اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح
لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ
من لسانی یفقهوا قولی.
بحث راجع به منجزات مریض بود یعنی اگر کسی
مریض است و در آن مرض مرد، مرض موت خب. معلوم است این میتواند وصیت به ثلث بکند،
حالا آیا میتواند بجای وصیت به ثلث واگذار ثلث بکند؟ به این معنا که خانهاش را
بفروشد به خانمش آیا میتواند یا نه؟ بعضی از فقها که البته قول شاذ است، گفتند که
وصیت به ثلث میتواند بکند و اما منجز به ثلث نمیتواند بکند، هیچ کار نمیتواند
بکند حالا این قول شاذ برود کنار آن قطعی که مشهور در میان قدماء و متأخرین است،
یک جای دیگر و آن اینکه در مرض موت میتواند وصیت به ثلث بکند میتواند منجز به
ثلث بکند آیا زائد بر ثلث میتواند واگذار بکند؟ همین یک خانه را دارد خانهاش را
همهاش را میدهد به پسر طلبهاش آیا این کار را میتواند بکند یا نه؟ که فرق بین
و صیت و تنجیز اینست که اگر بگوید این مال مرا بعد از من بدهید به پسر بزرگم یا
بدهید به دختر من این احتیاج به اجاره دارد، اگر اجازه دارد، اگر اجازه ندادند و
این مرد و باز هم اجازه ندادند، ثلثش مال خودش به وصیت عمل میشود در ثلث دیگر طبق
قانون ارث قسمت میشود، گفتند که، بعضی گفتند که وصیت و تنجیز با هم تفاوت ندارد
همینطور که وصیت بیش از ثلث نمیتواند تنجیز هم بیش از ثلث نمیتواند، اما یک قول
دیگر گفتند نه فرق است بین وصیت و تنجیز وصیت بیش از ثلث نمیشود اما تنجیز میشود
همه مالش را صلح کند به یک نفر.
مسئله از 3-2 جهت مشکل شده است؛ از یک جهت
مشکل شده است اینکه شهرت از قدماء روی اینست که میتواند، شهرت از متأخرین اینست
که نمیتواند و این شهرت هم یک افراد فوق العاده مهمی است اسمشان را بخوانم، آن
کسانی که گفتند که نمیتواند؛ مثل محقق اول و دوم صاحب شرایع و صاحب جامع المقاصد،
علامه، شهید اول ،شهید دوم، فخر المحققین این متأخرین گفتند که نمیشود فقط مثل
وصیت میبیند، گفتند لایجوز عن یکون زائداً علی الثلث الامع اجازه الورثه وان ذهب
بشیء لایجوز عن اینکه ممضاء بشود در میان قدماء هم اختلاف هست، اینجور نیست که
مسلم باشد مثل شیخ طوسی در مبسوط فرمودند که بیش از ثلث نمیشد مثل وصیت میبیند
مرحوم صدوق هم در منلایحضر فرمودند نمیشود مثل ثلث میبیند تفاوتی بین تعلیق و
تنجیز نیست و این یک قول اما قول دیگر که وعده من اصحاب من القدماء ؛ کالکلینی و
الصدوق در مغنعه و المفید و الشیخ در خلاف و المرتضی و ابن زهره گفتند که و ابن
سراج و ابن ادریس و ابن سعید ذهبوا الی جواز الانتقال زائداً علی الثلث بل علی کل
المال خب تقریباً باید اینجور بگوئیم شهرت بسزائی از قدماء گفتند که فرق است بین
وصیت و تنجیز، اما بسیاری از متأخرین، آنهم از بزرگان گفتند نمیشد فرقی بین
منجزات مریض و وصیت مریض نیست ولذا نمیشد همینطور سرسری از حرف گذشت، این راجع به
اقوال ، راجع به روایات هم مثل اقوال است، بسیاری از روایات مثل قول قدماء است، میگوید
که میشود همه مان را میتواند بدهد. اما بسیاری از روایات میگوید نمیشد و بیش
از ثلث نه، یعنی لافرق بین التعلیق و التنجیز و این روایات هم خیلی است و ما
بخواهیم یک دسته روایات را بگیریم، یکدسته روایات را طرد بکنیم انصافاً نمیشود،
بخواهیم هر دو دسته روایت بگیریم جمع عرفی ندارد، حسابی تباین است، یک کدام میگوید
نه، یک کدام میگوید آری اینکه دیروز گفتم مسئله خیلی مشکل است، مطالعه کنید امروز
از شما استفاده بکنیم، مسئله به اندازهای مشکل است که بزرگان وقتی میخواستند
اجازه به طلبهای بدهند در سهم امام یا در اجتهاد این مسئله منجزات مریض را میگفتند
این را بنویس بیاور، بیاور ببینم چه جوری جمع بین روایات کردی، معنایش بود دیگر و
مسئله جمع بین روایات متعارض هم انصافاً کار مشکلی است دیگر یعنی مشکلترین جاها در
اصول ما همین قانون تعادل و تراجیع است، حالا ما چونکه بحث وصیت که نمیکنیم، بحث
قانون فقهی میکنیم برای خاطر خالی نبودن از عریضه یک روایت از آنطرف، یک روایت از
اینطرف میخوانم، ببینم این دو تا روایت را چه جوری شما میتوانید جمع بکنید؛
روایتی که مربوط به اینکه میگوید نمیشود،
بیش از ثلث نمیشود منجزات مریض با معلقات هیچ تفاوت ندارد همینجور که وصیت اگر
بکند زائد بر ثلث نمیشود، ار هم چیزی را بفروشد زائد بر ثلث نمیشود، روایت 4 از
باب 11 از ابواب وصایا، جلد13 وسایل، روایت صحیح السند است، علی ابن عقبه عن ابی
عبدالله (ع) فی رجل حضره الموت فاعتق مملوک له لیس له غیره فرض هم کرده که این ثلث
و اینها ندارد، هر چه داشته آزاد کرده، واگذار کرده یعنی تنجیزی، وصیت هم نیست
آزاد کرده، اعتق مملوک لیس له غیره، یعنی منجزات مریض فابالورثه ان یجیز، ورثه
حاضر نیستند اجازه بکنند کیف القضاء فیه حکم این چیست؟ حضرت فرمودند ما یعتق منه
الا ثلثه فرمودند این آزاد نمیشود مگر ثلثش وسائر ذلک الورثه احق بذلک ولهم
مابقیه. سند خوب است دلالت خوبتر است که میفرمایند منجزات مریض مثل وصیت مریض است
همینطور که در مرض موت بیش از ثلث نمیتواند راجع به غیر وصیت هم نمیشود مثلاً
بستانکار از برادرش است 10 میلیون برای اینکه ورثه را محروم از ارث بکند میگوید
من برادرم را بری الذمه کردم یا خانهام را دادم به زنم، حضرت فرمودند نمیشود،
ثلثش طوری نیست، مابقی اش دیگر حق ورثه است باید بدهیم به ورثه، حضرت فرمودند که لیسه له غیره فاباالورثه ان یجیز ذلک کیف
القضاء فیه قال ما یعتق منه الا ثلثه و سائر ذلک الورثه احق بذلک و لهم ما بقیه.
بعضی از بزرگان مثل صاحب جواهر فرمودند این
وصیت است، وصیت کرده بعد از من غلام مرا آزاد کنید، حضرت فرمودند نمیشود الا ثلثش
مگر ورثه اجازه بدهند میشود گفت؟ فی رجل حضره الموت فاعتق مملوک له لیس له غیر،
بگوئیم فاعتق مملوکاً ای اوصی بعتق مملوکه بعد موته، میشود گفت؟ خیلی بعید است
دیگر، این تقریباً باید بگوئیم طرد به قول مرحوم آقای داماد بعضی اوقات میگفتند
این جمع بین روایات نیست این طرد روایات است خب معلوم است صاحب جواهر این را گفتند
مثل اینکه آقای بجنوردی هم اینجور همین را گفتند و متابعت از صاحب جواهر کردند،
معلوم است این طرد روایت است، این طرح روایت است اما این جمع بین روایات ما بگوئیم
که فی رجل حضره الموت فاعتق مملوکاً له ای اوصی بعتق مملوکه له، ظاهراً نمیشود و
نظیر این روایتها زیاد است که یا سوال میکند، یا حضرت خودشان ارتجالاً حرف میزنند،
سوال و جواب اینست که مرض موت همینجور که بیش از وصیت به ثلث نمیشود، همینجور
تنجیز بیش از ثلث هم نمیشود حالا بفروشد، بری الذمه بکند عتق غلامش را بکند، مالش
را دقت بکند و هر چه، این روایتها میگوید نمیشود. این روایتها را متأخرین بهش
تمسک کردند و فرمودند نمیشود، اما بعکس یک روایات فراوانی داریم میشود، آن روایت
هم صحیحه ابی بصیر است، صحیحه ابی بصیر روایت 1، از باب 17 از ابواب وصیت جلد 13
وسایل، روایت مثل همان روایت صحیح السند است، ظاهرالدلاله: صحیحه ابی بصیر عن ابی
عبدالله (ع) ان لصاحب المال ان یعمل بماله ما شاء مادام حیا ان شاء و هبه و ان شاء
تصدق به وان شاء ترکه الا ان یعطیه الموت فان اوصی به فلیس له الا الثلث دلالت
خیلی خوب است دیگر، تنجیز تا وقت مرگ، وصیت لیس الا بثلث این هر دو هم وصیت در مرض
موت هم نیست قاعده کلی، این روایت میگوید که انسان وصیت بخواهد بکند بیش از ثلث
نمیشود حالا مرض موت باشد یا غیر مرض موت، اما اگر بخواهد تعلیق نه، تنجیز آری،
بخواهد واگذار بکند، بخواهد مالش را بفروشد ،بخواهد مالش را به کسی بدهد میتواند
تا دم مرگ، لذا یکبار دیگر بخوانم؛ ان لصاحب مال ان یعمل بماله ماشاء مادام حیا،
یعنی مرض موت را میگیرد دیگر ان شاء وهبه و ان شاء تصدق به و ان شاء ترکه الا ان یعطیه
الموت، تا دم مرگ هر کاری بخواهد میتواند بکند اما فان اوصی به فلیس له الا ثلث،
بخواهیم آن کسانی که مثل قدماء مثل شیخ طوسی و امثال اینها گفتند که این انشاء و
هبه، انشاء تصدق به، ان شاء ترکه الا ان یعطیه الموت، یعنی الا ان یعطیه مرض
الموت، تا مرض موت نیامده هر کار میخواهد بکند و اما اگر مرض موت آمد، دیگر هیچ
کار نمیتواند بکند، میشود گفت؟ حتی قابل تخصیص هم نیست و مخصص هم ندارد برای
اینکه آن مخصصهای سابق حسابی تصریح میکرد، این هم تقریباً کالتصریح است که انسان
مادامی که دیات دارد، بخواهد وصیت بکند ثلث
اگر بخواهد بفروشد هر کاری بکند، هیچ کاری ندارد.
خب یک حرف اینست که حالا قدماء که گفتند نمیشود
این روایت را چه کار کردید؟ متأخرین که گفتند میشود این روایت را چه کار کردند؟
آن روایت علی ابن عقبه را چه کار کردند؟ حرف خیلی زده شده، اما همین مثل همین حرفی
که الان زدم، راجع به آن روایتها گفتند فاعتق مملوکاً ای اوصی باعتقه یعنی از
جیبشان یک جمله اوصی را در روایت آوردند، آن کسانی که گفتند میشود، آن اعتق، آن
کسانی که گفتند نمیشود گفتند این مادام حیا یعنی مادام لایکون فی مرض الموت الی
ان یعطیه الموت هم همین است، الی ان یعطیه المرض الموت. خب اینها معلوم است گفتم
مثل آقای داماد، نه اینجا در جاهای دیگر میفرمودند اینجور حرفها جمع بین روایات
نیست طرد روایات است والا اسمش را مرحوم شیخ طوسی میگویند جمع تبرعی. خب اگر
راستی جمع تبرعی درست باشد مرحوم شیخ طوسی در تهذیب میخواهند همه روایتها را جمع
بکنند میکنند هم خیلی کم پیدا میشود، اگر تهذیب را مطالعه کرده باشید خیلی کم
پیدا میشود که مرحوم شیخ طوسی تعارض توی روایتها بیندازند همه روایتها را جمع
کردند، جمع تبرعی، حالا جمع تبرعی معنایش اینست که اکرم العلماء لاتکرم العلماء خب
حسابی جمع دارد، اکرم العلماء یعنی شما، یعنی عدول لاتکرم العلماء یعنی بطلا یعنی
فساق خب جمع شد دیگر اما حالا میشود اینجور گفت که بین اکرم العلماء و لاتکرم
العلماء قدر متیقن بگیریم. قدر متیقن اکرم العلماء عدول، قدر متیقن لاتکرم العلماء
یعنی فساق، نمیشود که گفت اینها را جمع دلالی یعنی حمل عام بر خاص وفق العرف ان
یجمع بین روایات، عرف اما ما طلبهها خیلی کار بلدیم بکنیم، منجمله همین اکرم
العلماء لاتکرم العلماء اکرم العلماء یعنی عدول، لاتکرم العلماء یعنی فساق خب حالا
2 تا قید دارد؛ یکی مادام حیا ، یکی الا ان یعطبه الموت. قیدها را ما کار داریم،
قیدها را که نمیشد انداخت.
خب بعضی فرمودند آقا ما کار به روایتها
نداریم، اینهم صاحب جواهر دارند وصیت زائد بر ثلث میشود یا نه؟ پس تنجیز به طریق
اولی نمیشود، میشود گفت؟ مسلم پیش فقها، مسلم در روایات، همین روایتی که الان
خواندیم وصیت به ثلث بیش از ثلث نمیشود، تنجیز زائد بر ثلث هم نمیشود به طریق
اولی. خب سوالی میکنیم این طریق الوی کجاست؟ یعنی چه به طریق اولی؟ طریق اولی را
که در اصول مثل صاحب قوانین ، به چه کتاب خوبی بود و ماها، بیحوصلهگی ما از دست
دادیم، توی جلد دوم قوانین، قوانیم خیلی کتاب خوبی است انصافاً الان اصول روز است،
ایشان میفرمایند که اولویت اینست، ولاتقل لهما اف ولاتضربهما اگر اف به پدر و
مادر نشود بگوئی. کتکشان هم نمیشود زد، این را میگوئیم اولویت قطعیه حالا ماندن
فیه اینجوری است؟ اولویت قطعیه است؟ لذا این را هم نمیفهمیم چه تناسبی بین این و
آن است. امام (ع) فرمودند زائد بر ثلث نمیشود در آنجا فرمودند زائد بر ثلث میشود
این چه اولویتی است؟ لذا این را هم نمیشود گفت دیگر بحث را امروز تمامش بکنیم، و
آن اینست که آنکه میفهمیم اینست روایتها ترجیحی نیست توی مسئله و مثل مرحوم آقای
بجنوردی تبعاً بزرگان گفتند که آقا این روایتها ترجیح دارد، شهرت مال آن روایاتی
است که متأخرین به آن عمل کردند یعنی نمیشود و این شهرت را ما نمیدانمی اتفاقاً
شهرت آنطرف است برای اینکه شهرت قدماء حجت است نه شهرت متأخرین. اما شهرت از قدماء
آنطرف است، از متأخرین اینطرف ما بخواهیم ترجیح بدهیم اگر ترجیح کل را یعنی جواز
ندهیم لااقل مثل هم روایتها متعارض است، متساقط میشود. چه باید بگوئیم؟ قاعده
الناس مسلطون علی اموالهم میگوید میتواند. استصحاب هم میگوید میتواند الناس
مسلطون علی اموالهم دم مرگش است حسابی شعور دارد، حسابی عقل دارد میبیند سزاوار
است این بچه فلجش را فکری برایش بکند، این زنش را فکری برایش بکند. اشتباه کرده
فکر نکرده، میگوید مردم، ای ورثه این خانه من که فقط این خانه است مال این بچهام،
زنم هم تویش بنشیند تا زندگی کنند، خب الناس مسلطون علی اموالهم میگوید میشود
چرا بیل به کتش خوده؟ به قول مرحوم حاج شیخ کجا بیل به کتش خورده؟ حالا اگر کسی
الناس مسلطون علی اموالهم را هم نگوید، استصحاب چرا کار نکند، این آقا تصرف در
اموالش میتوانست بکند، میتوانست. در مرض موت نمیدانیم میتواند یا نه، کان الان
یکون کذلک استصحاب حسابی هم هست. استصحاب میگوید میتواند.
این خلاصه بحث ما و فتوای ما اما بحث مشکل
است، اگر چیزی غیر از آنچه من گفتم دارید روز شنبه بگوئید تا تکرار کنم و الا از
این قاعده به قاعده دیگر انشاءالله.
وصلی الله علی محمد و آل محمد