اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح
لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ
من لسانی یفقهوا قولی.
بحث دیروز بحث مشکلی بود، بحث
این بود که شرط در اداء قرض یا تحقق قرض این است که قبض پیدا شود. یشترط در دین
قبض و اگر قبض پیدا نشود، گفتند دین متحقق نمیشود چه در دین، چه در اداء دین.
همینجور با هم حرف میزنند یک میلیون به من بده یکماهه، او هم گفت چشم یک میلیون
به تو میدهم یکماهه و بیا خانه بگیر گفتند که اگر پولهای این تلف شد از مال دائن
رفته نه مدیون. نظیر کلی مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه اینجا همین است کل
دین تلف قبل قبضه فهو من مال دائن همچنین مدیون آمد گفت که آقا یک میلیون توی جیبم
است میخواهم به شما بدهم. طلبی که از من دارید میخواهم به شما بدهم، گفت خیلی
خوب بیا توی مغازه بده، این آمد توی مغازه بدهد پولش را زدند گفتند خب کل دین تلف
قبل قبضه، نه از مال مدیون رفته نه از مال دائن اما مهمتر از این این است که 2 نفر
با هم شریکند، حالا شرکت را میخواهند فسخ کنند میگوید که بدهکاریها مال من
بستانکاریها مال تو و هر چه هم زیاد آمد مثلاً نقدها مال من و بالاخره قسمت میکنند
بدهکاریها مال یک نفر میشود و چیزهای دیگر مال یک نفر. گفتند این قسمت درست نیست،
اگر نتواند وصول بکند بدهیها را باید آن شریکی که بدهیها را قبول نکرده باید
جبران کند، گفته که این 100 میلیون بدهی و 50 میلیون هم نقد 50 میلیون نقد را
تقسیم میکنم به آن 100 میلیون بدهی ، آن 100 میلیون مال تو، این 50 میلیون مال
من. گفتند این قسمت درست نیست به این معنا که اگر آن 100 میلیون را نتوانست این
بستاند و سوخت، هر چه سوخت از مال دو طرف است، چرا؟ باز برمیگردد به همان که قبض
میخواهیم، در اینجا قبض نبوده بنابراین این دین به حال خود باقی میماند اگر
درآمد مال هر دو، اگر درنیامد و سوخت مال هر دو.
دیروز من عرض میکردم که اگر کلی باشد که
اصلاً بیعی، قسمتی متحقق نشود در خارج حرف
خوبی است. در حقیقت اصلاً نه قسمتی هست نه دینی هست مثالی که زدم میگوید من الان
پول میخواهم یک میلیون به من بده قرض الحسنه، گفت بیا در مغازه میدهم این رفت در
مغازه این پولش را دزد برده بود، خب معلوم است این اصلاً چیزی واقع نشده تا بگوئیم
از مال او رفته یا از مال این یک وعدهای است در باب تقسیمش هم همین، یک دفعه
تقسیم کاری است نه تقسیم عقدی اگر تقسیم کاری باشد مقابله است دیگر میگوید که تو
برو این بستانکارها را بگیر، اگر گرفتی همهاش مال تو، تقسیم کاری این رفت و
نتوانست بگیرد، خب مال هر دو است و از کیسه هر دو رفته اما یکدفعه تقسیم میکند
عقد تقسیم، تقسیم خودش یک عقد است برای خودش است. میگوید که من این پول را که 50
میلیون است به ازای آن 100 میلیون چون که آن نسیه است، آن 100 میلیون مال تو، این
50 میلیون مال من، میگوید قبلت، خب حالا تلف شد، از مال کی رفته؟ از مال آن کسی
که قبول کرده بستانکاریها را جمع بکند، از مال او رفته دیگر عقد تقسیم خواندند و
بعت و قبلت یا قاسمت و قبلت را هم گفتند و تمام شده لذا میگفتم اگر کلی باشد که
اصلاً عقد روی کلی هیچ وقت نمیآید، نمیشود عقد روی کلی، کلی عقلی همیشه عقود روی
کلیات طبیعی است، آن خارج است آن جزئی است، اصلاً عقد کلی معنا ندارد.
لذا ما میگفتیم اگر راستی عقد متحقق بشود،
شرایطش باشد شرایط عقد موجود باشد، عقد متحقق بشود دیگر اینکه قبل قبضه بعد قبضه
اینها ندارد باید بگوئیم که کل دین تلف قبل قبضه فهو من مال المدیون لامن مال
الدائن، دیروز مثال میزدم آمده میگوید یک میلیون از تو میخواهم، یک میلیون را
میگوید برو بردار میگوید باشد من بروم و بیایم، می رود تا بیاید دزد برد، خب ما
میگوئیم از مال مدیون رفت نه از مال دائن برای اینکه این ملکش شد دیگر. ذمهاش هم
یک میلیون بدهکار به او شد برای اینکه جزئی بود لذا مشهور میگویند نه تو این
حرفها را نزن قبض شرط است در انتقال همینطور که اگر مکاسب یادتان باشد، خب اصرار
دارند مرحوم شیخ انصاری که از شروط عقد، قبض است میخواهد بیع باشد، میخواهد دین
باشد، میخواهد مضاربه باشد هر چه یشترط در عقد القبض لذا کل مبیع تلف قبل قبضه
هیچ چیز فهو من مال بایعه.
تمسک کردند در مسئله ما به اینکه یشترط در
دین قبض به روایات باب 29 از ابواب دین جلد 13 وسایل.
روایتها صحیح السند است مشهور هم میگویند
همینطور که صحیح السند است صحیح الدلاله هم هست، یکی از آن روایتها را بخوانیم
صحیحه سلیمان ابن خالد، نمیدانم چه در نظر مبارک مقدس اردبیلی بوده ایشان میگویند
و روایتها ضعیف السند است، نه روایتها صحیح السند است منجمله این روایت که میخواهم
بخوانم، سندش عالی است، قال : سألت اباعبدالله (ع) عن رجلین کان لهما مال بایدیهما
و منه متفرق عنها فتقسمابالسویه. شریک بودند یک مالی هم مال الشرکه بوده الا اینکه
یک مقدار موجود بوده، یک مقدار هم نسیه دادند کان لهمامال بایدیهام و منه متفرق
منهما فتقسما بالسویه قسمت کردند، حالا این بالسویهاش را گفته، گفته است که این
دختر ما این صفحه که بستانکاری است مال من، آن صفحه هم که بستانکاری است مال من تو
برو بستانکاریهات را بگیر من هم میروم بستانکاریم را میگیرم، این نسیهها که
داریم 2 قسمت میکنیم، نصفش مال من، نصفش مال تو. فتقسما بالسویه ما کان فی
ایدیهما و ما کان قائباً عنهما بالاخره شرکت را فسخش کردند باسویه شرکت را فسخ
کردند، هر چه نقد بود نصف کردند هر چه نسیه بود نصف کردند. فهلک نسیب احدهما کان
غائبا بعضی از این نسیهها سوخت، ندادند، خب همیشه اینجور بوده، حالا هم همینطور
است که نسیه را منکر میشود چک او واخواست میشود، زندانش را میرود، بالاخره نمیدهد
فهلک نصیب احدهما مما کان غائبا و الستوفی الاخر، اما آن دیگری نسیهها را جمع میکند
یک نسیهها را جمع میکند، نسیه دیگری هم میسوزد و نمیتواند جمع کند، علی ان یرد
علی صاحبه، قال نعم ما یذهب بماله، گفت بله هر چه سوخت طرفینی سوخته، قسمت لاقسمت،
چرا؟ برای اینکه غبن توی کار نبوده یذهب من مالهما، یا یذهب من ماله یعنی مال کسی
که نقد را گرفته نسیهها را به او داده که 5-4 تا روایت اینجوری داریم، روایتها هم
صحیح السند است، هم ظاهر الدلاله اما روایتها عرفیت ندارند برای اینکه این را باید
بگوئیم یک تعبد است، عقلا این را قبول نمیکنند دیگر.
شریک بود و 100 میلیون مال الشرکه بود، یک
مقدارش موجود بود، الان شرکت را میخواهند فسخ کنند، میگویند نسیهها را چه کار
کنیم؟ مختلف است، گاهی میگوید که این 50 تومان نقد مال من 100 تومان نسیه مال تو
،گاهی میگوید نسیهها را هم با هم قسمت کنیم، دیگر نصف مال من ، نصف مال تو. عقد
شرکت را هم میخواند و میگوید که فسخت الشرکه، او هم میگوید قبلت یا در اینجا
چون معارضی است میگوید بعت، او هم میگوید قبلت، قاسمت، قبلت.
حالا در اینجا هم میگوید آن موجودی مال من،
این نسیهها مال تو، بعت، قبلت. یا قاسمت، قبلت. حالا آن سوخت از مال او رفته گفته
قبلت و اینکه ما بگوئیم که مقاسمه فسخ میشود و اگر آن بدهیها سوخت از مال هر دو،
این عقلائیت ندارد باید بگوئیم تعبد است تعبد در باب دین اینکه کل دین تلف قبل
قبضه فهو من مال الدائن لاالمدیون. لذا اگر بتوانید بگوئید همین دیگر فقها فرمودند
مشهور، مشهور در میان فقها فرمودند، این تعبد است 5-4 تا روایت رویش داریم و
تقریباً اینجور میشود که شارع مقدس در اینجا بنای عقلا امضا نکرده است.
همینطور که میدانید در باب معاملات بنای
عقلاء امضاء شده است، اصلاً شاذ است که شارع مقدس در باب معاملات، نفیا اثباتاً از
خود چیزی داشته باشد، بنای عقلاء را امضاء کرده و با امضاء یا عدم ردع میگوئیم
اوفوا بالعقود، کدام عقود، عقودی که درمیان مردم است میشد تعبد.
من عرض میکنم اینکه این روایتها یک جا دیگر
را میخواهد بگوید، ببینید خوب است و آن این است که قسمت توی کار نیست. قسمت، قسمت
کاری است نه قسمت عقدی. و قسمت کاری غیر از قسمت عقدی است، میگوید نسیهها را تو
برو جمع بکن و اگر نسیهها را جمع کردی 10 به یکش مال تو ،اینکه او مالک نیست، این
دارد کار میکند پول میگیرد حالا اگر این قسمت کاری رفت و چکها را نتوانست پول
بکند از مال کی رفته؟ از مال هر دو برای
اینکه این چکی است که سوخته، هم مال این بوده هم مال او بوده این رفته ولو اجازه
هم داشته برود کار بکند چکها را بگیرد، 10 به یکش را بردارد اما خب نشد.
قسمت کاری غیر از قسمت عقدی است اگر قسمت
عقدی باشد، اوفوابالعقود میگوید از مال او رفته که قبول کرده نسیهها را قبلت
رویش گفته مالش است دیگر اگر قسمت کاری باشد قبلت را نگفته، قبلت گفته برود کار
کند نسیهها را در بیاورد لذا اگر سوخت مال هر دو سوخته لذا اگر حرف مرا بزنید خوب
میشود دیگر تخصص میشود، تخصیص نمیشود برمیگردد به اینکه در باب دین چه آن
مسئله اولمان، چه مسئله دوممان اگر نقل و انتقال نشده باشد از مال مالک رفته، اگر
نقل و انتقال شده باشد از مال آن کسی که رویش گفته قبلت میخواهد دائن باشد، میخواهد
مدیون.
لذا همین احتمالش هم برای ما بس است ،اذا جاء
الاحتمال بطل الاستدلال شما میخواهید ردع بنای عقلاء بکنید به قول استاد بزرگوار
ما حضرت امام (رض) میفرمود همینجوری با یک روایت و یک شهرت و اینها که ردع عقلا
نمیشود کرد. ردع عقلا به قول ایشان طمطراق میخواهد، رباخوری یک بنای عقلاست،
همیشه بوه حالا هم هست شارع مقدس میخواست ردعش بکند میگوید که فان لم تفعلوا
فاذنوا بحرب من الله و رسوله برو گم شو، حتماً باید بنا شد همچنین مابقی خیلی جاها
که شارع مقدس میخواهد ردع بکند برو، باید حتماً به آن عمل بکنی، خمر خوری یک عادت بوده مثل حالا هم که در غرب یک عادت
است آنوقت که میخواهد ردع بشود، ان الخمر و المیسر و الانصاب رجس من عمل الشیطان
همه بنای عقلا اینجور ردع میشود. با یک روایت بخواهیم بنای عقلا را ردع کنیم نمیشود.
لذا اگر بتوانید این روایت را اینجور که من
معنا میکنم معنا بکنید لااقل بگوئید که احتمالش هست.
سئلت ابا عبدالله (ع) عن رجلین کان لهما مال
بایدیهما و منه متفرق عنهما فاقتسما بالسویه نه عقدی کاری ما کان فی ایدیهما و ما
کان غائباً عنهما فهلک نصیب احدهما مما کان غائبا و استوفی الاخر علیه ان یرد علی
صاحبه و قال نعم، ما یذهب بماله این ما یذهب هم فرض کرده که این اصلاً عقدی در کار
نبوده ، مالش است تلف شده و اگر بخواهد قسمت و اخراب بکند باید بگوید عقد قسمت از
بین میرود برای اینکه این کسانی که میگویند نمیگویند که عقد باطل است میگویند
منفسخ میشود.
اگر یادتان باشد شیخ انصاری میگفتند در کل
مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه میگفتند خب این مال مشتری است که من مال
بایعه چطوری میشود درستش کرد؟ میگفت فسخ ماء قبل از تلف فسخ میشود وقتی فسخ شد
خانه میشود مال بایع، پول میشود مال مشتری که به شیخ انصاری میگوئیم آقا فسخ
ماء خیلی یک امر دقی فلسفی است. عرف که اینها را نمیپسندد اگر دلیل داشته باشیم،
اگر تعبد داشته باشیم حرف شیخ انصاری خیلی خوب است و آن این است فسخ ماء فسخ قبل
از تلف ولی حالا این فسخ قبل از تلف را ما بخواهیم درست کنیم خیلی موونه میخواهدشما
اینجا باید این کار را بکنید دیگر اما اگر حرف من باشد فرض شده که این نسیهها مال
هر دو است. تلف شد مال هر دو تلف شده، این کی میشود؟ وقتی که قسمت، قسمت کاری
باشد نه قسمت عقدی، اگر قسمت عقدی باشد باید فسخ ماء درست بکنید، فسخ قبل تلف درست
بکنید، قسمت را باطلش بکنید به چه قاعده؟ به قاعده فسخ ماء فسخ قبل تلف. دلیل چه؟
به این روایتها، مشکل است انصافاً . لااقل احتمال وقتی احتمال آمد اینجور روایتها
بخواهد بنای عقلاء را بزند، نمیتواند بزند. ردع میخواهد بکند وقتی این روایتها
هیچ چیز نوبت میرسد به اوفوا بالعقود و بنای عقلا و بنای عقلا در کل مبیع تلف قبل
قبض میگوید فهو من مال المشتری در اینجا هم میگوید کل دین تلف قبل القبض فهو من
مال آن کسی که مدیون است مگر اصلاً بیعی، تقسیمی واقع نشده باشد، این را روی کلی
که آن اصلاً تقسیم نیست مثل همین مثالی که میزنند میگوید که یک میلیون بده به من
قرض. میگوید خیلی خوب بیا در مغازه بگیر. وقتی میرود در مغازه پولهایش را دزد
برده، خب این هیچ چیز اصلاً چیزی واقع نشده اما یکدفعه میگوید آیا یک میلیون بده
به من قرض یک ماهه در میآورد 10 تا چک مثلاً 100 هزار تومانی توی جیبش است به او
میدهد، این قبض نمیکند میگوید آقا در نیاور، توی جیبت باشد حالا اینجا نمیشود،
توی جیبت باشد تا من بیایم در مغازه بگیرم خب شد مالک دیگر. حالا توی راه دزد زد،
از جیب کی رفته؟ آقای مدیون ، چرا؟ برای اینکه این 10 تا چک امانت بود پیش این آقا
از بین رفت، الامین موتمن. جنسها را میخرد، پیلهور است، از ده آمده، جنسها را
میخرد، این آقا هم جنسها را هم یکی یکی برایش درست میکند و میگوید برو ماشین
بیاور بیا میگوید باشد فردا صبح، جنسها را میگذارد توی انبار شب دزد میآید میبرد،
از مال کی رفته؟ میگویند از مال بایع. درست شد همه، چرا از مال بایع؟ میگویند
قبض نشده، میگوئیم قبض که شده، بله آنجاها که کلی باشد آن یک حرفی آنرا بگوئید
یعنی کلی اصلاً سالبه انتفاء موضوعش میکنید اما اگر جزئی شد و عقد شد و بیع شد و
مضاربه شد و تقسیم شد و امثال اینها واقع شد عقد وقع انشاء شد دیگر وقتی انشاء شد
قبض میخواهیم چه کار دیگر؟
همه اینها قبض است مگر کلی، کلی هم که اصلاً
بیع نیست هیچ چیز طوری نیست اما اینها که قبض نیست آنهائی که میگویند این چیزها
را که نمیگوید. میگوید باید جنس را بگیرد از مغازه بیاید بیرون توی راه دزد ببرد
آنوقت من مال المشتری، اما اگر توی انبار گذاشت و چون این قبض کرده فهو من مال
بایعه، شما میگوئید اصلاً اینها قبض است، کسی نگفته شما میگوئید خیلی خوب قبض
است طوری نیست پس برمیگردد به اینکه همه اینها قبض است، خب هیچ چیز وفقها که
نفرمودند. مثلاً پول را در میآورد بدهد میگوید در نیاور پیش آقایان میآیم در
مغازه پولها را از تو میگیرم. رفت در مغازه، حالا پولها را دزد برد، حالا از مال
کی رفته؟ قبض است؟ خیلی خوب شما میگوئید قبض است هیچ چیز از مال مدیون رفته ما هم
میگوئیم قبض نیست از مال مدیون رفته، چرا ؟ برای اینکه عقد پیدا شد دیگر، عقد
درست شد و بعت و قبلت و یشترط فیه القبض، عرف نمیپسندد الان هم توی ذهن شماست،
عرف نمیپسندد دارید هم توجیه میکنید بعد میگوئید اینها قبض است، طوری نیست اگر
اینها قبض است.
پس این 2 تا مسئله ما مثل همان مسئلهای است
که مرحوم شیخ متعرض شدند کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه اینجا هم گفتند کل
دین تلف قبل قبضه فهو من مال الدائن، آنجا روایتی نداشتیم، اینجا تمسک کردند به
این 4-3 تا روایت و ما میگوئیم این روایتها سند نداد، مرحوم مقدس اردبیلی نگفتند
چرا همین در بحث فرمودند روایتها سند و دلالتش خوب نیست که مرحوم صاحب جواهر هم
همین را نقل میکنند.
اما اینجور که من عرض میکنم سند روایات خوب
است الا اینکه روایتها، من خیال میکنم ظهور دارد شما بگوئید احتمال دارد اینکه
این تقسیم، تقسیم کاری است نه تقسیم عقدی و تقسیم کاری نمیتواند مال را منتقل
بکند به کسی.
وصلی الله علی محمد و آل محمد