أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث اين بود که اگر ماه در بعضی از شهرها ديده شد، اما در بعضی از شهرهای ديگر در حالی که هوا صاف بود، ديده نشد، آيا آنجا که ماه ديده شده، برای آنجا که ديده نشده کفايت میکند يا نه؟
عبارت مرحوم سيّد تبعاً للمشهور اين است که اگر اين دو شهر از نظر افق نزديک هم باشند، ماه در هر شهری ديده شد، در شهر ديگر هم ديده میشود وبايد بگوييم اول ماه است و اما اگر افقها قريب هم نيستند، مثل اینجا و لندن که اختلاف افق هست، مرحوم سيّد فرمودهاند: آنجا که ديده میشود، اول ماه است و آنجا که ديده نشده، اول ماه نيست. مشهور در ميان فقها هم همين حرف است؛ مگر اينکه به قول مرحوم سيّد در يک جا ماه ديده شود و در جای ديگر يقين پيدا کنیم که ولو ديده نشده، اما ديده میشود. محشين بر عروه به مغرب و مشرق مثال میزنند که اگر در مغرب ديده شد، در مشرق به طور اولی ماه هست و بالاخره مشهور در ميان فقها میفرمايند: ماه قريبالافق میخواهيم؛ به طوری که اگر يک جا ديده شود، بدانيم در جای ديگر هم ديده میشود؛ اگر ماه در يک جا ديده شود، همه جا اول ماه است ولو آنجا اثبات نشود و ديده نشود. مثل ايران که همهی شهرهایش با هم قريبالافق است، لذا اگر ماه در مشهد ديده شد، اینجا هم عيد است و اگر اینجا ديده شد، مشهد هم عيد است. اين، هم بين اصحاب مسلّم است و بين عروه و محشين بر عروه مسلّم است و کسی به آن ايراد ندارد.
در جلسهی قبل عرض کردم: فرمایشی که مرحوم سيّد فرموده و بين اصحاب مشهور است، يک امر عرفی و عقلی است؛ برای اينکه اگر ما در جايی ماه را ديديم و در جای دیگر، سه ساعت ديگر ماه طلوع میکند، در جايی که ماه را ديدهايم، اصلاً الان ماه در آنجا که سه ساعت، يا دو ساعت ديگر طلوع میکند، نيست، تا اينکه ما بگوييم: در آنجا که اثبات شده، پس در اینجا هم اثبات شده است. اين يک امر عرفی و عقلی است و عقل میگويد: اگر تقارب افق نباشد، مسلّم است که اگر تباعد افق باشد، در يک جا که ماه ديده شود، در جای ديگر حتماً ديده نخواهد شد و سالبه به انتفاع موضوع است، برای اينکه اصلاً نيست تا اينکه ديده شود.
حرفی ديگر اين بود که میگفتيم: افق ماه با افق خورشيد تفاوت ندارد. اگر کسی بگويد: اگر ماه در يک جا ديده شد، برای همه حجت است، بايد بگويد: وقتی هم زوال شمس شد، برای همه ظهر است. معلوم است که اين مطلب درست نيست. مثلاً اینجا ظهر میشود و دو ساعت ديگر در لندن ظهر میشود، يا اينکه آنجا آفتاب است و اینجا تاريک شده است. معنا ندارد که کسی بگويد اگر خورشيد در جايی ديده شد، همه جا طلوع فجر شده است؛ اين قياس مستنبط است، يعنی میگوييم: ماه نيست، پس اول ماه نيست. در اینجا هم میگوييم: خورشيد به زوال نرسيده است، پس ظهر نيست؛ برای اينکه خورشيد دو ساعت بعد به حالت زوال يا به حالت طلوع فجر میرسد.
لذا بايد حرف مرحوم سيّد (رضواناللهتعالیعليه) زده شود و آن این است که هر جایی برای خود طلوعی دارد؛ هرکجا میدانيم قريبالافق است، طلوع اين، طلوع ديگری و غروب اين غروب ديگری است و هرکجا اين تقارب نباشد، بايد بگوييم: اگر هلال در اینجا ديده شود، در آنجا که توافق افق نيست، ديده نمیشود و آنجا اول ماه نيست؛ برای اينکه فردا شب ماه در آنجا طلوع میکند.
الاّ اينکه مرحوم صاحب جواهر (رضواناللهتعالیعليه) مدعی است که اگر در يک جا ماه ديده شود، برای همه اول ماه است؛ لذا همه بايد نماز عيد بخوانند و همه بايد روزه را بخورند ولو اينکه دو يا سه ساعت تخالف افق باشد. در ميان مراجع هم، الان بعضی از مراجع میفرمايند، قبلاً هم مرحوم آقای خوئی (رضواناللهتعالیعليه) فرمودهاند و در کتاب مستندشان هم نوشتهاند. [3] اينها بزرگ هستند؛ دليل اينها چيست؟ عمده میگويند: دلیل ما روايات اهل بيت (عليهم السلام) است؛ مثلاً مرحوم صاحب جواهر میفرمايد: روايات فوق استفاضه است و مرحوم آقای خوئی میفرمايند: بعضی از روايات ظهور نيست و يقينی است؛ نمیخواهيم به اطلاق تمسک کنيم، بلکه میخواهيم به ظهور تمسک کنيم که متيّقن است. لذا بحث مشکل میشود و بايد روایتها را بخوانيم، ببينيم روایتها دلالت دارد يا نه.
روايات باب 3 از ابواب احکام شهر رمضان:
روايت 1: «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ هِلَالِ شَهْرِ رَمَضَانَ، يُغَمُ عَلَيْنَا فِي تِسْعٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ شَعْبَانَ، فَقَالَ: لَا تَصُمْ إِلَّا أَنْ تَرَاهُ فَإِنْ شَهِدَ أَهْلُ بَلَدٍ آخَرَ فَاقْضِهِ.»
روايت صحيحالسند است. معمولاً اين رواياتی که صاحب جواهر و ديگران به آنها تمسک کردهاند، از نظر سند خوب است.
روايت اين است که اگر روز بيست و نهم ابر بود و اشتباه شد و ماه را نديديم، چه کنیم؟ حضرت فرمودهاند: روزه نگیر، مگر اینکه ماه را ببینی. بعد اگر اهل شهر دیگری شهادت دادند که ماه را دیدهاند، قضا کن.
گفتهاند: روايت ندارد که «فان شهد أهل بلد قريب اخر»، بلکه اطلاق «أَهْلُ بَلَدٍ آخَرَ» هر شهری را میگيرد. لذا به قول اينها اطلاق روايت میگوید: اگر اینجا ماه ديده شد، در لندن هم اول ماه است و برعکس.
يک ايرادی که وارد است، اين است که روايت اطلاق دارد يا نه؟ اگر در مقام بيان خصوصيات نباشد و در مقام بيان اصل تشريع باشد، آنوقت نمیتوانی بگويی «أَهْلُ بَلَدٍ آخَرَ» همهی دنيا را میگيرد. روايت میخواهد بگويد: بايد ماه را ديد و نديده فايده ندارد. اگر در شهری ماه را ديدند، در شهر ديگر هم اول ماه است. اما در روايت نيامده که شهر نزديک باشد يا دور. مثلاً بگوييم: روايت در مدينه صادر شده و اگر در مکه ماه ديده شد، مدینه هم ثابت میشود. اما الان معمولاً بين عربستان و ايران، يک روز تفاوت هست و اينها ماندهاند که اين یک روز تفاوت را چه کنند و جداً اينطور است که هميشه يک روز بين ايران و حجاز تفاوت است. بگوييم اين روايت میگويد: حال که ماه در حجاز ديده شد، برای ايرانيها، چه آنجا باشند و چه اینجا باشند، اول ماه است؛ يا نهم ذی الحجه است و بايد به عرفات بروند.اما چنين اطلاقی در مقام بيان خصوصيات نيست.
حرف ديگری هم هست و آن اين است که اين روایتها تخصيص لبّی دارد. اگر يادتان باشد، در اصول میگفتند: تخصیصها به اقسامي منقسم میشود: تخصيص متّصل و تخصيص منفصل؛ بعد میگفتند: تخصیصهای متصل و منفصل به دو قسم منقسم میشود: تخصیصهای لبّی و تخصیصهای غيرلبّي. مثلاً میگفتند: میگويد: «اکرم جيراني» و عقل ما میگويد: «الا عدوّي». او نگفته، اما گفتهاند: «اکرم جيراني» کسی را که دشمن جان و آبروی مولا است، نمیگيريد تا ما او را اکرام کنيم و گفتهاند: تخصيص لبّی است. حالا يا متصل است، يعنی تا جمله را میگويد، به ذهن میآيد و يا با فکر میآيد و تصور و تصديق میکند و بعد از اينکه عبارت را تصديق کرد به ذهن میآيد که اين تخصيص هست. به اين تخصیص، تخصیص عرفی و عقلی میگويند، اما اسمش را تخصيص لبّی گذاشتهاند. در اینجا مراد عرف است و اين عرف گاهی بدون فکر تخصيص میزند و گاهی با فکر تخصيص میزند؛ اگر بدون فکر تخصيص بزند، به آن تخصيص لبّی متصل میگویند و اگر با فکر تخصيص بزند، به آن تخصيص لبّی منفصل میگويند.
حال در این روایت گفته است: «فَإِنْ شَهِدَ أَهْلُ بَلَدٍ آخَرَ فَاقْضِهِ». اگر مکلف فکر میکند و موضوع و محمول را میسنجد و بعد تصديق میکند که اگر در بلد آخر ماه طلوع نکرده باشد و دو ساعت ديگر طلوع کند، آيا برای من که بايد ماه را طلوع شده ببينم، شامل میشود يا نه، آنوقت عقل من يا عرف میگويد: نه. و عجب است از مرحوم خوئی (رضواناللهتعالیعليه) که روايات را فرمودهاند و مرتّب گفتهاند: «باطلاقه» و «باطلاقها».
بنابراین اولاً: در مقام تشريع است و ثانياً اگر در مقام بیان خصوصيات هم باشد، تخصيص دارد و تخصيص عرفی و عقلی دارد. حال بگوييد: بعد از فکر به ذهنش میآيد که آنجا که دو سه ساعت بعد ماه طلوع میکند به درد ما نمیخورد و بايد بگوييم ما طلوع را میخواهيم.
بله اگر دراینجا ماه پيدا شد، در تهران طلوع کرده است؛ يعنی میداند که ماه طلوع کرده، اما اين نديده است. يا در مشهد که نيم ساعت هم تخالف افق دارد، می گوييم: هوا صاف بوده و ماه را ديدهاند، پس در اینجا به طريق اولی می بينند. يا اينکه لاأقل ماه را در آنجا ديدهاند و اینجا هم حتماً ديده شده و يا ديده میشود. اما آنجا که اصلاً توافق افق نيست و لاأقل يک ساعت يا دو ساعت تخالف افق دارند، حتی مثلاً میبينيم که میگويند: در ايران ماه ديده شده، ولی در عراق ديده نشده است، بنابراين در عراق روزه بگيريد. يا اينکه میگويند: افق کربلا با افق اصفهان تفاوتی ندارد. در اینجاها اگر انسان بگويد، خوب است و اما اگر برود آنجا که به راستی ماه نيست، اما من ماه را میبينم و آن آقا که دو ساعت تخالف افق دارد، میداند که ماه نيست و اگر بگردد، او را مسخره میکنند، اين معنايش تخصيص لبّی است و اين روایتها اين تخصيص لبّی را دارند.
حال بايد روايات را بخوانيم زيرا آن گفته، گفتهی مخالفی مثل صاحب جواهر است و بايد بيش از اين دقت کنيم.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد