أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مرحوم سید فرمودهاند: «الظاهر جواز التطوع بالصوم إذا كان ما عليه من الصوم الواجب استيجارا وإن كان الأحوط تقديم الواجب»؛ مثلاً کسی روزهی قضای ماه مبارک رمضان به ذمّهاش است و میخواهد روزهی استيجاری بگيرد. میفرمايند: جايز است. ولو اينکه روزهی استيجاری که میگيرد، روزههای واجب بر گردنش میماند، اما اين مسأله استثنای از قبل است و بالاخره درحالی که روزهی واجب بر ذمّه دارد، میتواند روزهی استيجاری بگيرد.
وجهی برای مسأله نيست، مگر اينکه بگويیم: روايات اين صورت را نمیگيرد. آن پنج روايتی که میگفت: اگر روزهی واجب به ذمّه داري، نمیتوانی روزهی مستحب بگيري، در اينجا ولو اينکه روزهی واجب بر ذمّهی او است، اما جايز است روزهی استيجاری بگيرد و آن پنج روايتی که میگفت: اگر روزهی ماه رمضان يا روزهی واجب به ذمّهات باشد، نمیتوانی روزهی ديگری بگيري، اينجا را شامل نمیشود.
مطلب خوب است، اما روی عرضی که ما سابقاً داشتيم و میگفتيم: اين پنج روايت حمل بر استحباب میشود؛ يا اينکه میگفتيم: آن پنج روايت مختص به جایی است که روزهی واجبی بر ذمّهاش باشد و بخواهد روزهی مستحب بگيرد و اما اگر بخواهد روزهی واجب ديگری بگيرد، ولو بالعرض باشد، آن روايتها اطلاق ندارد. بالاخره اگر بخواهيم مسأله را درست کنيم، بايد روی اطلاق آن پنج روايت حرف بزنيم و بگوييم: آن پنج روايت مانحن فيه را نمیگيرد؛ برای اينکه اين روزهی مستحب نيست و روزهی واجب بالعرض است و آن پنج روايت آنجا را میگفت که روزهی مستحب باشد و نه روزهی واجب بالعرض باشد. زيرا اطلاق روايات اينجاها نمیآيد.
بحث آخر هم این بود که میگفتيم: اصل جاری میکنيم؛ نمیدانيم مثلاً اين آقا درحالی که روزهی نذری و کفاره به ذمّهاش است، میتواند روزهی مستحب بگيرد يا نه، میگفتيم: اصل اقتضاء میکند که میتواند. در اينجا هم همين را بگوييم که نمیدانيم آيا میتواند روزهی استيجاری بگيرد يا نه، اصل اين است که میتواند روزهی استيجاری بگيرد.
فرمايش مرحوم سيّد خوب است، اما آن جديّتی که مرحوم سيد در مسأله داشت، آن جديّت را از مرحوم سيد میگيرد. به اين معنا که اطلاق آن پنج روايت ضربه میخورد و اصل هم به خوبی جاری میشود و اگر اصل در آن پنج روايت جاری شد، آن وقت فرقی نيست که روزهی مستحب باشد، يا روزهی واجب بالعرض باشد، يا واجب نذری و امثال اينها باشد.
خلاصهی حرف اين است که آن جديّت و جازميتی که مرحوم سيّد در اول داشتند، اين جازميت از مرحوم سيد گرفته میشود. اگر مرحوم سيّد در اينجا بگويند: اصل میتواند جاری شود، همينطور که اصل را در اينجا جاری میکنيم، در اصل مسأله هم که مثلاً کفاره به ذمّهاش است و میخواهد روزهی اعتکاف بگيرد و نمیداند که میتواند يا نه، همينطور که در اينجا اصل جاری میشود، در آنجا هم اصل جاری میشود و تفاوت نمیکند و اگر اصل عدم مانع نفوذ کرد، هم در اين مسأله میآيد و هم در آن مسأله میآيد و حق مطلب اين است که هرکجا شک کنيم، اصل اقتضاء میکند که روزهی واجب بالعرض، روزهی مستحبی که واجب شده، که گاهی به واسطهی کفاره و گاهی به واسطهی نذر و گاهی به واسطهی استيجار واجب شده است، اگر اصل جاری شد، در همه اصل جاری میشود و مطلب خيلی صاف میشود و مختص میشود به قضای ماه رمضان و يا به عقيدهی ما مختص میشود به يک امر عرفی که «لَا يَجُوزُ»[2] را حمل کنيم بر فهم عرفی که دربارهاش صحبت کردم.
مسألهی بعد، که شايد سومین مرتبهای باشد که مرحوم سيد در اينجا متعرضند و اگر يادتان باشد، تقريباً ده مسألهی تکراری در سابق داشتيم، که اين ده مسألهی تکرار را دوباره در اينجا تکرار میکنند. در اينجا به عنوان «فصلٌ فی شرايط وجوب الصوم» آوردهاند و در آنجا میگفتند: «فصلٌ فی شرايط صحة الصوم». در آنجا میگفتند: عقل و بلوغ میخواهد، در اينجا هم میفرمايند: عقل و بلوغ میخواهد. علی الظاهر مرتبهی چهارمی است که ايشان شرط عقل و بلوغ را در اينجا آوردهاند و ظاهراً يک جا کفايت میکرد. اما چون عروه يک کتاب فرعی است، قاعدهی کتابی فرعی اقتضاء میکند که تکرار در آن زياد باشد.
علی کل حالٍ فصلی که الان داريم، راجع به شرايط وجوب صوم است؛ یعنی روزهی ماه مبارک رمضان بر چه کسی واجب است؟ میفرمايند: يکی اينکه بايد عاقل باشد و دوم اينکه بايد بالغ باشد و اما اگر عاقل و بالغ نباشد، روزه برايش واجب نيست.
سابقاً میگفتيم که نمیدانيم چطور بايد مسأله را درست کرد؛ چون، اينکه کسی که ديوانه است، روزه برايش واجب نيست، قضيه سالبه به انتفاع موضوع است؛ بايد بگويیم: کسی که مجنون است، نمیتواند روزه بگيرد، نه اينکه روزه برايش واجب نيست. درآنجا میگويیم روزه برايش واجب نيست، که مثلاً مريض است و روزه برايش واجب نيست و اما آنکه ديوانه است و آنچه خدا داده است، از او گرفته است، قضيه سالبه به انتفاع موضوع میشود. اما علی کل حالٍ رسم فقها شده که اين بلوغ و عقل را از اول عبادات تا آخر تکرار میکنند که بايد بالغ باشد تا نماز برايش واجب باشد و بايد عاقل باشد تا نماز و روزه و خمس و حج و غيره برايش واجب باشد.
اصل مسأله حرف ندارد و معلوم است کسی که مجنون است، روزه بر او واجب نيست. اما اگر اين جنون، جنون ادواری باشد، به اين معنا که گاهی ديوانه میشود؛ مثلاً شب ديوانه است و روز عاقل است، معلوم است شرط را دارد و میگويند: بايد روزه را بگيرد. اما اگر شب عاقل است و روز ديوانه است، اگر در همهی روز باشد، معلوم است که روزه برايش واجب نيست؛ اما اگر بعضی از روز باشد، مثل اينکه يک ساعت ديوانه میشود، آيا روزه برايش واجب است يا نه؟
مرحوم سيد میفرمايند: روزه برايش واجب نيست. يا مثلاً کسی ديوانه بود و قبل از ظهر سالم شد، آيا میتواند نيت کند؟ برای اينکه کسی که معذور بود، میتوانست تا قبل از ظهر نيت کند. باز مرحوم سيد میفرمايند: نه. همچنين حتی اگر يک ساعت بعدازظهر ديوانه شد، آيا اين روزه صحيح است يا نه؟ مرحوم سيد میگويند: نه و اين میتواند روزهاش را بخورد.
انصافاً گفتن اينها مشکل است. کسی که هنگام طلوع فجر ديوانه است، يا از ساعت هشت تا ده ديوانه است و بعد عاقل میشود و جنون ادواری دارد، حالا که عاقل شده و میتواند نيت کند، نيت روزه میکند و روزه میگيرد. چه چيزی میتواند جلوی اين روزه را بگيرد؟ اگر نيت روزه میخواهید، مثل مسافری است که قبل ازظهر به وطن میرسد که قبلاً نيت نکرده و روزه نبوده، اما چيزی نخورده و قبل از ظهر به وطن میآيد و بايد نيت کند و روزه بگيرد. چه فرقی بين اين مسافر و اين ديوانه است؟ در صورت مرضش هم همين است؛ مثلاً مريض بود، اما قبل از ظهر خوب شد، در اين حال میتواند روزه بگيرد؟ اگر جداً روزه برايش ضرر ندارد، میتواند قبل ازظهر نيت کند و روزه بگیرد. در اينجا هم این شخص يک نحو ديوانه است و حالا قبل از ظهر جنونش خوب شده است و معذور میتواند قبل از ظهر نيت روزه کند و اين هم معذور است و نيت روزه میکند و روزه میگيرد.
لذا بين مسافر و بين مجنون چه تفاوتی است که راجع به مسافر میگويید: میتواند نيت کند، اما راجع به مجنون میگوييد: نمیتواند؟ اين مجنون قبل از ظهر میتواند چيزی بخورد؛ برای اينکه ديوانه است و برای اینکه «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ وَ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ».[5] حالا اگر میتوانست چيزی بخورد، اما چيزی نخورد و الان که نيم ساعت به ظهر است، خوب شده است، نمیتواند روزه بگیرد؟ همينطور که اگر مسافر نيم ساعت، يا يک ربع به ظهر وارد وطن شود، میتواند نيت روزه کند، اين هم میتواند نيت روزه کند. بله اگر بعدازظهر خوب شد، مثل مسافر است، همینطور که اگر مسافر، حتی اگر يک ربع بعدازظهر وارد وطن شد، روزهی آن روزش درست نيست، ديوانه هم مثل مسافر است و اگر بعدازظهر خوب شده باشد، وقت نیت کردن گذشته است و چون نيت ندارد، روزهی بلانيت نمیشود.
راجع به بلوغ هم همين را میگوييم. روزه براي مسافر در مسافرت واجب نيست، لذا میتواند بخورد. بچه هم قبل از بلوغ روزه برايش واجب نيست و میتواند چيزی بخورد. حالا اگر مسافر چيزی نخورد و قبل از ظهر وارد وطن شد و نيت کرد و روزه گرفت، میگوييم: روزهاش درست است. دربارهی نابالغ هم همين را میگوييم؛ مثلاً نابالغی چيزی نخورده و قبل از ظهر بالغ شده است، اين هم میتواند نيت کند و روزه بگيرد.
اگر بگوييد: ملاک ندارد، میگوییم: هر دو ملاک دارد و اگر بگوييد: يکی ملاک دارد و ديگری ندارد، میگوییم: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ»، با «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ» چه تفاوتی میکند؟ همهی اينها از يک باب است. به عبارت ديگر وقت نيت ماه مبارک رمضان برای معذور اول اذان صبح نيست، بلکه تا ظهر نشده، میتواند نيت روزه کند. اين وقت برای کسی است که خواب بوده، يا مسافرت بوده، يا مريض بوده، يا ديوانه بوده و يا نابالغ بوده است و ظاهراً تفاوت گذاشتن بين اينها هيچ وجهی ندارد.
مرحوم سيّد خيلی جاها را به جاهای دیگر قياس کردهاند. بين کسی که مريض است با کسی ديوانه است، چه فرقی وجود دارد؟ ديوانه هم مريض است. حالا اگر مريض خوب شد، میگوييد: اگر قبل از ظهر چيزی نخورده باشد، اما نيت نکرده باشد، الان میتواند نيت کند و روزهی آن روزش درست است. حال اگر کسی ديوانه هم بود و خوب شد، مثل آنجا است که مريض بود وسالم شد؛ در اينجا هم ديوانه بود و عاقل شد، همينطور که او میتواند نيت کند و روزهی آن روزش درست است، اين هم میتواند نيت کند و روزهی آن روزش درست است. علی الظاهر نبايد فرقی بين اين مصاديق باشد و همهی اين مصاديق از يک باب است. راجع به عقل همين است، راجع به بلوغ هم همين است و اينکه ما بين بالغ و عاقل فرق بگذاريم که بعضی از بزرگان فرق گذاشتهاند و گفتهاند: اگر ديوانه باشد، میتواند، اما اگر صبی باشد، نمیتواند، علی الظاهر تفاوت ندارد و اگر گفتيد: برای معذور نيت روزه تا قبل از ظهر است، اين معذور گاهی مسافر است، گاهی مريض است و گاهی ديوانه است.
مسألهی ديگری که مرحوم سيّد به مجنون ملحق میکنند و در ميان أصحاب هم مشهور است و الان هم محشين بر عروه روی آن فتوا دارند، راجع به نظير ديوانه يعنی مغمی عليه است. مرحوم سيد بر مغمی عليه و ديوانه يک حکم بار میکنند، لذا میفرمايند: اگر کسی مغمی عليه باشد، ولو يک ساعت باشد، روزهی او باطل است و بايد بعد روزه را به جا بياورد؛ چنانچه اگر يک ساعت ديوانه باشد، روزهاش باطل است و بعد بايد روزه را به جا بياورد.
ظاهراً قياس کردن مجنون با مغمیعليه، وجهی ندارد. مثلاً کسی يک ساعت در کُما است، حال به چه دليل روزهاش باطل باشد؟ من میگويم: اگر کسی را يکی دو ساعت بيهوش کردند، چه عصر باشد، چه ظهر باشد و هر وقتی که باشد، روزهاش باطل نمیشود. مرحوم سيد مسألهی بيهوشی را متعرض نشدهاند، اما بزرگان بيهوشی را متعرض شدهاند و گفتهاند: بيهوشی روزه را باطل نمیکند، ولی مغمیعليه روزه را باطل میکند. میگوييم: چه تفاوتی میکند؟ مغمیعليه ديوانه نيست و عقلا او را ديوانه حساب نمیکنند و اگر دليل «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ» را بياوريم و راجع به مجنون بگوييم، اما مغمیعليه مجنون نيست. حال اين که غش کرده است، اگر بگوييد: عقل ندارد، میگوييم: آدم خواب هم عقل ندارد و بين خواب و مغمیعليه چه فرقی میکند؟ اگر نمیفهمند، هر دو نمیفهمند و اگر میفهمند و فهم مناط نيست، آن وقت میگوييم: اگر کسی نيت کرده باشد، اما همهی روز را خواب باشد، مرحوم سيد میگويند: روزهاش درست است. حال اگر کسی نيت روزه کرد و خوابيد و اتفاقاً آخر روز غش کرد، چرا اين روزهاش باطل باشد؟ اگر بگوييد: ديوانه است که ديوانه نيست و اگر بگوييد: مغمیعليه است، ما اصلاً لفظ مغمیعليه در روايات نداريم و بايد به ديوانه ملحق کنيم و نمیشود به ديوانه ملحق کرد. وقتی نشد، بنابراين اصلاً مُغمی عليه نيست.
بله رواياتی داريم که اگر يادتان باشد، سابقاً رواياتش را خوانديم که میفرمود: اگر کسی يک شبانه روز، يا ده شبانه روز مُغمیعليه باشد، روزههايش قضا ندارد. و ما اين را راجع به نسيان هم میگوييم. الان براي خيلیها و مخصوصاً کسانی که قدری سنشان بالا رفته، نسيان پيدا میشود و چيزی سرشان نمیشود و يا کم سرشان میشود. حالا کسی که يک ماه، يا دو ماه اينگونه است، اين نمازهايش قضا ندارد و مثل خواب است و همينطور که همه و مرحوم سيد فتوا دادهاند که اگر کسی سحری خورد و نيت روزه کرد و خوابيد و ناگهان بيدار شد و ديد اذان مغرب را میگويند، اين روزه درست است؛ حال در اينجا کسی سحری خورد و نيت روزه کرد و بعد غش کرد و وقتی به هوش آمد، متوجه شد که افطار شده است. همينطور که آن روزه صحيح است، اين روزه هم صحيح است و اگر بگوييم: اين روزه باطل است، يک دليل میخواهد که ما دليل نداريم.
حتی فقها متعرض مسأله هستند و میگويند: اگر مجتهد جامعالشرايطی باشد که مردم از او تقليد کنند، اگر يک ساعت بیهوشی برايش جلو بیابید، نمیشود از او تقليد کرد و تقليدها باطل میشود. اين خيلی عجيب است. يا حتی مثلاً وکيل يا نايب است و اگر دو يا سه ساعت مغمی عليه شد، آن وقت عقد نيابت و عقد وکالت باطل شده و بايد دوباره عقد نيابت جاری کنند. اين در ميان فقها مشهور است.
اما من همهی اينها را قبول ندارم و میگويم: دليل نداريم و اگر مثال میخواهيد، به خواب مثال میزنم و همينطور که خواب روزه را باطل نمیکند، پس مغمیعليه هم روزه را باطل نمیکند، عمل جراحی و هرچه مثل اينها باشد، روزه را باطل نمیکند. يک حرف در اين است که اگر کسی نسيان کرد، آيا قضا دارد يا نه؟ شارع مقدس فرموده است: قضا هم ندارد. روايتها میگويد: اگر کسی يک شبانه روز مغمی عليه باشد، نماز و روزهاش قضا ندارد. ما میگوييم: نيت کرده و همينطور که در خواب میگوييم روزهاش قضا ندارد، در اينجا هم میگوييم: قضا ندارد و همينطور که در خواب میگوييم: اگر نيت روزه کرده باشد، خواب روزه را باطل نمیکند، در مغمیعليه هم، دو يا سه شبانه روز هم باشد، اما اگر نيت کرده باشد، روزه را باطل نمیکند.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد