عنوان: فرق بين صلح و ساير معاملات
شرح:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

    امروز 2 مسأله داريم يكي آسان ، يكي مشكل . آسانش را كه همه گفتند و مباحثه مي كنيم . مشكل را نگفتند ببينيد آيا مي شود شما بگوئيد يا نه ؟

     آنكه آسان است اينكه ديروز متعرض شدم ، فرق بين صلح و ساير معاملات اينست كه در معاملات معمولاً ثمن و مثمن معلوم است و بايد معلوم باشد ، بگويد « بعت هذه الدار بالف دينار » او هم بگويد « قبلت » لذا مثلاً محدود درست مي كنند ، خانه 200 متري يك حدش كجا ، حد ديگرش كجا ، خصوصياتش چطور . لذا در باب معاملات همه گفتند نمي شود مجهول باشد ، بايد معلوم باشد . اما در باب صلح بعكس گفتند ، كه صلح وضع شده براي اينكه به حساب مجهولات برسد . يك خانه را كه نمي دانيم چند متر است و قيمتش چند است و نمي دانيم كه وضعش چطور است ، يا نمي دانيم پولش چه مقدار است و كي مي خواهد بدهد . با صلح مي شود همه اينها را درست كرد بگويد كه قيمت اين خانه هر قدر  مي خواهد باشد ، ما با تو صلح كرديم به اين مبلغ كه در دست من است ، مسلم درست است لذا گفتند اصلاً صلح وضع براي مجهولات كما وضع لرفع النزاع . وضع براي مجهولات كه اگر مورد صلح مجهول است و يا   نمي شود معلوم باشد ، يا نمي خواهند معلوم باشد .

    در مسأله اختلافي هم نيست اگر هم دليل نداشتيم مي گفتيم براي اينكه وضع صلح براي باز كردن گره هاست اما روايت هم داريم ، روايات فراواني داريم ، من يكي از آن روايات را نوشتم ،

    روايت 1 از ابواب صلح جلد 13 وسايل صحيحه محمد ابن مسلم ؛ عن ابي جعفر (ع) سألته عن رجلين كان لكل واحد منهم دعان عند صاحبه و لا يدري كل واحد منهما كم له عند صاحبه ، مقداري گندم از او پيش اين است و مقداري جو از اين پيش اوست اينها چقدر است ؟ نمي دانم فقال كل واحد منهما لك ما عندك ولي ما عندي .

    مي گويد بيا با هم صلح كنيم ، آنچه پيش توست مال خودت باشد ، آنچه پيش من است مال من باشد . فقال لا بأس بذلك اذا تراضيا و تابت نفسهما . خُب اين راجع به مقدار است . بالاتر بگوئيم كه آنچه پيش اوست نامعلوم است و آنچه پيش اين است باز نامعلوم است ، اما مي دانند عيني ، جنسي يا پولي از اين پيش اوست حالا مي گويد آنچه ازمن پيش توست مصالحه باتو مي كنم به آنچه كه پيش من است ، لا بأس بذلك اذا تراضيا ، حسابي مي شود درستش كرد لذا مشهور در ميان فقها بلكه اجماع ميان فقها فرمودند كه در صلح علم به خصوصيات لازم نيست ، علم به مقدار لازم نيست . همين مقدار كه بداند مافي الذمه اي هست _ حتي آنجا كه نداند _طوري نيست . مثلاً پيش حاكم شرع مي آيد و مي گويد من خمس مي دهم اما نمي دانم چيزي به ذمه ام هست يا نه ، شما مرا بري الذمه كنيد يا شما مصالحه كنيد به يك ميليون تومان حاكم شرع هم مصالحه مي كند . بداند يا نداند كه چيزي به ذمه اش است يا به نحو احتمال . بداند آن پول است ، يا جنس است يا بداند آن جنس گندم است يا نه همين مقدار كه بشود گفت صالحت او هم قبلت بگويد كفايت مي كند مثل اينكه 2 برادر در خانه زندگي مي كردند ، زندگي اشتراكي يا اختصاصي يا 2 همسايه با هم سالها زندگي مي كردند يا 2 شريك سالها با هم شراكت مي كردند و حالا فسخ كردند و جدا شدند . نه اين ربطي به آن دارد و نه آن ربطي به اين . از نظر ظاهر هم نه اين بستانكار است و نه آن بدهكار ، اما احتمال مي دهند چيزي به ذمه يكديگر باشد . او مي گويد بيا مصالحه كنيم ، هر چه به ذمه توست مصالحه مي كنم به 100هزار تومان ، او هم مي گويد خيلي خوب . تهاتر هم مي شود ، آنچه به ذمه توست مصالحه مي كنم به آنچه كه به ذمه من است ، او هم مي گويد قبلت .

    گفتم مسأله آسان است و كسي هم در آن اختلاف نكرده و روايت هم داشتيم ، زياد است منجمله اين روايت كه صحيح السند است و هم ظاهر الدلاله . در جهل مركب هم همين است ، خيال مي كند 100 ميليون از تو   مي خواهد يا خيال مي كند هيچ نمي خواهد يا چيز جزئي مي خواهد ، با هم رفت و آمدي كردند ممكن است روي فرش آتش سيگار انداخته باشد ، چه اين كم ، چه آن زياد ، اينها با هم مي آيند و مصالحه مي كنند ولو جهل مركب است كه كم بوده و بعد مي فهمد خيلي بوده يا خيال مي كند خيلي بوده بعد مي فهمد كم بوده مي گويد آنچه به ذمه توست من بخشيدم به آنچه به ذمه من است . خُب مطلب صاف مي شود . حالا مسأله بعد را هم عرض  مي كنم ، كه اگر در صلح غرر باشد آن مسأله ديگري است كه فقها نگفتند و ما مي گوئيم اما فعلاً راجع به صلح غرري نمي خواهيم صحبت كنيم ، مورد صلح ، مي گويد ولو اينكه 100 ميليون هم به ذمه من باشد ، به 1 ميليون ببخش ، او هم مي گويد ولو 100 ميليون از تو مي خواهم مصالحه به 1 ميليون مي كنم ، صالحت ، قبلت ، صلح درست است . فقها ديگر آن حرفي را كه بعد عرض مي كنم را هم نگفتند كه صلح غرري مي تواند صلح را بهم بزند ، گفتند صلح را هم نمي تواند بهم بزند مثل اسقاط كافه   خيارات ، حتي خيار غبن ، مشهور درميان فقها اينست كه نمي تواند از خيار غبن استفاده كند لذا عرض كردم كه مسأله ، مسأله صافي است و نديدم كه كسي در مسأله اختلاف بكند ، لذا خيلي ساده از مسأله گذشتم . اما آن مسأله كه خيلي مشكل است براي اينكه فقها نگفتند اينست كه ما اين حرف را در باب همه معاملات مي گوئيم و اينكه در باب معاملات بايد معلوم باشد و الّا بيع باطل است ، ما اينرا قبول نداريم و دليلي برايش نداريم ، عقلا مخالفش هستند . خانه را نديده كه قيمتش چقدر است و چطور است كيسه پولي هم دارد و نمي داند چقدر است ، با هم مي نشينند ، مي گويد آقا خانه ات را مي فروشي؟ اين مي گويد نديدي كه خانه من چقدر است و چطور است ، مي گويد حالا هر طوري باشد ، مي فروشي ؟ مي گويد بله . مي گويد خانه ات را با اين پولها مي خرم . او هم مي گويد بله . بعت ، قبلت .

    چرا اين معامله باطل باشد ؟ مي گوئيد غرري است ، مي گويم چه كسي گفته بيع غرري باطل است ، يك روايت داريم كه نهي النبي عن بيع الغرر آنهم برمي گردد به اين معنا كه اي مسلمان ، مسلمان را گول نزن ، كه اصلاً ربطي به بحث ما ندارد ، حرف ديگري هم هست كه اگر بعدش هم غرري در كار باشد ، خيار غبن است كه معامله را بهم مي زند . چرا معامله باطل باشد ؟ در باغ مي آيد و به ميوه ها نگاه مي كند . كارشناس نيست ، خوشش مي آيد و مي گويد اين باغ تو را اجاره مي كنم به 10 ميليون تومان مي گويد آجرت، او هم مي گويد قبلت ، چه كسي مي گويد اين باطل  است ؟ چرا باطل است ؟ آيا عقلانيت ندارد ؟ ( در حاليكه ) در ميان عقلا زياد است ، آيا شرعيت ندارد ؟ دليلش كجاست ؟ و راجع به پولش هم همين است ، كارشناس آمده باغ را ديده و باغ از نظر كارشناسي معلوم است چقدر است . اما اين كيسه پول معلوم نيست چقدر است . مي گويد اين باغ را به اين پولها اجاره مي كنم . آجرت ، قبلت . چرا باطل باشد ؟ اگر هم شما خيلي بالا برويد مسأله بعد است كه آيا خيار دارد يا نه ؟ اما چرا باطل باشد ؟ اتفاقاً وقتي در مسأله خودمان در فقه ببينيم اسمش را صلح نمي گذارند ، اصلاً صلح نيست ابراء ذمه است ، اسمش را صلح گذاشتند و مسلم پيش اصحاب است كه ابراء ذمه مي شود كرد . خُب ابراء ذمه هم يك معامله است يك عقد است ، مي گويد تو را برئ الذمه مي كنم ، به يك ميليون تومان ، هر چه مي خواهد به ذمه ات باشد مرا برئ الذمه كن ، هر چه مي خواهد به ذمه ام باشد به يك ميليون .

    اين روايت محمد ابن مسلم را هم كه مي خوانيم در آن صلح نيست ، روايت را ببينيد ؛ سألته عن رجلين كان لكل واحد منهما طعام عند صاحبه و لا يدري كل واحد منهما كم له عند صاحبه فقال كل واحد منهما لك ما عندك ولي ما عندي ، اين صلح نيست ، اين بيع است فقال لا بأس بذلك اذا تراضيا مثل اينكه آقايان حتماً گفتند بيع مجهول نمي شود و صلح مجهول  مي شود ، بعد رفتند دليلش را پيدا كنند ، اين روايت را پيدا كردند و  آوردند .          

    مي گوئيم آقا اين روايت كه در آن صلح نيست ، اين هم مي شود بعنوان ابراء ذمه ، هم مي شود بعنوان بيع ، هم مي شود بعنوان صلح . چه مي خواهد تراضي بگويد آنچه به ذمه توست مصالحه كردم به آنچه به ذمه من است كه مي شود صلح گاهي هم مي گويد بعت ، قبلت . آنچه به ذمه توست را فروختم به آنچه به ذمه من است  گاهي هم ابراء ذمه است . هم مي شود صلح كرد ، هم مي شود ابراء ذمه كرد و هم مي شود بيع كرد و ما در باب معاملات مي گوئيم اين شروطي كه فقها فرمودند و از جمله شروطي كه خيلي پافشاري دارند اينست كه ثمن و مثمن بايد معلوم باشد ، اين دليل  ندارد . نان را بايد بكشد و بدهد ، نمي دهد ، دانه اي مي فروشد تخم مرغ را بايد دانه اي بدهد ، مي كشد و مي دهد . تراضي كفايت مي كند . اينكه حتماً نان بايد معلوم باشد اگر او تغلب مي كند خميري كه بايد نيم كيلو  باشد ، ربع كيلو مي دهد ، مردم هم مي خرند و مي روند ، يك حرف اينست كه او بايد جهنم برود ، مال مردم خوري مي كند ، تغلب مي كند ، غش در معامله مي كند . « من غشنا فليس منا » . حرف ( ديگر ) اينست كه اين صلح باطل است ، اين بيع باطل است . اين ابراء ذمه باطل است ، به چه    دليل ؟ هيچ دليلي برايش نداريم جز « نهي النبي عن بيع الغرر » و اين « نهي النبي عن بيع الغرر » هم روايت نبوي است كه سند ندارد و اصلاً در كتب روايي نيامده است و اينرا مرحوم علامه ظاهراً از عامه گرفته و در فقه آورده است ، اين سندش اما دلالت ندارد .      

    « نهي النبي عن بيع الغرر» نهي كرده كه مردم را گول نزن اما حالا گول  زد ، گناه كرده ؟ بله ، بيع باطل است يا نه؟ نمي تواند ردع بناي عقلا باشد .

    عقلا تسامح مي كنند و همين تسامح را شارع مقدس امضاء كرده است ، گاهي معلوم است تسامح است ، آن نمي شود ، ولي گاهي معلوم نيست از همين جهت هم در تسامحات عرفي مي گويند 2 قسم است ؛ يك قسم دانسته تسامح مي كند و روي تسامح هم حساب مي كند . شارع مقدس امضاء كرده است . مثلاً مي گويد 3 كيلو گندم زكات فطر توست . خُب اين 3 كيلو گندم را از در مغازه كه مي خواهم بخرم ، گندم با آشغال مي دهد ، گندم با خاك مي دهد . تقريباً اگر آدم درستي باشد ، يك سير خاك دارد يك سير آشغال دارد . شارع مقدس هم مي گويد كفايت مي كند . كسي هم غير از اين نگفته براي اينكه دانسته تسامح مي كند شارع مقدس هم آنرا امضاء كرده . بله آنجايي كه شارع مقدس ردع بكند و بگويد اين تسامح حجت نيست خيلي خوب . هر كجا بگويد بايد بگوئيم بله . حالا همين گندم و زكات فطر كه مثال مي زنم ، اگر يك سير كم باشد فايده اي ندارد حتماً بايد 3 كيلو باشد يا پولش يا خودش ، آنكه اصل است بايد 3 كيلو باشد اما آيا 3 كيلو گندم صاف؟  نه ، 3 كيلو گندم با خاك . خاك زياد ؟ نه . عرفيت در ميان مردم است كه گندمي كه مي دهند ، گندم ناپاك است ، يك سيرش خاك است مي رويم درب مغازه 3 كيلو گندم مي خريم و به فقير مي دهيم . مسلم است در حاليكه مي دانيم يك سيرش خاك است ، 3 كيلوي منهاي يك سير است ، عرف مي گويد 3 كيلو ، شارع مقدس هم  مي گويد زكات فطر 3 كيلو ، همين را ( بعنوان ) 3 كيلو قبول كردم و خاك را جزء گندم حساب مي كند لذا در جايي كه عرف عقلا نه عرف بي خود ، كاري بكنند ، تسامحات عرف در همانجا حجت است . بله يكدفعه عرف  بي ريشه و بي خود است كه آنها اصلاً مورد بحث ما نيست . مثلاً اگر شهرت  بي ريشه باشد مثل شايعات امروز « قتل الخراسون الذين هم في قمرتهم ساهون » اگر شهرت ريشه دار باشد « خذ بمشتهر بين اصحابك فان المجمع عليه لا ريب  فيه » لذا ما اصلاً شهرت با ريشه را خيلي بالاتر از خبر واحد   مي دانيم و حجت مي دانيم البته بايد شهرت عقلاي راستگو باشد ، عقلايي كه دروغ برايشان فضيلت نباشد ، چنانچه الآن دروغ در جامعه ما يك فضيلت شده است . اين نه . اما به راستي اگر با ريشه باشد شهرت حجت است . لذا ما نحن فيه هم همينطور است . فتلخص مما ذكرنا اينكه مشكل است در مقابل شيخ انصاري با مكاسبي كه دائره المعارف فقه است و ما هر چه داريم از او داريم مشكل است انسان حرف بزند و قد علم بكند اما حالا احتمالش را براي شما بگويم ، اينكه فقها فرمودند نبايد در معاملات جهل باشد غير از صلح ، ما مي گوئيم فرقي بين صلح و ساير معاملات نيست ، معامله بايد عقلانيت داشته باشد و عرف امضاء كند ، هر معامله اي را كه عرف امضاء كرد ، درست است دليلمان هم خيلي واضح است اينكه شارع مقدس در معاملات ، اصلاً و ابداً تأسيس ندارد ، شما نمي توانيد يك معامله تأسيسي در شريعت مقدس پيدا كنيد . همه معاملات شارع مقدس ، يعني آنچه در مكاسب است ، همه امضائي است . لذا اگر يك روايتي براي يك مسأله اي داشته باشيد خيلي خوب آن روايت مي شود تعبد اما در اصل معامله نه .

    مثلاً در باب اجاره بايد كاري در اين خانه كرده باشد ، اين خانه را بايد رنگ كرده باشد و الّا نمي تواند اجاره بدهد ، چون روايت داريم ، اما عقلا اين را قبول ندارند اما تعبد است ( پس بايد گفت ) چشم . خيلي كم است كه در باب معاملات تعبدي باشد اما خيلي كم است ، همه معاملات امضائي  است ، تأسيس براي عقلاست ، لذا مثلاً اين معاملاتي كه تازه پيدا شده زياد هم هست منجمله بيمه ، اينها در آن زمان نبوده ، حالا عقلا بيمه با اين شرايطي كه دارد درست مي كنند ، شارع مقدس مي گويد با اوفوا بالعقود امضاء مي كنم ، كاري به مصداق ندارد ، مصداق يكبار بود ، و يكبار نبود يكبار تازه پيدا شد ، يكبار آنوقت بود ، حالا متروك شد ، اينها كاري به شارع مقدس ندارد ، بطور كلي مي گويد كه هر چه عرف بكند با اوفوا بالعقود امضاء مي كنم و اگر بخواهم ردع كنم دليل خاص براي ردع مي آورم .

    اين بحث مشكلي است و بحث فردايمان هم كه راجع به خيارات است مشكل است كه آيا در باب صلح ، خيارات مي آيد يا نه ؟ كه فقها گفتند نه ، فردا مقداري بحث كنيم كه آيا خيارات راجع به ساير معاملات مي آيد يا   نه ؟      

وصلي الله علي محمد و آل محمد