عنوان: تعریف کفاله
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهواقولی

«کتاب الکفاله»[1]

بحث امروز به بعد راجع به کفالت است مرحوم محقق در شرایع ضمانت و حواله و کفالت را یک کتاب درست کرده اند به نام ضمانت به معنای عام و آن ضمانت به معنای عام را منقسم کرده اند به سه قسم یکی ضمانت مشهور که درباره اش صحبت کردیم، یکی هم حواله که درباره اش صحبت کردیم، یکی هم کفالت که ان شاء الله از امروز به بعد صحبت می کنیم.

مرحوم سید «رضوان الله تعالی علیه» عمرشان وفا نکرده است که کفالت را بحث کنند لذا حواله و ضمانت را در عروه بحث کرده اند که روی عروه بحث کردیم و عروه کتاب ندارد. لذا رحث از روی شرایع، از روی جواهر (ج 26) کتاب شمان را منقسم کرده اند به سه قسم و قسم سوم را کفالت قرار داده اند. و همین جوری که دیدم این بحثها، بحثهای خیلی مفیدی است بررسی هم متاسفانه کم شده است و بیش از اینها باید بررسی شده باشد و دیدیم که این کتابها من جمله ضمان و حواله چقدر مفید بود، چقدر فروعات فقهی سیال در همین دو کتاب بود. کتاب کفالت هم همین طور است یک رحثهای ارزنده ای دارد که این بحثها سیال در فقه هم هست و امیدوارم که خدا عنایت بکند همین طور که ضمان و حواله را بحث کردیم این کفالت را هم بحث بکنیم.

مرحوم محقق در اول کتاب ضمان فرموده اند که تعهدات منقسم می شود به سه قسم: تعهد بالمال و تعهد بالنفس. می فرمایند تعهد بالنفس یعنی کفالت. تعهد بالمال را هم می فرمایند دو قسم است یک دفعه انتقال ذمه الی ذمه مشغوله است که به آن می گوییم حواله. یک دفعه هم انتقال ذمه الی ذمه غیر مشغوله است که به آن می گوییم ضمان که قبلا در این باره ها صحبت کردم و گفتم که این جور تعریف ها، این جور تقسیم ها از باب تقریب به ذهن است و الا فهمیدیم که ما شمان تبرعی داریم، حواله تبرعی دارمی و علی کل حال این که ما یک کدام را بگوییم ذمه باید مشغول باشد، یک کدام نباشد از نظر خود مرحوم محقق هم درست نیست اما برای خاطر تقریب به ذهن اول این جور فرمودند. صاحب جواهر حرف را یک مقداری شرحش داده اند که سابقا درباره اش صحبت کردم.

مسئله ای که انسان را گیر می اندازد اینجا اول در باب کفالت است که فقهاء گفته اند کفالت کراهت دارد، انسان کفیل کسی بشود این کراهت دارد. در باب ضمان، در باب حواله این را نفرموده اند یعنی فقهاء آنجا مسئله را متعرض نشده اند و از عبارت فقهاء فهمیده می شود که انسان ضامن کسی بشود از نظر مال طوری نیست اما ضامن بشود از نظر نفس! یک جنایتکاری زا ضامن بشود! بگوید که این را رها کنید کار دارد برود چند روزی کارش را انجام بدهد بعد من او را می آورم گفته اند این مکروه است و تمسک کرده اند به یک روایاتی من جمله مرحوم صاحب جواهر آمده که «هلکت القرون بالکفاله» قرون ماضیه- بعضی البته- اینها نابود شدند به واسطه کفالت باز در بعضی از کلمات من جمله صاحب جواهر هست اینکه کفالت پشیمانی می آورد کفالت ضرر دارد خسران می آورد بنابراین خوب است انسان کفیل نشود فقهاء این جور گفته اند و تمسک به روایت هم کرده اند واز مسئله گذشته اند و این مسئله، مسئله بغرنجی است از نظر روایات: اولا کفالت وضمان اینها مثل هم هستند اگر خسران دارند هر دو خسران دارند اگر گاهی پشیمانی دارد هر دو پشیمانی دارد و اما کفالت بالنفس با کفالت بالمال تفاوت داشته باشد تفاوت ندارد در ضمانت هم گاهی این ضمانت دردسر می شود برای او چنانچه گاهی در کفالت آن مکفول فرار می کند براین او دردسر می شود چنانچه گاهی همین کفالت خیلی ثواب برایش بار است نه تنها مکروه نیست بلکه مثلا کفیل پسرش می شود، کفیل پدرش می شود، کفیل برادرش می شود یک مسلمان در رنج است حالا ادعا علیه اودارند و هنوز هم اثبات نشده م یخواهند زندانش کنند این می رود کفیل می شود خب این کفالت خیلی ثواب دارد خیلی رجحان دارد چنانچه ضمانتش هم این جور است گاهی ضامن می شود ضامن یک کسی که موجب دردسر است خب مکروه است- مکروه به معنای آن مکروه اصطلاحی هم نه، مکروه یعنی مرجوع عقلی، گاهی ضامن برادرش می شود خب خیلی خوب است حتی آنجاها که باید پول بدهد خسران هم باشد خب ضامن یک مسلمانی می شود از زندان نجاتش می دهد بعد هم پولش را خودش می دهد خوب خیلی هم خوب است.

اگر مکروه است فی الجمله، هر دو است اگر رجحان دارد فی الجمله، هم دو دارد علی سبیل عام استغراقی هم هیچ کدام نیست نه ضمانت همه اش خسران دارد، همه اش خسران ندارد. نه کفالت همه اش خسران دارد، همه اش خسران ندارد. علی سبیل قضیه مهمله هم هست گاهی انسان به واسطه کفالت توی دردسر می افتد حالا روایتش را می خوانیم مثلا در روایت این است امام صادق (ع) به یک کسی گفتند چرا مکه نرفتی؟ همه که رفته اند توچرا ماندی؟ گفت که کفیل کسی بودم توی دردرسر مانده ام حضرت فرمودند که چرا کفیل شدی تا حالا مکه ات از بین برود؟! خب حالا این چرا کفیل شدی این باید یک قضیه شخصی باشد و الا اگر راستی انسان کفیل یک مظلومی بشود که ظالمی ادعا دارد روی سر یک مظلومی، شما می روید می گویید تا وقت پرونده اش من کفیل این آقا هر وقت که بخواهید من حاضرش می کنم خب این از هزارها مکه ثوابش است. همین امام صادق می فرمایند اگر گاهی از کار یک مسملان بگشایی ثوابش از حج و عمره مقبول و مبرور بالاتر است بنابراین ما بخواهیم بگوییم که کفالت مطلقا مکروه است نه. مکروه یعنی مرجوح، نه اقل ثوابا مطلقا مستحب است نه. موارد تفاوت می کند گاهی کفالت خیلی رجحان دارد و حتی استحباب تکلیفی هم روی آن می آید به عنوان ثانوی و گاهی همین کفالت خیلی دردرسر دارد، بی خود زمین گیر شده برای خاطر کفالتهای بیجا. در ضمانت هم همین است گاهش بی خود ضامن این، ضامن آن، ضامن آن مثل این چک بازی ها و امضاء کردن پشت چکها خب اینها همه اش بی خود است خیلی کم پیدا می شود که این امضاهای پشت چک یک رجحانی داشته باشد خب اینجا ضمانتش هم همین است کفالتش هم همین است الان کفالت در میان مردم خیلی کم است اما ضمانت در میان مردم فراوان است. دردسر درست شدن در ضمانت هم خیلی است در کفالت به این اندازه نیست به قول اصفهانی ها در کفالت چشمهایش را باز می کند اما در ضمانت پشت چک را همین جور امضاء می کند. نمی شود اینها را ما درستش بکنیم. این یک مسئله.

یک مسئله هم: در روایات ما راجع به کفالت نیست ولی راجع به حقوق که من جمله ضمان را هم میگیرد، همه تعهدات مالی را می گیرد آنها مطلقا گفته اند که دردسر درست نکن برای خودت خب لذا در روایت ما راجع به کفالت من باب مصداق آمده است اما فقهاء مسئله را متعرض شده اند در باب کفالت من جمله صاحب جواهر اینجا می فرمایند کفالت مکروه است مسئله اولشان هم همین است بعد هم صاحب جواهر می فرمایند هلکت القرون، یوجب الضرر، یوجب الخسران، و موجب پیشمانی است.

یک مسئله دیگر هم اینجا هست و آن این است که دو سه تا روایت صحیح السند، ظاهر الدلاله داریم که فقهاء هم به آن تمسک کرده اند به هلکت القرون.

روایت این است که یک ملت گناه کاری مستوجب عقاب که اینها باید عقاب بشوند یک ملت دیگری آمد پیش مثلا پیامبرشان کفیل شد گفت خدایا گناهان اینها مال ما پروردگار عالم گناهان آنها را آمرزید و اینها به واسطه کفالتشان نابود شدند روایت هم صحیح السند است هم ظاهر الدلاله و این اصلا یعنی چه؟ معنای این روایت چیست؟ ان شاء الله در باب کفالت می آییم یک مسئله این است که اصلا کفالت مربوط به مال است مربوط به حد و یک کسی مثلا صد تا تازیانه باید بخورد یک کسی برود بگوید من کفیل اگر نیامد صد تا تازیانه را به من بزنید خب گفته اند نه نمی شود این جور کفالت ها. یا اینکه پسرش محکوم به اعدام است بابا می رود می گوید مرا به جای پسر بکشید خب فقهاء گفته اند نه، روایات هم داریم «لاکفاله فی الحدود»[2]

آن وقت حالا گناه بخشان که در این روایتها آمده است که «هلکت القرون» اصلا نمی دانیم مراد فقهاء من جمله صاحب جواهر چیست؟ خب یک قضیه ای واقع شده راجع به یک طایفه ای آن طایفه برای اینکه جرأت علی المولی کرده اند نابود شده اند حالا هلکت القرون الماضیه، اینها نیم دانم معنایش چیست؟ حتما باید روی آن فکر کنید ببینیم مراد فقهاء من جمله محقق هم می فرمایند که کراهت دارد و این هلکت القرون در کلمات فقهاء آمده است و همچنین موجب خسران است و موجب پشیمانی است و موجب ضرر است و اینها در کلمات فقهاء آمده این اختصاص چرا؟ و اصلا علی سبیل قضایای حقیقیه کفالت این جور نیست چنانچه به عکسش ضمان هم گاهی موجب خسارت است موجب پشیمانی است روی این مسئله تقاضا دارم فکر بکنید حالا آن اندازه که می خواهیم بخوانیم روایت است و این روایتها را ببنیم آیا می شود معنا کنیم؟ آیا باید طردش بکنیم؟ آیا محملی دارد یا نه؟ من باید وسایل الشیعه را آورده باشم به جای وسایل جواهر آورده ام و روایات در جواهر نیست. حالا علی کل حال مسئله دیگری که هست این را هم باید روی آن فکر بکنید مشهور در میان فقهاء گفته اند که کفالت مربوط به نفس است یعنی یک کسی کفیل بشود برای کسی که احضارش بکنند اما کفالت روی اعیان نیست مثل اینکه مثلا یک کسی ادعا بکند این ماشین مال من است و آن راننده که پشت ماشین نشسته بار زده است و شما رفیق او هستید به او می گویید آقا من ضامن که سه روز دیگر ایم ماشین را بیاورد اگر مال شماست و حاکم حکم کرد که مال شما و اگر هم مال خودش است که مال خودش گفته اند این نمی شود باید کی جانی باشد وآن ادعا کند این پدر من را کشته است، ادعا کند که این جنایتکار است، دزدی کرده است، کفالت روی نفس می شود و اما کفالت روی عین نیمشود. حالا این چرا؟ روایتی درباره اش نداریم و علی الظاهر باید بگوییم تفاوتی بین عین و بین نفس نیست معنای کفالت ولو اینکه گفته اند تعهد بالنفس و اما این تعهد بالنفس من باب غلبه است لذا مثل مرحوم علامه در قواعد می فرمایند که «تعهد بالنفس غالبا» شاید مرادشان همین است دیگر که این تعهد بالنفس، غالبا این جور است ولی خیلی اوقات هم تعهد بالنفس نیست تعهد بالعین است یک عین خارجی روی آن یک کسی ادعا دارد روی این ادعا می خواهند بگیرند زندانش بکنند تا موقع محاکمه اش بشود می خواهند دردسر برای او درست بکنند یک کسی می آید کفیل عین می شود کاری به این آقا ندارد این آقا اگر ماشین خود را بگذارد می تواند برود اما تعهد می کند این ماشین را یک ماه دیگر من تحویل می دهم گفته اند این نمی شود این کفالت نیست کفالت باید بالنفس باشد علی الظاهر تفاوتی بین عین و بین نفس نباشد و وقتی که انسان تعهد بکند روی چیزی دیگر می خواهد نفس باشد، می خواهد عین باشد، می خواهد حق باشد، دیگر الاظاهر باید بگوییم کفالت درست است یک جمله ای مرحوم علامه دارند که مرحوم فخرالمحققین همدارند علی الظاهر این جمله مرحوم علامه در قواعد همین مرادشان باشد مرحوم علامه در قواعد دارند. در تذکره هم دارند، می فرمایند «الضابط فی ذلک ان نقول حاصل کفاله البدن التزام احضار المکفول ببدنه» این اول می فرمایند کفالت یعنی بالنفس، یک کسی را حاضرش بکنند بعد می فرمایند «فکل من یلزمه حضور مجلس الحکم عند الاستعداد یستحق احضاره بحق الکفاله ببدنه او نحوه» که همین عبارت را مرحوم فخرالمحققین همدر ایضاح فرموده اند «کل من یسحق احضاره الی مجلس الشرع فانه تصح کفالته» هر چیزی که باید در مجلس حکم حاضر بشود روی این کفالت کردن اشکال ندارد لذا گاهی نفس است این باید بیاید در مقابل قاضی جوابگو باشد و گاهی هم عین است عین را بیاورند در مجلس قضاوت و در آنجا جوابگو باشد که این ماشین مال آن است یا مال آن؟ و معمولا مثال زده اند به دابه و کتاب، شما مثال بزنید به ماشین که خیلی مشهور است. ظاهرا این مسئله دوم دیگر چیزی نداشته باشد مسئله اولش را هم دیگر صافش کردیم و آن مسئله اول این است که ما باید بگوییم کفالت یک امری است که گاهی رجحان دارد وگاهی هم مرجوح است تا ببنیم مورد کجاست. گاهی هم نه رجحان دراد، نه مرجوح است چنانچه کفالت این است، ضمانت هم همین است ضمان هم گاهی رجحان دارد، گاهی مرجوح است، گاهی تساوی اطرفین است تفاوتی بین حقوق نیست، حقوق مالی باشد یا حقوق انفسی و اینه فقهاء مسئله را فقط متعرض در کفالت شده اند جا ندارد اینکه مطلقا بخواهیم بگوییم کفالت مرجوح است جا ندارد. خب این هم مسئله دوم ظاهرا چیزی ندراد صاف است.

اما آنکه صاف نیست، روایات است. روایات در جلد 13 وسایل الشیعه، باب 7 از ابواب ضمان است این روایتها همه اش صحیح السند است دلالتش هم ظاهرا خوب است اما جوری است که ملتزم شدن به آن روایات کار مشکلی است. تقاضا دارم امشب یک مطالعه ای روی آن بکنید تا فردا ان شاء الله.

وصلی الله محمد و آل محمد.

 



1) جواهر الکلام ج 26، ص 185

1) وسائل الشیعه، باب 16، احکام ضمان، حدیث 1و 2.