اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح
لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ
من لسانی یفقهوا قولی.
فرمودهاند اگر کسی منکر ضروری از ضروریات
اسلام شود و بگوید من این نماز را قبول ندارم، من خدا را عادل نمیدانم بگوید این
خمس را آخوندها درآوردند، رفتن به مکه و دور این سنگها چرخیدن یعنی چه؟ و از این
حرفها که همیشه بوده والان بیشتر است، گفتند این (شخص) کافر است و این نجس است، در
نجاستش که بحث الان ماست، گفتند نجس است اما آیا این مهدورالدم است یا نه؟ نگفتند،
نظیر مرتد. آیا زنش به خودش حرام شد؟ نگفتند. آیا مالش به ارث نمیرسد؟ نگفتند.
در مرتد روایت داشتیم و گفتند که اگر شخصی
مسلمان، بهایی شود یا ارمنی شود (مثلاً) برای یک دختر، یا این چیزهایی که الان
زیاد است، گفتند این (شخص) نجس است و مهدورالدم است، مالش هم تقسیم میشود، زنش هم
عده نگه دارد و برود شوهر کند. این راجع به مرتد، اما راجع به ضروری نگفتند، فقط
راجع به نجاست و طهارتش صحبت کردند که اشکال عمده به آنها هست اگر کافر است همه
احکام بار است. اگر کافر نیست هیچکدام از احکام بار نیست و پاک است اما اینکه راجع
به خصوص طهارت و نجاست بگوئید این چرا؟ یک تعبد حسابی در مسئله میخواهد و چنین
تعبدی هم نداریم. لذا راجع به ضروری دین اولین مشکل ما همین است که شما جوانان باید
این مشکلات را برایمان حل کنید و متأسفانه متأخرین نظیر مرحوم آقای حکیم و مرحوم
آقای خویی و حضرت امام و اینهایی که بر عروه شرح نوشتند حتی خود مرحوم صاحب عروه
میفرمایند این (شخص) نجس است اما اینکه آیا مهدورالدم است یا نه؟ نگفتند – نمیشود
هم گفت- آیا زنش میتواند برود بعد از عده شوهر بکند؟ مالش منتقل به ورثه میشود
یا نه؟ نگفتند و این یک مشکلی است، چطور میشود این مشکل را حل کرد؟ این اشکال اول
در ضروری است.
اشکال دوم در ضروری اینست که آیا این باید به
افکار و اعتقادات و اصول دین برگردد؟ یا نه اگر برنگردد کافر نیست، نجس نیست. این
زیاد هم اتفاق میافتد، یکبار میگوید من نماز را قبول ندارم پیغمبر اکرم بیخود
بوده، خب معلوم است که این به انکار نبوت بر میگردد اما یکدفعه اینطور نمیگوید و
میگوید من پیغمبر را قبول دارم، پیغمبر هم هست اما اینکه گفته نماز بخوان بیخود
گفته، اشتباه کرده، نمیگوید پیغمبر را قبول ندارم. یا من بهتر میفهمم، بعضی از
همین افراد همین حرفها را هم میزنند که پیغمبر اکرم چیزهایی را نمیدانسته، ما
الان میدانیم، این جزء اسلام است یا چیزهایی پیغمبر اکرم گفته و نمیدانسته، حالا
ما میفهمیم که این انکار اصل رسالت را نمیکند اما انکار ضروریی از ضروریات را میکند،
نمیگوید پیغمبر، پیغمبر نیست؛ اما میگوید من بهتر میفهمم در این مسئله من (از
پیغمبر) بهتر میفهمم، آنوقتها من بچه طلبه بودم، در حاشیه بر فرائد میخواندیم،
به افلاطون گفتند که حضرت عیسی، گفت پیغمبر است، گفتند اگر پیغمبر است چرا از او
متابعت نمیکند؟ گفت پیغمبر برای عوام مردم است نه برای من- البته من این را برای
افلاطون قبول ندارم- یعنی من پیغمبر لازم ندارم، آنوقتها هو میکردم، میگفتیم این
حرف مربوط به افلاطون نیست و اگر هم باشد عجب آدم خرفتی بوده است، حالا میبینیم
زیاد پیدا شده که پیغمبر را قبول دارند اما این حرفها را هم میزنند، که من بهتر
میفهمم، حالا همه اینها آیا نجس اند؟ آیا کافرند؟ اختلاف است، بسیاری از بزرگان
مخصوصاً در متأخرین در این حواشی بر عروه، گفتند (انکار) ضروری من حیث انه ضروری
موجب نجاست و کفر نمیشود باید به انکار الوهیت، انکار رسالت و انکار معاد و امثال
اینها بر گردد، اما اگر (به اینها) بر نگردد و خدا و پیغمبر و قرآن را قبول داشته
باشد و منکر ضروری شود از هر جهت که میخواهد باشد، یعنی هر علّتی که میخواهد
داشته باشد، اگر آنها را قبول دارد، این (شخص) نجس نیست اما آنطرف هم بسیاری از
قدما و متأخرین گفتند نه، این خود مستقل است.
اگر مطالعه کرده باشید مرحوم صاحب عروه
نتوانستند جازم شوند، لذا آنرا که به اصل نبوت برمیگردد را جزماً میگوید نجس است
و گرنه احتیاط میکنند این احتیاط را نمیدانم یعنی چه؟ احتیاط میکنند در طهارت و
نجاست؟ حالا که احتیاط در طهارت و نجاست میکنند، بگوئیم این کافر است و احتیاطش
اینست، نمیشود گفت. احتیاط مرحوم صاحب عروه علم درست نیست یا مثلاً نمیدانی پاک
است یا نجس، نگو پاک است، احتیاط بکن، که احتیاط آمده، کل شی طاهر حتی تعلم جلو میآید،
حالا بفرمایید احتیاط کن، اما یکبار میخواهی کفر درست کنی، احتیاط بکن دیگر معنا
ندارد برای اینکه اگر کفر شود، باید مالش منتقل به پسر بشود، احتیاط اینست که این
مال را قبول نکند دیگر، زنش برود شوهر کند، احتیاط اینست که نرود شوهر کند، لذا
این احتیاط مرحوم صاحب عروه را نمیدانم یعنی چه، اینطور معنا کنیم و بگوئیم صاحب
عروه در مقابل کل شی طاهر میگوید احتیاط کن لذا مالش را از او بگیر، تقسیم نکن،
این خلاف احتیاط است دیگر، حق الناس است و زنش با او معاشرت نکند، حق الناس است،
اصلاً احتیاط ندارد. لذا در اصلش هم بگوئیم نجس است یا پاک، این احتیاط ندارد، بله
یک احتیاط است و اینست که تو خلاف کل شی طاهر حتی تعلم عمل بکن تا این اندازه، و
الا بیش از این اندازه دیگر احتیاط معنا ندارد و به مرحوم سید هم میگوئیم آقا تو
یادمان دادی حالا که به اینجا رسید، کل شی طاهر حتی تعلم حکومت بر همه چیز دارد،
احتیاط دیگر چیست؟ لذا بگو منکر ضروری آنست که به اصول دین و انکار نبوت برگردد و
الا اگر برنگردد پاک است.(البته) لقلقه لسان هم خیلی اهمیت ندارد، گاهی عصبانی میشود
حرفی میزند، مثلاً نشسته و چیزی میگوید مثل العیاذ بالله فحش به خدا، گاهی
عصبانی میشود، از نظر اقتصادی حسابی مانده، العیاذ بالله میگوید این خدا که عادل
نیست بعد یک فحش هم میدهد، حالا این را بگوئیم ساب الله و کشتنش واجب است، نه.
حالا اینکه قرآن میفرماید، اگر از روی غضب باشد یا لقلقه زبان باشدنه." به
ما اعقدتم اینمانکم "باید اینطوری باشد روی عقیده باشد، خلاصه حرف فعلاً
اینست که آیا منکر ضروری، نجس است؟ کافر است یا نه؟ میگوئیم آنچه قدر متیقن است،
اگر برگردد به نبوت، کلاه صدر اعظم را روی نوکر میگذاریم، این چون منکر نبوت است
کافر است، نه چون منکر ضروری است این قدر متیقن است اما غیر از این که خود مستقل
باشد، خیلی ها هستند ارادت عجیبی به قرآن و پیغمبر اکرم و ائمه طاهرین دارند اما
یک نامربوطهایی که انکار ضروری در اسلام است میگویند، این را بخواهیم بگوئیم نجس
است، خیلی مشکل است حالا اینها به یک روایاتی تمسک کردند، من این روایات را بخوانم
ببینید این روایات دلالت دارند یا نه؟ الان تمسک که میخواهیم بکنیم، تمسک به
اینکه منکر ضروری مطلقاً نجس است ولو اینکه برگشتنش به انکار رسالت نباشد، میخواهیم
ببینیم روایات به این دلالت دارند یا نه؟
فقها گفتند که یکدفعه مثلاً حجاب را منکر
است، یکدفعه اختلاط بین زن و مرد را میگوید طوری نیست، این برگشت به انکار ضروری
نیست، یک سلیقهای برای خودش است که میگوید زنان باید در صحنه باشند، مردها باید
بازنها اختلاط داشته باشند، اصلاً شهامت همین را اقتضا میکند، فرهنگ همین را
اقتضا میکند و میبافد به هم، حالا اینها نه، همین که مثال میزنند، منکر نماز که
یک ضرورت در دین است خب این معلوم است که اگر برگردد به اینکه پیغمبر را قبول
ندارم خب بگوئید نجس است، وگرنه همینطور که بعضی از افراد یاوه گو میگویند نماز و
ورزش مثل هم هستند، ما در شبانه روز، روزی 3-2 ساعت ورزش میکنیم دیگر نماز را
برای چه میخواهیم؟ توجیه میکند، این .
آیا این که توجیه میکند و پیغمبر را هم قبول
دارد، قرآن را قبول دارد، آیا این نجس است یا نه؟ مشهور میان اصحاب گفتند این نجس
است، اما باز هم تکرار بکنم، مشهور گفتند نجس است اما دیگر راجع به اینکه این
مهدور الدم است، نگفتند راجع به اینکه زنش جدای از او میشود و میتواند برود شوهر
کند نگفتند، راجع به اینکه اموالش تقسیم میشود نگفتند، فقط راجع به نجاست و طهارت
گفتند، این روایات را بخوانیم : مرحوم صاحب وسایل در جلد اول وسایل باب 2 از ابواب
مقدمات عبادات 20-10 روایت نقل میکنند و عنوان را همین نقل میکند که این 20 -10
روایت نقل میکند که منکر ضروری نجس است، حالا الان در ذهنم است مثل اینکه منکر
ضروری کافر است، اما همین صاحب وسایل احکام کفر را بار نکرده ، همین احکام طهارت و
نجاست، 20-10 روایت نقل میکند خیلی از روایات دلالت ندارند، در بسیاری از روایات
مراد کفر عملی است، مثل من ترک الصلاه متعمداً فقد کفر، اینطوری است و در قرآن
شاید بیش از 100 آیه داریم که مسلمان را میگوید توکافری راجع به نخواندن نماز،
ندادن زکات، رفتن به حج، ندادن خمس و بسیاری دیگر، "فویل للمشرکین الذین
یوتون الزکاه و هم بالاخره هم کافرون "یا مثلاً "فی جنات یتسائلون عن
المجرمین ما سلککم فی صغر، قالوا لم نکن فی المصلین و لم نکن ندئم المسکین و کنا
نخوض مع الخاضعین و کنا نکذب بیوم الدین" در حالیکه راجع به شیعه- این جنات
یتسائلون مربوط به شیعه است- اما و کنا نکذب بیوم الدین میشود تکذیب عملی، کسی که
عمری در دنیا میلولد و اصلاً به فکر آخرت نیست، در روز قیامت از او سوال میکنند
تو که شیعه بودی، چرا جهنم؟ میگوید و کنا نکذب بیوم الدین، ما معاد را قبول
نداشتیم، یعنی عملاً نه اعتقاداً، شیعه که نمیشود معاد قبول نداشته باشد. لذا این
روایاتی که ایشان نقل میکند زیاد داریم که حکم کفر، لفظ کفر، لفظ شرک بار کرده
است بر یک مسلمان فاسق و فاجر بر یک شیعه فاسق، فاجر و همین مقدار که نماز نمیخواند
کافر است، نمیگوید من نماز را قبول ندارم، نماز را قبول دارد، اما تنبل است، نماز
برایش سنگین است، نمیگوید خمس را قبول ندارم، عذر میآورد یا نه مثل 95 درصد مردم
اصفهان که خمس نمیدهند، همه هم اتفاقاً نماز میخوانند، بعضی ها هم در صف اولند
روزه میگیرند، خیرات و مبرات میکنند، اما همین برایشان سنگین است، حالا اینها که
منکر ضروری نیستند، اسم این را میگذاریم کفر عملی و قرآن روی این کفر عملی روایات
اهل بیت روی این کفر عملی، خیلی پافشاری دارد، یعنی اطلاق کار میکند بر کسی که
گناهان کبیره میکند، واجبات را به جا نمیآورد، حتی مثلاً راجع به بعضی از
مستحبات که باید این مستحبات بجا آورده شود، نماز اول وقت با جماعت در مسجد است خب
قرآن میفرماید ولی به این نا مسلمانی که در وقت نماز غافل از نماز است، اینکه
راجع به منکر ضروری نیست "فویل للمصلین الذین عن صلاتهم ساهون" اولش میگوید
"ارئیت الذی یکذب بالدین "یا رسول الله میخواهی افرادی که دین ندارند
را نشانت بدهم؟ بعد 4-3 تا نشانه میدهد میرسد به اینجا دیگر داغش میکند وای به
آن نا مسلمانی که وقت نماز غافل از نماز است بعد هم آخر کار میفرماید وای به آن
نامسلمانی که میتواند حاجت مردم را برآورده بکند، بتواند گره از کار مردم
بگشاید، اما نمیگشاید، "و یمنعون
المائون "اینها که نه منکر ضروری است و نه نجس، اما عملاً از نظر نماز اول
وقت مثل کسی است که منکر نماز است، به او میگویند کفر عملی.
این 30 -20 روایتی که مرحوم صاحب وسایل در باب
دوم از ابواب مقدمه عبادات آوردند، مربوط به کفر عملی است و اصلاً مربوط به بحث ما
نیست، حالا بعضی از روایات مربوط به بحث ماست ببینیم دلالتش چقدر است؛
صحیحه عبدالله ابن سنان، روایت 10 از باب 2
از ابواب مقدمه عبادات: "عن ابی عبدالله (ع) من ارتکب کبیره من الکبائر وزعم
انها حلال اخرجه ذلک من الاسلام "این یک کبیره ای از کبائر اسلام را بجا میآورد،
و گمان میکند این حلال است، و زغم انها حلال، اخرجه ذلک من الاسلام، او دیگر
مسلمان نیست. حالا اگر کسی اینطور باشد، با زعم انه حلال چه میگوید؟ میگوید
پیغمبر اکرم نمیفهمیده و من بهتر میفهمم؟ یا میگوید اصلاً پیغمبر اکرم پیغمبر
نیست؟ یا میگوید پیغمبر، پیغمبر است اما من این نماز را قبول ندارم که از اسلام
باشد آیا همه را میگیرد؟ مثلاً بگوئیم کسی که برایش شبهه پیدا شده که آیات مربوط
به حجاب 13-10 آیهای که در قرآن است، برایش شبه پیدا شده که اینها منحصر در زمانی
بوده و این زمان دیگر این چیزها را نمیپسندد، (آیا) این را میگیرد؟ زعم انها
حلال، اخرجه ذلک من الاسلام، آیا میتوانیم اطلاق گیری کنیم؟ من ارتکب کبیره من
الکبائر و زعم انه حلال، اخرجه ذلک من الاسلام سواء رجع الی انکار نبوه ام لا آیا
این را میتوان گفت؟ مشکل است انسان بگوید که این اخرجه ذلک من الاسلام یک اطلاق
دارد، اطلاقش اینست که سواء کان رجع الی انکار رساله ام لم یرجع در حالیکه معمولاً
و عرفاً اگر کسی نماز نخواند و به او بگویند چرا نماز نمیخوانی؟ میگوید انشاءالله
بعد میخوانیم، انشاءالله بعد قضایش را میخوانیم، یا اینکه بگویند چرا نماز را
قبول نداریم، خب اینها مراتبی است که تصور دارد، حالا این زعم انهاحلال اخرجه ذلک
من الاسلام، اطلاق گیری کن، بگو سواء کان، آن قسم اول، قسم دوم، قسم سوم.اصلاً
اطلاق ندارد.
اخرجه
ضروری است اما کدام ضروری؟ ضروری که پیغمبر را قبول ندارد؟ که معمولاً عرف این را
میفهمد، یعنی اگر کسی بگوید پیغمبر اشتباه کرده و این نماز مال اسلام نیست، یعنی
اصلاً اسلام نه، مائیم که میخواهیم درستش کنیم و بگوئیم فرق است بین اینکه بگوید
پیغمبر را قبول ندارم و بین اینکه بگوید نماز پیغمبر را قبول ندارم عرف این را نمیپسندد،
عرف آنچه را که میپسندد اینست که اگر کسی بگوید من نماز را قبول ندارم، یعنی
اسلام را قبول ندارم برمیگردد به اینکه اخرجه ذلک من الاسلام، چرا؟ لانهم یعتقد
بالاسلام . اما لانه یکون منکراً لضروری، خیلی زور میگوید که انسان این اطلاق را
درست بکند، خیلی خوب این یک روایت .این روایاتی است که فقها تمسک کردند به اینکه
مطلق انکار ضروری موجب نجاست است.
روایت 2، روایت 13 از همین باب 2 از ابواب
مقدمه عبادات صحیحه کنانی؛ عن ابی جعفر عن امیرالمؤمنین (ع) – خب روایت صحیحه
السند است و امام باقر هم از جدشان امیرالمؤمنین نقل میکنند- "ما بال من جهد
الفرائض کان کافرا" چه باک داری که بگوئی کافر است به کسی که منکر فرائض است
به او بگو کافر، خب دلالتش خیلی خوب است اما اینکه بگو کافر است، (آیا منظور) کافر
عملی است؟ مثل من ترک الصلاه متعمداً فقد کفر، (آیا) از این باب است؟ آیا کان
کافراً برای اینکه کسی که فرائض خدا را قبول ندارد، با علم به اینکه فرائض الهی
است، پیغمبر و اسلام را قبول ندارد، یا اینکه حرف سوم کسی که فرائض را قبول ندارد،
کافر است چون که فرائض را قبول ندارد کدام است؟ باید بگوئید هر دو، آن اولی را هم
نمیگیرد. حالا اگر کسی بگوید یعنی این آدم با آنکه کافر است، روز قیامت در جهنم
با هم هستند، یعنی کفر عملی حالا اگر بگوئید کفر عملی، اما اینکه بگوئید مستقلاً
خودش موجب کفر است مشکل است ، در مقابل کسی که میگوید نه، من جهد الفرائض کان
کافرا لانه لم یقبل الاسلام. چه چیز این قید را میخواهید بزنید؟ از کجا این اطلاق
را میخواهید بگیرید؟ اگر به راستی اطلاق دارد، کفر عملی را هم بگوئید چنین اطلاقی
ندارد، قدر متیقنش همین است که زعم انه من الاسلام بیخود گفته، به این برمیگردد
دیگر. همین کسانی که از آن کتاب مینویسند علیه اسلام، سخنرانی علیه اسلام (میکنند)
و در صحبتها علیه اسلام و مقدسات (حرف میزنند) به راستی اینها نه پیغمبر را قبول
دارند و نه اسلام را، برای اینکه زیر پرچم پیغمبر اکرم واسلام بمانند و اسلام را
نابود کنند میگویند ما مسلمانیم والا چه کسی میگوید اینها مسلمانند.
یک مقاله آنهم در مقابل کفر بخوان، سر تا پای
اسلام را به حساب بکش بعد هم بگو این مسلمان است، خب معلوم است این (شخص) مسلمان
نیست، چرا مسلمان نیست؟ برای اینکه این (شخص) اصلاً پیغمبر را قبول ندارد. عرف این
را میفهمد، اما اینکه بگوئیم منکر ضروری است نه منکر اسلام پس باز هم نجس است زور
میگوید که انسان این روایت را اینطور معنا بکند. اگر بتوانید اطلاق گیری کنید که
خیلی خوب است و الا مثل روایت اول است که اطلاق گیریش خیلی مشکل است.
روایت (بعد) صحیحه عبدالرحیم القصیر عن ابی
عبدالله (ع) روایت 18 از همین باب 2 : "اذا قال للحلال، هذا حرام و للحرام
هذا حلال و دان بذلک یکون خارجاً من الایمان و الاسلام الی الکفر" این بهتراز
روایات اول و دوم است، تدین باشد و اعتقاد داشته باشد ، سر زبانی باشد و از عصبانیت
و عقده نباشد. شیعه نیست، مسلمان هم نیست، بگوئیم کافر است چون منکر ضروری است
چونکه تدین و اعتقادش به اینکه قرآن درست نیست بر میگردد؛ کسی که مقابل قرآن چیزی
بتراشد، (آیا) قرآن را قبول دارد، کسی که مقابل پیغمبر اکرم چیزی بتراشد و بگوید
پیغمبر اکرم اینطور گفته اعتقاد من اینست که درست نگفته است اینها همه لااقل اطلاق
ندارد، چون در مقام بیان نیست که اطلاق گیری کنیم و بگوئیم ولو لم ینکر نبوت را،
باید این را درست بکنیم و بگوئیم روایت اطلاق دارد و ظاهراً روایت اطلاق ندارد.
حالا مباحثه فردا اینست که شما در 2 مورد فکر
کنید؛
1 - اینکه با این
روایات آیا میشود بگوئیم منکر ضروری یک استقلال دارد میخواهد با انکار نبوت
برگردد یا نه؟ این یک مطلب که تا به حال میگفتم نه، شما ببینید میتوانید اثبات
کنید.
2 - اینکه خارجاً من
الایمان و الاسلام الی الکفر (آیا) کفر در همه چیز؟ که فقها نگفتند آیا کفر در
نجاست و طهارت؟ آنکه وامصیبتا و ما میخواستیم با اجماع درست کنیم که یهودی و کافر
نجسند، اگر شما این کفر در اینجا به راستی درست کنید که مطلقاً این کافر است، خیلی
چیزها میشود درست کرد و فقها نگفتند یعنی نگفتند که مهدورالدم است در مرتد گفتند
و روایت هم داریم اما در منکر ضروری کسی نگفته که این مهدورالدم است و هر کسی میتواند
او را بکشد، اینها را نگفتند فقط راجع به طهارت و نجاست است. این هم شبهه دوم.
اگر بتوانید این 2 شبهه را حل کنید آنوقت به من خیلی خدمت کردید.
وصلی الله علی محمد و آل محمد .