أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسألهی امروز را اگر بشود اثبات کرد، مسألهی فوقالعاده مهمی برای مردم است؛ اما اثبات کردنش مشکل است. ولی مرحوم سیّد (رضواناللهتعالیعلیه) و بسیاری از بزرگان به مسأله ملتزم شدهاند.
مسألهی پنجمی که مرحوم سیّد میفرمایند این است: «إذا غلب على الصائم العطش بحيث خاف من الهلاك يجوز له أن يشرب الماء مقتصرا على مقدار الضرورة ولكن يفسد صومه بذلك ويجب عليه الإمساك بقية النهار إذا كان في شهر رمضان وأما في غيره من الواجب الموسع والمعين فلا يجب الإمساك وإن كان أحوط في الواجب المعين.»
اگر کسی تشنه شد، مثل نانواهایی که در ماه رمضان نان میپزند که جداً گاهی به آنجا میرسد که بیتاب میشوند، یا مثلاً بچهها که بعد از ظهر روزهای ماه مبارک رمضان میرسد به آنجا که بیتاب میشوند. «خاف من الهلاک»؛ یعنی بی تاب میشوند. مرحوم سید میفرمایند: چنین کسی میتواند یک جرعه، یا دو جرعه آب بخورد. بعضی از بزرگان، چه قبل از مرحوم سیّد و چه کسانی که حاشیه نوشتهاند، گفتهاند: روزهاش باطل هم نمیشود. البته باید از مابقی مفطرات امساک کند، اما اگر دو سه جرعه آب بخورد، اشکال ندارد و از مفطرات هم نیست.
مسأله دو روایت دارد که هر دو از نظر سند اشکال ندارد. از نظر دلالت هم اشکال ندارد. روایتها در باب 16 از ابواب ما یصحّ منه الصوم آمده است. اصلاً مرحوم صاحب وسائل عنوانی که آوردهاند این است که گفتهاند: اگر آب بخورد، «یصحّ صومه.»
روایت 1: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي الرَّجُلِ يُصِيبُهُ الْعُطَاشُ حَتَّى يَخَافَ عَلَى نَفْسِهِ قَالَ يَشْرَبُ بِقَدْرِ مَا يُمْسِكُ رَمَقَهُ وَ لَا يَشْرَبُ حَتَّى يَرْوَى»؛ یعنی آب بخورد که از بی تابی بیرون بیاید، اما نمیشود آب بخورد تا سیر شود.
روایت 2: این روایت هم از نظر ما صحیح السند است، دیگران هم اشکال نکردهاند.
صحیحهی مفضّل بن عمر: «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ لَنَا فَتَيَاتٍ وَ شُبَّاناً لَا يَقْدِرُونَ عَلَى الصِّيَامِ مِنْ شِدَّةِ مَا يُصِيبُهُمْ مِنَ الْعَطَشِ قَالَ فَلْيَشْرَبُوا بِقَدْرِ مَا تَرْوَى بِهِ نُفُوسُهُمْ وَ مَا يَحْذَرُونَ»؛ گفت: وقتی بیتاب شوند، به اندازهای که از این بیتابی بیرون بیایند، آب بخورند. الان هم مراجع تقلید در بعضی از رسالهها و یا محشین بر عروه مثال میزنند به افرادی که مرض کلیه دارند و باید آب بخورند و اگر آب نخورند، برایشان ضرر دارد و مرض کلیه تشدید پیدا میکند. در این مورد گفتهاند: روزه بگیرد، اما گاهی مثلاً یک استکان آب به اندازهای که به کلیهاش آب برسد، بخورد. اگر آب بخورد، روزهاش باطل نمیشود، بلکه صحیح است و قضا و کفاره هم ندارد.
این دو روایت خیلی ظاهرالدلاله و ظاهرالسند است و همیشه مورد فتوا بوده است. مرحوم سیّد (رضواناللهتعالیعلیه) طبق روایات فتوا داده است، اما در هر دو روایت نیامده که روزه باطل است و ایشان اختصاص میدهد که اگر ماه رمضان است، بخورد، اما روزهاش باطل است و مابقی روز را هم روزه بگیرد، اما اگر ماه رمضان نیست و مثلاً روزهی نذری یا روزهی قضائی به ذمهاش است، میفرمایند: این روزه صحیح است و قضا ندارد، اما به اندازهی رفع بیتابی آب بخورد.
مرحوم سیّد مثل اینکه میخواهند از روایت قدر متیّقن بگیرند؛ چون روایت خلاف قاعده است و نداریم که یکی از مفطرات این است که مثلاً کسی در شرف مرگ باشد. لذا از روایت قدر متیقن گرفتهاند و گفتهاند قدر متیقنش آنجا است که بگوییم روزهاش باطل میشود. میتواند بخورد، اما روزهاش باطل میشود. قدر متیقن دیگری هم گرفتهاند و گفتهاند: قدر متیقنش این است که غذا نخورد و آب بخورد؛ آب هم به اندازهی ضرورت بخورد و آن قدر نخورد تا سیر شود. اما راجع به غیرماه رمضان گفتهاند: روزهاش صحیح است و اما این تعبد را آوردهاند که به اندازهی ضرورت آب بخورد. بعد هم درحالی که روزه باطل است، اما از مفطرات امساک کند تا مغرب شود.
مرحوم سید از یک طرف دیدهاند دلالت روایتها و سند روایتها خوب است و از یک طرف دیدهاند ملتزم شدن به این حرف مشکل است. لذا این دردسرهای فقهی را برای خودشان و برای ما جلو آوردهاند و گفتهاند: اولاً: دو روایت مربوط به ماه مبارک رمضان نیست و ثانیاً: اینکه باید آب را به اندازهی ضرورت بخورد، غذا هم نمیتواند بخورد، چیزهای دیگر هم نمیتواند بخورد و بعد هم باید اگر ماه رمضان است، قضای این روزه را بگیرد و اگر ماه رمضان نیست، قضا ندارد.
نمیدانم آیا این قدرمتیقن گیری مرحوم سید درست است یا نه.
ما میگوییم: دلیل ندارد که روزه باطل باشد؛ برای اینکه روایت به خوبی دلالت دارد اگر کسی از شدت تشنگی بیتاب شود، میتواند آب بخورد، روزهاش هم باطل نمیشود. حتی ما قدری جلوتر میرویم و در مورد دود و هروئین و امثال اینها هم میگوییم. یعنی از آب تجاوز میکنیم و در هر ضرورتی میگوییم؛ البته اگر از شهرت و اجماع نترسیم. اما اینکه ما دو روایت را به آب اختصاص دهیم و بگوییم: این آب که میخورد، روزهاش باطل است؛ برای اینکه از مفطرات است؛ میگوییم: روایت میگوید از مفطرات نیست. از امام (علیه السلام) سوال میکند، بچهی من میخواهد روزه بگیرد، اما نمیتواند روزه بگیرد. حضرت فرمودهاند: به اندازهی ضرورت آب بخورد. لذا امام (علیه السلام) نگفتهاند: این روزه قضا دارد یا ندارد، اما مرحوم سید قدر متیقن گرفتهاند که ماه رمضان است. روایت این است: «فِي الرَّجُلِ يُصِيبُهُ الْعُطَاشُ حَتَّى يَخَافَ عَلَى نَفْسِهِ قَالَ يَشْرَبُ بِقَدْرِ مَا يُمْسِكُ رَمَقَهُ وَ لَا يَشْرَبُ حَتَّى يَرْوَى».در این روایت که ماه رمضان نیامده است.
به قول آقای داماد (رضواناللهتعالیعلیه) که ایشان یک وقتی میگفتند: اگر ما بخواهیم تبرّعاً بین روایات جمع پیدا کنیم، آنوقت اصلاً درروایات تعارض پیدا نمیشود. مثلا در «اکرم العلماء» و «لاتکرم العلماء»، اگر بگوییم: «اکرم العلماء»؛ ای عدولهم و «لاتکرم العلماء»؛ ای فساقهم؛ نمیشود جمع تبرعی کنیم و باید ببینیم که آیا عقلا این جمع را میکنند یا نه.
حضرت در این روایت فرمودهاند: به اندازهی ضرورت آب بخورد. حالا چرا بگوییم این مربوط به ماه رمضان است و اما غیر ماه رمضان را نمیگیرد؟ روایت میگوید: «فِي الرَّجُلِ يُصِيبُهُ الْعُطَاشُ حَتَّى يَخَافَ عَلَى نَفْسِهِ قَالَ يَشْرَبُ بِقَدْرِ مَا يُمْسِكُ رَمَقَهُ وَ لَا يَشْرَبُ حَتَّى يَرْوَى»؛ آب نخورد تا اینکه سیر شود، بلکه به اندازهای آب بخورد که بتواند زندگی کند یا نانوا به اندازهای بخورد که بتواند نان بپزد.
مسألهی دیگر جلو میآید که سابقاً گذشت، اما در اینجا هم میآید وآن این است که اگر شما گفتید آب خوردن برای رفع عطش از مبطلات است، بعد از آن چه اشکالی دارد که درست غذا بخورد؟ باید یک تعبد درست کنیم؛ اما از آن طرف حرف دیگری هم هست و آن این است که آدم مسافر هم وقتی به وطن آمد، تعبداً چیزی نخورد. اتفاقاً مرحوم سید روی تعبدی که خیلی طنطراق داشتند، همین بود، ولی ما میگفتیم: نه. در اینجا در روزهی واجب معین شک کرده که این تعبد هست یا نیست، ولی علی کل حالٍ اگر کسی روزهاش را خورد، مثلاً مریض است و روزهاش را خورد، حالا بگوییم: به اندازهای که نمیری چیزی بخور و مثلاً فقط دارو بخور، اما بعد از اینکه روزهاش باطل شد، روزه نیست که ما بگوییم روزه بگیر و اگر بخواهیم یگوییم، باید بگوییم تعبداً و آنوقت همه جا مستحب میشود. لذا جایی را نمیتوانید پیدا کنید که تادّب، تعبد باشد؛ به این معنا که اگر کسی مسافر بود و بعد از ظهر به وطنش رسید، این حتماً نمیتواند غذا بخورد. میگوییم این شخص که روزه نیست، پس چرا حتماً نمیتواند غذا بخورد؟ اگر تأدب درست کنید، خوب است، که بگویید: همینطور که مردم روزه هستند، این هم روزه باشد و احترام ماه رمضان را نگاه دارد و چیزی نخورد. اما اگر این شخص بی ادب باشد و یا از مسافرت آمده و تمایل دارد که با زنش مقاربت کند، در حالی که روزه بر او واجب نبوده، چرا ما میگوییم این کار را نکند؟ اما مرحوم سید میفرمایند: تأدب در اینجا واجب است، ولی ما میگوییم: روزه برایش واجب نبوده، بنابراین تأدب، استحباب و احترام است.
حرف دیگر این است که اصلاً ما بگوییم: در دو روایت شریف تعبد نیست، بلکه یک قاعدهای میفرمایند که اگر دو روایت هم نبود، میگفتیم و آن این است که مشهور است که بچهها روزهی کلّه گنجشکی بگیرند. بگوییم: کسی که مرض کلیه دارد، روزه برایش واجب نیست؛ زیرا برایش ضرر دارد. اما خوب است که به اندازهی رفع تشنگی آب بخورد؛ غذا نخورد، کارهای دیگر نکند و تأدّباً روزه باشد؛ اما چون روزه برایش ضرر دارد، لازم است که روزهاش را بخورد و این هم روزه را خورد و تمام شد. حالا این بچه هم روزه بوده و روزهاش را خورده و روزه نیست، اما خوب است، احتراماً امساک کند و این چیز عقلائی و طبیعی است. اگر هر دو روایت را اینطور معنا کنیم، این دردسرهای مرحوم سید را نداریم و مسأله برمیگردد به چیز دیگری و آن اینکه ما بگوییم: اینکه کسی آب بخورد، اما روزهاش باطل نباشد، استیحاش فقهی دارد و اصلاً قائل نمیشویم و در همه جا و در همهی فتاوا و روایات آمده است: کسی که روزه است و روزه برایش ضرر دارد، روزهاش را بخورد. حالا که روزه را خورد، غذا بخورد، یا مقاربت کند، زیاد بخورد، یا کم بخورد، هیچ اشکالی ندارد؛ اما احتراماً خوب است که به اندارهی ضرورت این کار را بکند. در مانحن فیه این شخص که مرض کلیه دارد و روزه برایش ضرر دارد، واجب نیست روزه بگیرد و میتواند آب بخورد؛ اما تأدّباً به اندازهی ضرورت آب بخورد.
مرحوم سید تا اینجا سه چهار فتوا دارند: گاهی روی تأدب فتوا میدهند و میگویند: کسی که روزه برایش ضرر دارد، حتماً باید به اندازهای که رفع ضرر کند بخورد و تا مغرب تأدبا امساک کند. در خیلی جاها هم تأدب را مطلقا مستحب میدانند و در جاهایی مثل اینجا، تأدّب را واجب میدانند. این اختلاف فتوا در کلمات مرحوم سید (رضواناللهتعالیعلیه) هست.
ولی اگر ما باشیم و قواعد فقهی، باید بگوییم: هرکس چیزی خورد، روزهاش باطل است و اگر عمداً خورد، هم قضا و هم کفاره دارد. بعضی اوقات هم روزهاش باطل است و قضا دارد، اما کفاره ندارد. حالا که روزهاش باطل شد، غذا خوردن و آب خوردن و حتی مقاربت و غیره برایش اشکالی ندارد؛ برای اینکه روزه نیست. اما ادب اقتضاء میکند، همینطور که مردم روزه هستند، این هم روزه باشد و بالاتر اینکه ماه رمضان احترام دارد و در ماه رمضان به اندازه ضرورت این کار را بکند. در روایت آمده است: «فِي الرَّجُلِ يُصِيبُهُ الْعُطَاشُ حَتَّى يَخَافَ عَلَى نَفْسِهِ قَالَ يَشْرَبُ بِقَدْرِ مَا يُمْسِكُ رَمَقَهُ وَ لَا يَشْرَبُ حَتَّى يَرْوَى». «يَشْرَبُ» به خاطر ضرر و عدم امکان و «بِقَدْرِ مَا يُمْسِكُ رَمَقَهُ» به خاطر احترام به ماه مبارک رمضان است. روایت 2 را هم همینطور معنا کنیم. «إِنَّ لَنَا فَتَيَاتٍ وَ شُبَّاناً لَا يَقْدِرُونَ عَلَى الصِّيَامِ مِنْ شِدَّةِ مَا يُصِيبُهُمْ مِنَ الْعَطَشِ قَالَ فَلْيَشْرَبُوا بِقَدْرِ مَا تَرْوَى بِهِ نُفُوسُهُمْ وَ مَا يَحْذَرُونَ». اگر از شما فقها سوال میکرد، میگفتید: روزهاش را بخورد، قضا و کفاره هم ندارد؛ اما برای اینکه عادت کند، خوب است که به اندازهای که بی تاب نشود، غذا و آب بخورد.
لذا اگر دو روایت را نداشتیم، روی قاعده صحبت میکردیم و قاعده اقتضاء میکند کسانی که جداً نمیتوانند روزه بگیرند، «و لایقدر علی الصوم، فیجوز الافطار»، به قاعدهی اینکه چندین مرتبه در باب صوم گفتهایم: کسی که نمیتواند روزه بگیرد، مثل کسی است که سهو کرده که روزه است و میتواند روزهاش را بخورد و غذا و کفاره ندارد. به این دختر کوچک بگویند: روزه بگیر، موقع ظهر هم بگویند: بس است و چیزی بخور. اما به او بگویند: به خاطر احترام ماه رمضان مراعات کن. آنوقت خودش درک میکند که ماه رمضان احترام دارد و میفهمد که باید به اندازه ای که نمیرد، یا مریض نشود، روزه بخورد و احترام ماه رمضان را هم نگاه دارد. لذا اگر روایت نداشتیم، میگفتیم: این آقا یا این دختر و پسری که نمیتوانند روزه بگیرند، اما احترام ماه رمضان و مردم را نگاه دارند و در کوچهها چیزی نخورند، در خانه هم کم بخورند.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ