عنوان: هفته ولایت
شرح:

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏.

 

در این هفتۀ ولایت، علاوه بر اینکه روز عید غدیر، چهار پنج آیه از نظر سنّی و شیعه نازل شده است که کالصریح در اینست که پیغمبر اکرم (ص)، امیرالمؤمنین (ع) را منصوب به خلافت کردند. اما چند آیه هم در این هفتۀ ولایت است که آنها هم فوق العاده برای شیعه مهم است. یکی آیۀ مباهله است و یکی آیۀ تطهیر است و یکی آیۀ ولایت است و یکی هم، همۀ سورۀ هل أتی است. و اینها خیلی برای شیعه اهمیت دارد. این آیۀ ولایت که به قول بزرگان می­گویند ولو سیصد آیه دربارۀ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هست و سنّی و شیعه نقل کرده است اما آیۀ ولایت یک درخشندگی خاصی دارد. لذا مثل اینکه سنّی و شیعه می­گویند این آیۀ ولایت دربارۀ امیرالمؤمنین، یک نورانیّت خاصی دارد. حتی مثل فخررازی که یک آدم مشکّکی است و باید بگوییم آدم نانجیبی است اما مُلای نانجیب است. هم از نظر عرضی انصافاً ملاّست. از این تفسیری که نوشته، فهمیده می­شود که به راستی از نظر عرضی، ورود در تاریخ اسلام و در روایات اهل بیت از شیعه و سنی داشته است و هم انصافاً آدم محققی است اما جلب است و همین فخرالمحققین خوب اسمی است که برای او گذاشته اند. اما در آیۀ ولایت که وارد می­شود، چیزی می­گوید که این را شیعه هم نگفته است الاّ شاذاً. می­گوید وحدت نسق به ما می­گوید آنچه خدا دارد، پیغمبر دارد و آنچه پیغمبر دارد، علی (ع) دارد. لذا می­گوید ما از این به عنوان هدایت تکوینی هم استفاده می­کنیم. همینطور که خدا هدایت تکوینی دارد و پیغمبر هم دارد، امیرالمؤمنین (ع) هم هدایت تکوینی دارد. به عنوان هدایتی تشریعی هم استفاده می­کنیم؛ یعنی همینطور که خدا مشرّع است، پیغمبر مشرّع است، امیرالمؤمنین هم مشرّع است. می­گوید این وحدت نسق به ما می­فهماند آنچه می­شود به موجود زنده فضیلت داده شود،به امیرالمؤمنین علی(ع) داده شده است. برای اینکه امیرالمؤمنین پیش پیغمبر و پیغمبر پیش خدا گذاشته شده و فرموده: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ. آنگاه در این باره شک هم نکن به اینکه این آیه دربارۀ المؤمنین است، بلکه سنّی و شیعه می­گوید وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ، علی است. حال که علی است پس وحدت نسق به ما می­گوید آنچه خدا دارد، پیغمبر دارد و آنچه پیغمبر دارد، امیرالمؤمنین هم دارد. لذا خدا هدایت تکوینی دارد پس امیرالمؤمنین هم هدایت تکوینی دارد و هرکاری که بخواهد، می­تواند بکند. خدا هدایت تشریعی دارد و امیرالمؤمنین هم دارد و هر حکمی که بخواهد شرع کند، خدا به او اجازه داده است. حال ای کاش این را نمی­گفت اما همۀ آنها که می­گویند این آیۀ ولایت مربوط به امیرالمؤمنین است؛ می­گفتند که این آیۀ ولایت، همان اولی بتصرف است که در قرآن آمده است. و نمی­شود غیر از این هم معنا کرد. نمی­خواهیم این وحدت نسق فخرالمشکّکین را بگوییم بلکه اصلاً معنا ندارد که آیه را اینطور معنا کنیم که ولی شما یعنی دوست شما. دوست شما خدا و پیغمبر و امیرالمؤمنین است. فصاحت و بلاغت قرآن را بیندازیم به خاطر اینکه این امامت امیرالمؤمنین را از کار بیندازیم. من یک دفعه به یک شخصی راجع به این حدیث غدیر می­گفتم که اگر منَ کُنت مولاه فهذاعلیٌ مولاه، اگر معنای نصب و خلافت و اولی بتصرف باشد، خوب است و الاّ اگر نباشد، باید در عقل پیغمبر اکرم (ص) شک کنیم. یعنی این عقل کل، سی هزار نفر را جمع کند و سه روز هم مردم را جمع کند و بگوید ای مردم! علی را دوست داشته باشید. از علی استفادۀ علمی کنیم. اگر چنین باشد، باید در عقل پیغمبر شک کنیم و در عقل اینهایی که جمع شدند شک کنیم. یک نفر بلند شود و بگوید یا رسول الله! این قدر ما را جمع کردید تا بگویید علی را دوست داشته باشید و علی را یاری کنید. این که نمی­شود. لذا اصلاً صحنه به ما می­گوید که قضیه نصب است و قضیه امامت است و قضیه اینست که بعد از پیغمبر اکرم، باید محور یعنی امامت در اسلام باشد. در این آیۀ ولایت هم انصافاً همین است. حرف فخرالمحققین و اینها درست است، البته نه از وحدت نسق بلکه ما بالاتر از اینها داریم که امیرالمؤمنین واسطۀ فیض این عالم است. این را بگویید برای شیعه. اما خوب است که همه همراز و همسو و هم عقل و هم انصاف بشویم و بگوییم ظهور قوی در این آیه اینست که اولی بتصرف در شما خداست. این اولی بتصرف را خدا به پیغمبر داده است و خدا به امیرالمؤمنین داده است. آنگاه این همه ان قلت قلت و داد و فریاد و کتک و کشت و کشتار نیست. قبل آیۀ ولایت هم انصافاض آیۀ والایی است که آیه اشاره به سقیفۀ بنی ساعده هم هست. مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لَآئِمٍ (سوره مائده، آیه 54). قبل آیۀ ولایت اینست که همین فخرالمحققین سنّی و شیعه نقل می­کند که وقتی آیه نازل شد، پیغمبر اکرم دست زدند روی شانۀ سلمان و فرمودند شما. آیه دو چیز می­گوید. یکی اینکه این ارتداد پیدا خواهد شد. یعنی سقیفۀ بنی ساعده خواهد آمد و تشکیل می­شود و بعد از سقیفۀ بنی ساعده هم ایرانیها تشیّع را در زیر آن لای و گِلها و لجنهای ظلم بنی­عباس و بنی­امیه، این ولایت را پیدا می­کند و بالاخره به دست این و به رهبری ولی خدا، امام زمان (عج)، پرچم اسلام روی کرۀ زمین افراشته می­شود. که بعد می­فرماید که: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ* وَمَنْ يتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ.

ببینید چقدر صاف مهدی (روحی فداه) و شیعه و اینکه بالاخره غلبۀ بر دنیا و اولش هم شیعه و آن رنجها و شیعه و آن سقیفۀ بنی ساعده­ها. انسان سه آیه را پیش هم بگذارد و قطع نظر از آیات دیگرو  قطع نظر از روایات اهل بیت؛ این سه آیه به ما می­گوید آیۀ اول اشاره به سقیفۀ بنی ساعده است که می­شود. آیۀ دوم مربوط به شیعه و ولایت است و یا ظهور همان آیۀ اول هم مربوط به شیعه است. آیۀ بعد هم مربوط به شیعه است امابالاخره این شیعه، وَمَنْ يتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ.

خیلی روایت نمی­خواهیم و خیلی قرینۀ آیات نمی­خواهیم.درحالی که معلوم است که به حد تواتر روایت داریم و به حد کفایت هم آیه داریم. یعنی اگر ما باشیم و همین سه آیه، به ما می­گوید قضیۀ سقیفه بنی ساعده واقع می­شود. مردم هم می­روند و یک عدۀ کمی باقی می­مانند که مرحوم کاشف الغطاء، آقا شیخ محمد حسین، در آن کتاب اصل الشیعه، اثبات می­کند که صد و چهارده نفرند. یعنی وقتی پیغمبر اکرم (ص) از دنیا رفتند و سقیفۀ بنی ساعده جلو آمد، دو سه نفر نبود بلکه صد و چهارده از علما و از عقلاء مخالفت سقیفۀ بنی ساعده کردند و زنهای آنها مانند زهرا (س) و فضۀ خادمه و اسماء بنت عمیس و علما و عقلاء و مردها مثل سلمان، ابی ذر و مقداد و مالک بن نویره­ها و امثال اینها، و شیعه تشکیل شد. بنا شد این شیعه براندازی شود. تا حالا هم همه ساله و همه روزه براندازی شده، اما بالاخره فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ، این محقق خواهد شد. این سه آیه به ما می­گوید سقیفۀ بنی ساعده می­آید. مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لَآئِمٍ ذلک فَضلُ الله. این شیعه از وقتی تشکیل شده تا الان، چنین است و بالاخره آیۀ سوم می­فرماید: وَمَنْ يتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. که سنّی و شیعه نقل می­­کنند که پیغمبر اکرم (ص) روی منبر بودند و آیۀ شریفه نازل شد که: عَلی حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ، امیرالمؤمنین پای منبر بود و در میان مردم بود. فرمودند یا علی! أنت و شیعتک هم الغالبون. آیه نازل شد: أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. وقتی که پیغمبر اکرم از آن حالت وحی بیرون آمدند، فرمودند یا علی! أنت و شیعَتُکَ هم المُفلحون. اینها چیزهایی نیست که درروایات ما شیعه­ها باشد، بلکه همۀ اینها در روایات عامّه هست.

در جلسۀ قبل می­گفتم بیش از ده هزار روایت است که سه چهار هزار از این روایتها از سنّیها و آن هم در صحاح الستّه، راجع به مهدی (روحی فداه) است. اینها چه می­گویند. یعنی این سنّیها که این روایتها را نقل می­کنند، چه می­گویند. ده هزار روایت است بر اینکه پیغمبر اکرم (ص)، جانشین دارد. این نمی­شود که پیغمبر اکرم (ص) برای خودش کسی را تعیین نکند و بعد بمیرد؛ بعد هم بگوید قرآن من، علم ماکان و ما یَکون و ما هُوَ کائِن، دارد. بعد هم سنّیها نقل می­کنند که پیغمبر اکرم (ص) فرموده است: مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ یقربکم من النار ویباعدکم عن الجنة الا وقد نهیتکم عنه‏. آیا می­شود گفت که اینها را گفته اما امام تعیین نکرده است؟ یعنی اصلاً حرفهای سنّیها و شیعه را پیش هم بگذاریم، عقل عادی می­گوید می­شود این را گفت اما آنچه سنّی می­گوید عقل عادی می­گوید که نمی­شود این را گفت. چطور می­شود که پیغمبر اکرم بمیرد و امام تعیین نکند. چطور می­شود ده هزار روایت که سه چهار هزار از سنّیها و گفتم این منتخب الاثر آیت الله آقای صافی، کتاب خوبی است و شش هزار روایت از سنّی مربوط به مهدی (روحی فداه) دارد. اینها چه می­گوید؟

خیلی از این روایتها که به قول آقای بروجردی این روایتها منقسم به سه قسم می­شود. یک قسمت بقچه دربسته و آن اینست که من جانشین دارم و امام دارم و خلیفه دارم و اینها 12 نفر هستند و همه از قریش و از بنی هاشم هستند. یک دسته این بقچه را مقداری بیشتر باز کرده و آن اینست که یا علی! تو و یازده فرزند تو و همه از فاطمه، اینها امامان من هستند. یا حسین! التاسع من ولدك هو القائم بالحق. امام باقر (ع) که به جابر گفت تو می­بینی و بعد از تو امام صادق و تا آخر اسم آورده است. این بقچه را مقداری بیشتر باز کرده است. اما در پنجاه و چهار روایت این بقچه حسابی باز شده است و آن اینکه امامان یک به یک اسم برده شده و حتی اینها مربوط به شیعه هم نه بلکه سنّی است. کتاب راجع به شیعه در میان سنّیها زیاد است. ابن عربی در فتوحات مکیّه، یک فصلی دارد راجع به شیعه و دوازده امام و می­رسد به مهدی (روحی فداه) و می­گوید من خدمت این مهدی (عج) رسیدم و با مهدی (عج) صحبت کردم و امثال اینها. و خیلی از سنّیها راجع به ائمۀ طاهرین (ع) کتاب دارند و اسماء اینها آورده شده است. اینها فقط مربوط به شیعه نیست، سه چهار هزار روایت است، مربوط به غدیر و غیره و همچنین روایات ملاحم که این روایات ملاحم را مرحوم سید بن طاووس، یک کتاب کرده است. یعنی در دورۀ آخرالزمان به شیعه چه می­گذرد و چه به سر شیعه می­آید؟ و این ده هزار روایت به ما می­گوید سنّی غلط است و شیعه درست است و معنایش هم اینست که شیعه می­گوید من دوازده امام دارم، چون قرآن گفته و چون روایت گفته و چون خدا این دوازده امام را تعیین کرده است. حال به راستی ما اگر از آیۀ مباهله بگذریم و از آیۀ الیوم أکملت علی دینکم، صرفنظر کنیم، از آیۀ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ، بگذریم که البته از این واخشون نباید بگذریم که پیغمبر اکرم (ص) خبر داده و می­فرماید دیگر نترسید اما بترسید از اینکه اختلاف در میان شما بیفتد. از واخشون بترسید و الاّ اگر محور اسلام عزیز و محور ولایت باشد و پشتوانه مردم، آنگاه ترس ندارد اما زمانی ترس دارد که گناه جلو بیاید و اختلاف جلو بیاید. و این سه آیه که امروز بحث کردیم، انصافاً خیلی بالاست. یعنی روایت هم نمی­خواهیم و از سنّی و شیعه هم نمی­خواهیم. بلکه فقط می­­خواهیم سنّی، ظهوررا معنا کند. این سه آیه را معنا کن که چه می­گوید. به خوبی می­گوید که این آیۀ اول اشاره به سقیفۀ بنی ساعده است و بعد اشاره به اینکه این شیعه جهانی می­شود.

آیۀ دوم مربوط به اینست که ولایت از خداست یعنی اولی بتصرف، لاحُکم الاّ الله؛ یعنی این ولایت را خدا به پیغمبر داده است و پیغمبر به امیرالمؤمنین علی(ع) داده است. حال وحدت سیاق که یک علم است و یک عرفان است و یک واقعیت است، این وحدت سیاق مشکّکین را بگیریم که چه بهتر و اما بگیریم یا نگیریم، بالاخره اولی بتصرف خدا، پیغمبر و امیرالمؤمنین است. و این ولی را بخواهیم معنا کنیم به معنی دوست، باید اول عقلمان را زیر پا بگذاریم و بعد آیه را معنا کنیم. آنگاه آیۀ بعد هم شیعه را زنده می­کنم. شیعه! تو که، وَمَنْ يتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا، تو جهانی خواهی شد. فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ.

حال باز ببینید که غیر از آنچه من می­گویم، آیا می­شود این سه آیه را معنا کرد یا نه؟

علی الظاهر نه، پس، ثبتَ ولایة علیٍ والائمه علیهم­السلام.

اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد