اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
عرض کردم راجع به این که شرط فاسد مفسد است یا نه؟ گفتیم نه شرط
فاسد است لازم الوفا نیست اما سرایت به عقد بکند و عقد را هم فاسد بکند ما گفتیم
نه ربطی به هم ندارند اوفوا بالعقود میگوید عقدت درست است، اوفوا بالشروط میگوید
به این شرط وفا نکن، عرض کردم که 4 تا مسأله مهم ملحق به این شده از ملحقات است
اینکه شرط فاسد مفسد است یا نه؟
3 تا از این ملحقات را دیروز عرض کردم و بحث امروزمان راجع به این
ملحق چهارم است، مسأله چهارم، مشهور در میان فقهاء گفتند اگر شما بگوئید شرط فاسد
مفسد نیست- مثل مطلبی که ما گفتیم- اما در 5 جا باید بگوئید شرط فاسد مفسد است، آن
کسانی که میگویند شرط فاسد مفسد است که در همه جا میگویند اما شما که میگوئید
شرط فاسد مفسد نیست در 5 جا باید بگوئید که شرط فاسد مفسد است.
اولین جا فرمودند که اگر شرط مجهول باشد مثل اینکه خانه را میفروشد
به 100 میلیون تومان اما میگوید که به شرط اینکه پولی هم به من بدهی گفتند اگر
این شرط آمد مثل آنجاست که بگوید به شرط اینکه زنا بکنی، زنا بدهی میگویند این
شرط فاسد است و عقد هم فاسد است ولو اینکه بگوئید شرط فاسد مفسد عقد نیست چرا؟
گفتند برای اینکه شرط مجهول سرایت میکند به عقد، عقد را مجهول میکند وقتی عقد
مجهول شد نهی النبی عن بیع الغرر میگوید این بیع فاسد است این حرف اول ما این حرف
را از نظر صغری و کبری هر دو باطل میدانیم ولو اینکه مشهور در میان اصحاب هم هست
اما قواعد میگوید نه از نظر صغری اینکه شرط مجهول چرا سرایت به عقد بکند؟ عقد
گفته این خانه را فروختم 100 میلیون تومان آن هم گفت من خریدم 3 میلیون تومان الا
اینکه در عقد گفت که چیزی به من بدهی، او هم گفت قبول میکنیم چیزی به تو میدهیم،
حالا شرط مجهول است، حالا که شرط مجهول است، بگوئید شرط فاسد است. اما چرا عقد
فاسد باشد؟ لازمه این حرف این است که ما که میگوئیم شرط فاسد مفسد نیست خواه
ناخواه این طور میشود که بیع صحیح است، این شرط هم هیچ. آن آقا چیزی میخواهد
بدهد میدهد، نخواهد هم نمیدهد و اینکه جهل به شرط سرایت به عقد میکند، عقد را
هم مجهول میکند، ما این را قبول نداریم بفرمائید سرایت میکند، کی گفته معامله
غرری زیاد میکند، کارهای غرری زیاد میکند و شاید در معاملات، نصف معاملات غرری
باشد، الان همین نانوائیها که نان میفروشند اینها باید (خمیر را) وزن بکنند، نمیکنند،
همین طور میدهند، مردم هم همین طور میخرند، هیچ کس هم نمیگوید معامله باطل است
الان نصف این معاملات غرری است مجهول است و ما بگوئیم که معامله غرری باطل است،
عرف میگوید نه.
معتدٌ به هم هست مثلاً این طور است، میگوید که این زمین را که میبینی،
نمیدانم 100 هزار متر است یا 110 هزار متر، این زمین را به یک میلیارد تومان میدهم،
او هم میگوید قبول میکنم، هیچکس تا به حال گفته این باطل است؟ چرا باطل باشد؟
روی نان همین است، روی معامله میلیاردی هم همین است، عرف زندگیش روی غرر میچرخد و
ما همه اینها را بخواهیم بگوئیم فاسد است، عرف نمیپسندد. شرعاً هم هیچ دلیلی
نداریم الا نهی النبی عن بیع الغرر خود شیخ انصاری در مکاسب اقرار میکنند، دیگران
هم فرمودند که ما دلیل نداریم الا نهی النبی عن بیع الغرر میگویند این نهی النبی
عن بیع الغرر، این معلوم نیست روایت باشد این یک مطلب فقهی است، علامه در کتب
آورده میگویند جیر سند بعمل اصحاب اصلاً نمیدانیم روایت هست یا نه تا بگوئیم جبر
سند بعمل اصحاب اما اگریادتان باشد در سابق من عرض میکردم که این نهی النبی عن
بیع الغرر این نهی تکلیفی است ما غشنا فلیس منا، مردم گول زدن است، پیغمبر اکرم رد
میشدند دیدند میوه زرق و برق دارد، رفتند جلو و به میوهها دست زدند دیدند نه زیر
و رو دارد فرمودند چرا این طور؟ گفت یا رسول الله باران آمد ما دیگر زیر و رو
نکردیم فرمودند برادرم من غشنا فلیس منا، مردم را گول نزنید مثل دنیای امروز ما در
همین جمهوری اسلامی ما سر تا پا شده فریب، حرف خیلی، عمل هیچ در همین مغازهها
الان کسی بتواند یک مثقال چای صحیح (بخرد) نمیشود. پیغمبر اکرم این را فرمودند،
نهی النبی عن بیع الغررای غش در معامله مسلم پیش فقهاء است که باغش در معامله،
معامله باطل نیست حرام است ، گناهش خیلی بزرگ است لذا این شرط اول که گفتند حتماً
مفسد عقد است، ما نه کبرایش را قبول داریم نه صغرایش را، این حرف اول.
حرف دوم گفتند که اگر معامله از طرف مشتری جبری شد مثل معاملات
عینه، میگوید که من این خانه را به 50 میلیون میفروشم به شرطی که به خودم
برگردانی به 70 میلیون، مشتری را جبر میکند، گفتند این شرط معامله را هم باطل میکند
یعنی اگر بگوید این خانه را به تو میفروشم به 50 میلیون به شرط اینکه بعد به خودم
به 30 میلیون بفروشی یا بالاتر به 60 میلیون گفتند این معامله باطل است، شرط باطل
است، معامله هم باطل است، این صغری و کبری هیچ کدام را ما قبول نداریم برای اینکه
جبر کردن این آقا چه اشکالی دارد؟ معامله حسابی، خانه معین، پول معین، اما این
همان قضیه عینه است، میخواهد کلاه شرعی بگذارد میخواهد ربا بخورد از این راه ربا
میخورد میگوید که من این خانه را به تو میفروشم به 50 میلیون به شرطی که به
خودم میگوید که من این خانه را به تو میفروشم به 50 میلیون به شرطی که به خودم
به 40 میلیون بفروشی. حالا این شرط را میگویند فاسد است، چرا فاسد است؟ کجایش
باطل است؟ که این آقا مکره باشد، معامله چرا باطل است؟ اتفاقاً بسیاری از معاملات
اکراهی است مثلاً بچه اش دم مرگ است باید این بچه را دکتر ببرد، باید این بچه را
تهران ببرد، لندن ببرد برای همین خانه اش را میفروشد، میرود در پارک (برای
گدائی) مینشیند، این قدر مکره است، کسی گفته این معامله باطل است؟ به راستی وجدی
خانه اش را میفروشد از آن آقا تشکر هم میکند اما اکراه دارد بله رفع مستکر هوا
علیه که داریم برگشتش به این معامله اکراهی است که انشاء نکند و نمیشود انشاء
جبری باشد اما اگر جد روی معامله داشته باشد ولو اینکه دوائی اکراه باشد، چرا
معامله باطل باشد، کس هم نگفته معامله باطل است، بسیاری از معاملات اکراهی است این
آقا ورشکسته میبیند آبرویش در مخاطره است، خانه اش را میفروشد اما جداً خانه را
میفروشد کسی که خانه را میخرد، از او تشکر میکند خدا تو را خیر بدهد ما را از
ورشکستگی نجات دادی اما مثلاً خانه 100 میلیونی را میفروشد 50 میلیون، همه اش
اکراه است اما مسلماً معامله درست است اگر جد روی بعت و قبلت باشد حالا معامله
عینه همین است، معامله عینه این است که به این آقا بدهکار است، سر رسید شده، دیر
کردش حرام است میآید میگوید من 50 میلیون به تو بدهکارم ندارم بدهم دیر کرد هم که
نمیتوانم به تو بدهم آن هم که حرام است بیا معاملهای با من بکن و آن این است که
این خانه را به 50 میلیون بفروش به شرطی که به تو برگردانم و به تو دیر کرد میدهم
اما با کلاه شرعی حالا این طوری میگوید بعت به شرطی که به خودم برگردانی این هم
میگوید قبلت به شرطی که به خودم برگردانی، جبر است اما جبر در انشاء که نیست
اکراه است اما اکراه در انشاء که نیست، اکراه در مقدمات است، که هیچ اشکالی ندارد
و اینکه مشهور شده اکراه در معاملات معامله را باطل میکند، جبر در معاملات،
معاملات را باطل میکند، این چیزها را ما قبول نداریم. بله هر کجا که برگردد به
اینکه ظاهری باشد، معامله باطل است برای اینکه اصلاً انشاء در کار نیست اما اگر
ظاهری نباشد اگر جد باشد ولو مقدمات داعی اکراه است، جبر است چه اشکالی دارد؟
همسایه از آن بی قیدها و میآید در خانه و نگاه میکند و بعضی اوقات میآید در صحن
خانه متعرض زن این آقا میشود، خوب مجبور است خانه اش را بفروشد با التماس خانه اش
را میفروشد با قیمت کم خانه اش را میفروشد اما اگر این بی قید نبود، اگر این
همسایه بد نبود مسلم خانه اش را دوست دارد و بفروشد در به در میشود میگویند چرا
خانه ات را فروختی؟ میگوید مجبور بودم این جبر، عرفی است دیگر نه آن جبری که
اکراهی است و جبر عرفی اکراه عرفی نه اینکه معامله باطل نیست بعضی اوقات خیلی هم
تشکر میکند از این که این معامله واقع شده خوب این کبری را قبول نداریم صغری را
هم همین طور حالا شما بفرمائید که در ما نحن فیه این خانه را به تو میفروشم به 50
میلیون به شرطی که به من 40 میلیون بفروشی بگوئید فاسد است، چرا مفسد؟ مگر اینکه
شما از کسانی باشید که بگوئید عقد فاسد مفسد است،ولی ما که میگوئیم که عقد فاسد
مفسد نیست چرا در اینجا استثناء قائل شویم که شما به ما میگوئید حتماً باید
استثناء قائل شوید چرا باید استثناء قائل شوم؟
پس مسأله امروز ما این است که شرط فاسد مفسد نیست ولی در 5 جا
مجبوریم بگوئیم مفسد است بنابراین شرط دوم را هم قبول نداریم نه از نظر کبری و نه
از نظر صغری.
شرط سوم که گفتند اگر هم بگوئید شرط فاسد مفسد نیست در اینجا باید
بگوئید شرط فاسد مفسد است میگویند اگر شرط مخالف با مقتضای عقد باشد اگر شرط با
عقد سازگاری نیست مثل اینکه میگوید با تو مضاربه میکنم به شرط اینکه اگر مال تلف
شد تو ضامن شوی برای اینکه اگر مال پیش عامل تلف شد ضامن نیست حالا این شرط میکند
که عامل ضامن باشد گفتند هم مضاربه باطل است و هم مضاربه باطل است و هم شرط باطل
است این را هم ما عرض میکنیم که کبری و صغری را هیچ کدام را قبول نداریم. اما
کبری که میگوئید شرط مخالف با مقتضای عقد باطل است به شما عرض میکنیم که همه
شروط مخالف با مقتضای عقداند اصلاً شرطی نداریم که مخالف با مقتضای عقد نباشد، شرط
آمده تا با مقتضای عقد بجنگند و آن را تخصیص بدهد و تخصص بکند یا تقییدش بکند
اصلاً همه شروط مخالف با مقتضای عقدند من جمله این مثال مضاربه، مخالف با مقتضای
عقد است در مابقی شروط هم مثل اینکه خانه را میفروشم به 50 میلیون آن هم میگوید
قبول میکنم به شرط اینکه یک سال در این خانه بنشینم مخالف با مقتضای عقد است،
مقتضای عقد میگوید نه. به شرطی که وقتی گفتی بعت قبلت، باید از خانه بیرون بروی
اجاره میدهم به شرط اینکه من هم ناظر در این باغ باشم. لذا ما عرض میکنیم که همه
شروط مخالف با مقتضای عقدند اصلاً جایی نداریم شرط مخالف با مقتضای عقد نباشد، پس
همه شروط را باید بگوئید فاسدند یک دفعه شرط میکند، شارع میگوید جایز، من میگویم
شارع بیخود میگوید باید لازم باشد این برمی گردد به چیزی دیگر که مخالف با کتاب و
سنت است ولی یک بار این طور نمیگوید، میگوید که بله مضاربه جایز است، شرعاً هم
جایز است، اگر شرط هم نکنم مضاربه جایز است، شرعاً هم جایز است، اگر شرط هم نکنم
مضاربه جایز است، اگر پول تلف بشود، تو ضامن نیستی اما من به تو پول میدهم به شرط
ضمان، نمیگوید که مخالف شرع این مقتضای عقد را تخصیص میدهد، چرا باطل باشد؟ در
باب مضاربه صحبت کردیم بسیاری از بزرگان مثل مرحوم سید صاحب عروه و خیلی از محشین
بر عروه منجمله استاد بزرگوار ما آقای بروجردی با آن احتیاط شان میگویند که نه،
مثل همین باب مضاربه اگر شرط ضمان بکند طوری نیست برای اینکه به مخالفت با کتاب و
سنت بر نمیگردد، نمیگوید که مضاربه را قبول ندارم میگوید قبول دارم که بیع جایز
است، حالا هم بیع لوخلی و طبع جایز است با شرط تو را ضامن میکنم چه اشکالی دارد؟
یک دفعه میگوید میفروشم به شرطی که تصرف در اموال خود نکنی، یک دفعه
معنی اش این است که شارع میگوید بکن، من میگویم نکن خوب این شرط مخالف با کتاب و
سنت است که این هیچ اما یک دفعه این طور است میگوید تو آدم خلی هستی و من اگر
خانه را به تو بدهم میترسم خرابش بکنی و یکسال دیگر بدبخت شوی من خانه را به تو
میفروشم تو هم مالک شو به شرطی که تصرف نکنی چه اشکالی دارد؟ هم داعیه عقلائی
رویش است هم وجهی برای فساد ندارد و اینکه میگویند شرط مخالف با مقتضای عقد باطل
است من این را قبول ندارم چرا شرط مخالف با مقتضای عقد، عقد را باطل بکند؟ مگر آن
را به جاهایی برگردانید که اصلاً عقد نباش برگردانید به جایی که مخالف با کتاب و
سنت باشد ولی ولو خلی و طبعی، همه شروط مخالف با مقتضای عقداند حالا چون بزرگان و
مشهور فرمودند بگوئید شرط مخالف با مقتضای عقد باطل است خیلی خوب باطل است ولی چرا
مشروط باطل باشد؟ میگوید فروختم به شرطی که تصرف نکنی بعد میگوید مال من است برو
شرط فاسد مفسد است تو شرطت بی خود است چرا بیع باطل باشد؟
و ما که میگوئیم شرط فاسد مفسد نیست چرا باید اینجا ملتزم باشیم و
بگوئیم شرط فاسد مفسد است؟ بنابراین چرا ملتزم بشویم اینکه اگر شرط مخالف با
مقتضای عقد است باید ملتزم شویم که باطل است؟
خوب میگوئیم کلا شرط، اصلاً ما که میگوئیم شرط فاسد مفسد نیست میگوئیم
شرط هیچ، مثل 6 انگشتی که یک انگشتش هیچ است این انگشت مزاحم هم هست اما اینکه
حالا بگوئید که نه دستم هیچ دست چرا؟ این انگشت را ببر.
می خواستیم تمام کنیم مثل اینکه نمیشود بگذارید برای فردا.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد.