایر و الا همه خبر عدل را حجت میدانند
حتی خبر ثقه را همه حجت میدانند و خبر ضعیف را هیچدام حجت نمیدانند این دیگر
مسلمان و غیر مسلمان و حتی مذهبی و غیر مذهبی نحله یا مله خبر واحد را حجت میدانند
به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام عقلاء علم میخواهند اما میبینند اگر بخواهند
بگویند عالم فقط مدرک باشد اختلال نظام لازم میآید لذا مجبور شدند یک اماراتی را
جعل کردند من جمله خبر واحد این سوق، ید، اصاله الصحه فی فعل الغیر، اینها را وضع
کردند دیدند باز هم کم بوده دیدند اگر باز هم بخواهند در سعه باشند باز باید فکر
دیگر بکنند لذا اصول عملیه درست کردند این اصول عملیه که 4 تا نیست که مرحوم شیخ
انصاری در فراید 4 تایش را آوردند نه در این اصول عملیه بیش از 20 اصل عملی داریم
اینها عقلائی است یعنی در ظرف شک تعیین وظیفه کردند آن وقت راحت شدند دیدند دیگر
حالا الناس فی تسعه مالایعلمون دیدند دیگر در سعه هستند علم، اماره و اصول، اما به
راستی آنکه حجت به تمام معنی است علم است، قطع است ولی نمیشود که همه را از روی
قطع جلو برویم اختلال نظام لازم میآید اماره برای اینکه اختلال نظام لازم نیاید،
باز هم میبینیم نمیشود اصاله عدم غفلت اصالت عدم نسیان اینها اصولی عقلائی است و
من جمله برائت، تخییر، اشتغال و استصحاب برای اینکه چرخ روزگار بگردد و مردم
بتوانند زندگی خود را اداره بکنند لذا این قاعده سوق این است مثل خبر واحد میبیند
که عقلاء این سوق را در عرض خبر واحد گذاشتند آنجا که خبر واحد نیست سوق آنجا که
سوق نیست خبر واحد آنجا که سوق نیست ید، آنجا که ید نیست اصاله الصحه فی فعل الغیر
و امثال اینها و آنجا که هیچ کدام از اینها نیست استصحاب برائت اشتغال بنابراین
اگر این روایات را هم میخواهید بخوانید، این روایات همه ارشادی است در هیچ کدامش
تعبدی در کار نیست ارشاد به حکم عقل است تابع ما یرشد الیه است و گرچه از روایت هم
استفاده میشود اما در جلسه قبل میگفتم که این طوری باید باشد قاعده سوق و امثال
سوق، خبر واحد، قاعده سوق حجت است مگر علم بیاید او را رد بکند حالا بعد درباره
تعارض بین بینه و سوق صحبت میکنیم ولی قاعده این طوری است ظن شخصی ولو خیلی هم
قوی نمیتواند سوق را از بین ببرد خبر واحد هم نمیتواند از بین ببرد ثقه به شما
خبری داده شما مظنه دارید که این درست باشد نمیتوانی عمل به مظنه بکنی اما خبر
واحد مظنه را میزند ولو ظن به خلاف هم باشد میگوید آن خبر واحد حجت است و ظن به
وفاق یک تایید است باشد یا نباشد فرقی ندارد و اما ظن شخصی بخواهد سوق را از بین
ببرد ظن شخصی بخواهد خبر واحد را از بین ببرد نه حتی ظن شخصی بخواهد استصحاب را از
بین ببرد باز هم نه.
اگر سابقا میدانستی عبا پاک است حالا به آن ترشح آب باران یا آب
برف توی کوچه شده ظن شخصی داریم مخصوصا وسواسیها که یقین دارند این نجس است اما
لاتناقض الیقین بالشک بگو پاک است کل شیء طاهر حتی تعلم میگوید بگو پاک است ظن
شخصی ولو قوی نمیتواند در مقابل امارات و در مقابل اصول نمیتواند قد علم بکند
چنانچه نمیتواند در مقابل علم قد علم بکند ما نحن فیه هم همین طور است ولو مظنه
دارد این آدم لاابالی است مقید به طهارت و نجاست نیست باید بگوئیم پاک است مثلاً
زن تان اصلاً مساله بلد نیست اصلاً مقید نیست اما این زن مسلمان است دیگر هم قولش
حجت است و هم زندگیش پاک است زندگی زنتان را بخواهید نجس بدانید برای اینکه
لاابالی است نه. زندگی مردم را نجس بدانید برای اینکه 90 درصد مردم در طهارت و
نجاست و حلیت و حرمت لاابالی اند، ما طلبهها هم فیه ما فیه هستیم در این چیزها
مثل عموم مردم و عموم مردم در طهارت و نجاست در حلیت و حرمت لاابالی هستند حالا
این بخواهد جلوی ما را بگیرد هیچ کس نگفته حتماً نباید جلوی ما را بگیرد حتماً ما
باید برویم خانه شان غذایشان را بخوریم و حتی مثلاً میدانیم رباخوار است اما این
غذا که برایم درست کرده و در مقابلم گذاشته نمیدانم از آن ربا است یا نه، باید
برویم آنجا همین غذا را هم بخوریم، اصلاً لاابالی است و سرش نمیشود اینکه چه چیزی
پاک است و چه چیزی نجس است اصلاً وقتی که نگاه به او میکنیم میبینیم خون را میخورد
نجاسات را میخورد اما حالا شک داریم که این دهانش پاک است یا نجس خوب مسلم همه
گفتند پاک است نمیشود بگوئیم نجس است دیگر در حالیکه ظن شخصی خیلی قوی داریم که
این نجس است اما باید بگوئیم پاک است.
و دیروز میگفتم احدی منکم این حرفها نیست غیر از وسواسیها اما
وسواسیها هم اگر به راستی مقید باشند که خیلی از آنها هستند که دیروز میگفتم آن
عالم جلیل به من میگفت شما فقهاء یا باید بگوئید عالم نجس است و یا باید بگوئید
متنجس است منجس نیست، مقید بود لذا به او میگفتم نه متنجس منجس است عالم هم نجس
نیست منجس نیست مقید بود لذا به او میگفتیم نه متنجس منجس است عالم هم نجس نیست و
به قول آقا سید محمد باقر درچهای گفته که شارع مقدس روزی یک تن نجاست به خورد
مردم میدهد با کل شیء طاهر حتی تعلم، خیلی حرف خوبی است دیگر حرام خورد مردم میدهد
با کل شیءٍ لک حلال حتی تعلم انه حرام به عینه به عینه هم در این روایت آمده
احتمال را کنار بگذار، علم میخواهیم اگر علم هست بگو آن نه علم وسواسی، لاعتبار
بالعلم الوسواسی. وسواسی یقین دارد که خون است باید بگوید پاک است یقین دارد که
خون است باید پا است یقین دارد این نجس است باید بگوید پاک است یقین دارد این نجس
است باید بگوید پاک است، یقین دارد این نجس است باید بگوید پاک است، یقین دارد این
ترشح کرد باید بگوید پاک است چون که لاعتبار بالقطع الوسواسی برای اینکه آن که
مریض است یا دیوانه و اما ما باید با کل شیء طاهر کل شیء لک حلال برویم جلو باید
اصاله الصحه فی فعل الغیر حتی با اصاله الصحه فی فعل النفس با سوق باید برویم جلو
و فکرش را هم نکنیم فکرش آدم را گیج میکند برای اینکه یقین پیدا میکند نجس است و
نمیتواند بگوید نجس است اختلال نظام لازم میآید، یقین پیدا میکند، فکرش یقین
پیدا میکند به اینکه حرام است نمیتواند بگوید حرام است اختلال نظام لازم میآید
لذا شارع مقدس این را میخواهد برای اهم و مهم کردن شارع مقدس به قاعده اهم و مهم
برای اینکه چرخ روزگار بگردد میگوید فکرش را نکن تفحص هم نکن و بگو کل شیء لک
حلال حتی تعلم بگو کل شیء طاهر اگر چه بدانی کل شیء حلال اگر چه بدانی.
این روش فقهاء اما گرفته شده از سیر عقلاء است، این روش روایات اهل
بیت است اما تأیید سیره فقهاء ارشاد به آن سیره فقهاء است.
حالا امروز بنا شد این روایات را بخوانم اما بدانید روایات نه
اطلاق دارد نه تقیید نه چیز تازهای میگوید نه تعبد، بلکه امضای سیره عقلاء است،
گفتم این روایات بیش از 100 روایت است حالا من 3-2 تایش را امروز میخوانم باب 50
از ابواب نجاسات صفحه 1071 جلد دوم وسایل این جلد اول و دوم را نمره اش را یکی
کرده اند لذا جلد دوم، آخرش شده الا اینکه جلد اول و دوم را نمره اش را یکی کرده
اند لذا جلد دوم آخرش شده الا اینکه جلد اول بیش از 400-300 صفحه نیست اما ازجلد
اول گرفته،آمده تا اینجا آن کسی که این کتاب را چاپ کرده و این نمره هایش را یکی
کرده؛ روایت 1: محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن احمد ابن یحیی عن الامرکی عن
علی ابن جعفر عن اخیه موسی (ع).
روایت صحیح السند است و سندش هم خیلی بالاست، قال سألته عن رجال
اشتری ثوباً من السوق للبس لا یدری لمن کان هل تصلح الصلاه فیه قال ان کان اشتراه
من مسلم فالیصل فیه و ان اشتری من نصرانی فلا یصل فیه حتی یغسله.
این هم استحبابی است برای اینکه یک عبا را نصرانی پوشیده باشد، نمیخواهند
بگویند برای اینکه نجس است، نجاست عرضی برای اینکه معمولاً شراب میخورد نجاسات ما
را پاک میداند از این جهت حضرت فرمودند بشویش، اما در روایت دیگر دارد لازم نیست
بشوئی، حتی مثلاً نقل میکنند حضرت امام در فرانسه حولهای که میبردند با همان
حوله دست و صورت را خشک میکردند حرف خوبی هم هست گفتند آقا اینها نصرانی هستند،
معلوم نیست چیست، حضرت میفرمودند من که نمیدانم برای اینکه ممکن است از ماشین
خشک بیاورند بیرون و بگذارند اینجا دست (خیس) به آن نمیخورد کل شیء طاهر حتی تعلم
گرچه حضرت امام اهل کتاب را نجس میدانستند و ما پاک میدانیم اما ایشان در حالی
که نجس میدانستند با این قاعده جلو میآمدند که این ممکن است خشک باشد، خشک بود
که دیگر سرایت نمیکند خوب میآمدند که این ممکن است خشک باشد، خشک بود که دیگر
سرایت نمیکند خوب پاک است، اگرشک بکنیم آیا دست تر به آن خورده یا نه، کل شیء لک
طاهر حتی تعلم لذا اینکه بشویش این هم استحباب دارد لذا همین روایت را میفرماید
رواه العمیری فی قرب السناد عن عبدالله ابن الحسن عن جده علی ابن جعفر، رواه ابن
ادریس فی آخر السرایر نقلاً من کتاب جامع لاحمد ابن ابی نصر قال سالته و ذکر مثله
الا انه قال فی آخره فلا یلبسه و لا یصلی علیه که میگویند این استحباب است و آن
کسانی که میگویند یهودی ذاتاً نجس است تمسک به این روایت کردند که دلالت ندراد
حالا آنچه مراد ماست این است عن رجال اشتری ثوباً من السوق للبس لایدری لمن کان،
آیا این مالک است یا مالک نیست هل تصلح الصلاه فیه قال ان کان اشتراه من مسلم
فالیصل فیه هم مالکی هم میتوانی تویش نماز بخوانی.
روایت 2 و باسناده عن الحسین ابن سعید عن فضاله عن حسین ابن عثمان
عن ابن مسکان عن الحلبی.
روایت سندش خیلی بالاست. قال سالته ابا عبدالله (ع) عن الخفاف التی
تباع فی السوق فقال اشتر فصل فیها حتی تعلم انه میته بعیه.
کفش را میخرد از بازار مسلمانها، نمیداند میته است یا نه اصاله
عدم تذکیه جاری نکن بگو که این تذکیه شده بگو چون سوق مسلمان است تذکیه شده لذا
گفتم این روایت میگوید ماهیها که در بازار مسلمانان است مرغها که در بازار
مسلمانان است گوسفندها که در بازار مسلمانان است نباید شک بکنیم اگر شک کنیم آیا
تذکیه شده یا نه؟ خوب تذکیه شده یا نه؟ حضرت فرمودند که استعمال بکن مگر اینکه به
راستی یقین داشته باشی این طور نیست این بعینه که اینجا آورده برای تأکید است یعنی
مظنه نه ظن متاخم با علم هم نه،حتماً یقین به راستی بدانی این مرغ ذبح شرع نشده آن
وقت نجس است سوق که نمیتواند در مقابل علم قد علم بکند اما به شرطی که علمش علم
سیاسی نباشد وسواسی گر یهم نباشد و الا اگر علم سیاسی شد باید دور انداختش اگر علم
وسواسی شده باید دور انداخت اگر علم متعارف شد، آن وقت معلوم است بر همه چیز مقدم
است.
روایت 3- و باسناد عن محمد ابن علی یعنی ابن محبوب عن احمد ابن
محمد عن احمد ابن محمد ابن ابی نصر قال سالته عن الرجل یات السوق فلیشتری جبه فراع
(پوستین خرید) لایدری اذکیه هی ام غیر ذکیه ایصلی فیه قال نعم لیس علیکم المساله
اصلاً حق نداری سئوال کنی ان ابا جعفر (ع) کان یقول، ان الخوارج زیه علی انفسهم
جهالتهم ان الدین اوسع من ذلک نمیدانی تذکیه شده یا نه، تذکیه شده و خوارج بودند
که تنگ نظری داشتند تو بازار را بازار مسلمانان بدان و بگو تذکیه شده و دین اوسع
از اینکه انسان را درمضیقه باندازد.
این رایتها مثل هم است، این روایت 11 را بخوانم آن دیگر راجع به
سوق هم نیست، راجع به بلاد مسلمانان است که در بلاد مسلمانان هم اگر یک گوسفند
پیدا کردی نمیدانی تذکیه شده یا نه بگو شده.
و عن علی ابن ابراهیم عن ابیه، عن النوفلی، عن سکونی عن ابی
عبدالله (ع) ان امیرالمومنین (ع) سئوال عن سفره وجدت فی الطریق مطروحه کثیر لحمها
و خبزها و جینها و بیضها و فیها سکین، یک سفره پیدا کرد که گوشت زیادی تویش بود و
نان پنیر و تخم مرغ هم داشت، البته معلوم است که تخم مرغ پخته فقال امیرالمومنین
(ع) یقوم ما فیها، تقویم بکنید ببینید قیمتش چقدر است ثم یوکل فرمودند بخورد لانه
یفسد اگر بخواهد نگه بدارد خوب 4-3 روز اگر نگه دارد گوشتش فاسد میشود لانه یفسد
و لیس بقاء فاذا جاء طالبها غرموله الثمن
اگر صاحب آن آمد پولش را به او بدهند، قیل له یا امیرالمومنین لایدری سفره مسلم او
سفره مجوس فقال هم فی سعه حتی یعلمون. این دیگر کاری به بازار هم ندارد میگوید
درخت کمبزه الله اکبر اگر در بیابانش را بگویند دیگر دست مسلمانان را بطریق اولی
میگویند اگر دست مسلمان را بگویند بازار مسلمانان را بطریق اولی میگویند و امام
(ع) بیابان مسلمانان را گفته اصاله الصحه دارد چه رسد به سوق مسلمانان.
حالا بحث فردایمان این است که سوق آیا اماره است یا اصل است که اگر
اماره باشد و در خبر واحد با بینه تعارض کرد کدامیک مقدم است برای فردایمان انشاء
الله.
وصلی الله علی
محمد و آل محمد.