أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
به تناسب جلو آمدن محرّم، مقداری راجع به مُحرّم و راجع به عزاداریها صحبت کنم.
ائمۀ طاهرین (علیهمالسلام) به این عزاداریها خیلی اهمیت میدادند. وقتی برویم در حالات ائمۀ طاهرین، میبینیم که به دو چیز که الحمدلله هر دو هم به کار ما برمیگردد، اهمیت میدادند.
یکی به عالِم و به متعلّم و به عبارت دیگر به طلبه و تعلیم و تعلّم و یکی هم به عزاداری و به مداحها. لذا مثلاً امام صادق (سلام الله علیه) ولو اینکه در مضیقۀ شدیدی بودند، اما اگر یک فرصتی پیدا میشد، درس را شروع میکردند. درحالی که راوی میگوید، رفتم خدمت ایشان و دیدم «الباب علیه مغلق والستر علیه مرخی». در بسته و پرده کشیده شده، اما اگر فردا میشد که درس را شروع کنند، شروع میکردند. طلبههای آن زمان هم غیر از ما طلبهها بودند. تا میدانستند که امام صادق (ع) میتوانند درس بدهند، از اطراف جمع میشدند. حتی مثلاً از عراق؛ که بعضی اوقات میگوید بیش از هزار نفر در مسجد رسول الله(ع)، قال الباقر و قال الصادق میکردند. لذا به تعلیم و تعلّم و به عالم خیلی اهمیت میدادند. در ذیل، يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ، مفسرین یک روایت نقل میکنند. هشام بن حکم در حالی که جوان بود، بر امام صادق (ع) وارد شد، والمجلسُ غوصٌ باهله. نمیدانم چه روزی بود اما پیرمردها از بنی هاشم و از قریش و از متشخصها در آنجا بودند. تا اینکه هشام بن حکم وارد شد، آقا امام صادق (ع) بلند شدند و ایستادند و گفتند بیا جلو و ایشان را در پهلوی خودشان نشاندند. در روایت دارد که این برای مجلس سنگین درآمد. پیرمردها قیافه گرفتند که امام صادق (ع)، چرا این کار را کرد. حضرت یک جمله دارند. فرمودند: هذا ناصرٌ بلسانه. بعد هم آیه را خواندند. يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ.
همچنین راجع به عزاداریها، اگر امام صادق (ع) یک مداح پیدا میکردند، در حالی که خیلی سخت بود و سخت تر از منبر و طلبگی بود. بنی امیه و بعد هم بنی عباس میدیدند که این روضهها و این عزاداریها، کمرشان را میشکند، لذا جداً ممانعت میکردند. و در حالی که در ممانعت شدید بود، اما امام صادق (ع) جلسۀ روضه میگرفتند. در اتاق پردهای میکشدند و زنها این طرف پرده و مردها در آن طرف پرده و مداح میخواند. گاهی ابهت آقا، این مداح را میگرفت. حضرت میفرمودند نه، آنطور که در مجالس خودتان میخوانی یعنی دلسوز و جانگداز بخوان. بعضی اوقات میخواست تمام کند و حضرت میفرمودند: زِدنی، التماس میکردند و میگفتند زِدنی. و نمیگذاشتند تمام کند.
میگویند در مضیقۀ عجیبی بودند. در تاریخ میخوانیم که یک وقت توجه کردند که صدای گریه در خانۀ امام صادق (ع) بلند است. آمدند و در را کوبیدند و در زدند تا جلسه را به هم بریزند. که کلفت رفت در پشت در و دروغ تقیه گفت و گفت که حال یکی از بچههای امام صادق (ع) به هم خورده بود و الان الحمدلله خوب شد و آن گریهها در اثر آن بچه بود.
راجع به ائمۀ طاهرین (ع)، وقتی برویم در تاریخ، میبینیم که به این روضه و به این عزاداری خیلی اهمیت میدادند. الحمدلله کار ما طلبهها که هم تعلیم و تعلّم یعنی هم علم و هم تعلیم و هم روضه است. میگویند اولین روضه را هم خود امام حسین در میدان خوانده است. اول در وقتی که هیچ کس را نداشت و برای تبلیغ رفتند، خطبه خواندند و مفصل است و تصرف ولایی هم کردند و همه و حتی زنگها، خفه شده بودند. اول خودشان را معرفی کردند و فایده نکرد و دوباره تصرف ولایی کردند و موعظه کردند، تعلیم و تعلّم کردند. مثل ما طلبهها و مثل ما روضه خوانها و وقتی دیدند که فایده نکرد، دفعۀ سوم روضه خواندند و روضۀ عطش را خواندند؛ که فایده نکرد و مالک بن نویره جلو آمده و جسارت کرد و سنگی بر پیشانی ایشان زد و پیشانی شکسته شد. بعد که برگشت، حضرت زینب سوال کرد که مگر نگفتی؟ فرمود چرا، منبر رفتم. اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ.
حال یک مقدار بالاتر برویم. ما از روایات به خوبی استفاده میکنیم که اولین روضهای که خوانده شده است، خدا برای حضرت آدم خوانده است. بعد جبرئیل برای حضرت آدم خوانده و بعد برای حضرت نوح و حضرت موسی و برای حضرت ابراهیم.
مثل اینکه این روضه خواندن ما در میان انبیاء بوده است. از همین جهت هم میبینیم که روایتها راجع به اولوالعزمهاست. هم راجع به حضرت ابراهیم که اولوالعزم هم نبود، و هم راجع به حضرت نوح و حضرت موسی و حضرت عیسی، که معمولاً یا خدا روضه خوانده است و یا جبرئیل خوانده است. یعنی این عزاداری در میان پیامبرها بوده است. خود پیغمبر اکرم (ص)، خیلی روضه خواندند و با یک تناسبی روضۀ عطش میخواندند. با یک تناسبی، حسین (ع) را میبردند و در دامن خود مینشاندند و معرفی میکردند و معرفی دوازده امام میکردند. التاسعُ من ولدک هو القائمُ، بِهِ يَمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما و جورا؛ و بعد روضه میخواندند. لذا گلوی امام حسین را میبوسیدند و میگفتند که میبینم این گلو بریده میشود.
در میان مراجع، همیشه این روضه، خیلی اهمیت داشته است و این عزاداریها خیلی اهمیت داشته است. ای کاش در نجف و قم و اینجا، این رسم مرحوم حاج شیخ از بین نرفته بود. نمیدانم چرا متارکه شد. مرحوم حاج شیخ (رضوان الله تعالی علیه)، هر روز یک روضه خوان داشتند و اول روضه میخواندند و بعد ایشان برای فقه و اصول به منبر میرفتند. این خیلی خوب بوده است و مرحوم حاج شیخ هم بارها روی منبر میگفت که من اگر چیزی دارم، از امام حسین است. بعد نقل کرده بودند که من در آن موقع که نجف و کربلا بودم، خواب دیدم که به من گفتند ده روز دیگر میمیری. میگویند من به خواب اهمیت ندادم و گفتم خواب که حجت نیست. اما روز دهم در بالاخانهای بودم و اجاره هم بود و مادرم هم بودند و من تب کردم و یادم آمد که میخواهم بمیرم. لذا این بالاخانه مُشرف بود به گنبد مطهر آقا امام حسین (ع). میگوید یک توسّل به آقا امام حسین کردم و گفتم آقا! من کاری برای اسلام نکردم. مردن چیزی نیست و طوری نیست اما کاری برای اسلام نکردم. دلم میخواهد یک کاری برای اسلام بکنم و بعد بمیرم. مرحوم حاج شیخ فرمودند در حالی که عزرائیل آمده بود، اما از طرف امام حسین (ع) آمدند و گفتند مرگ ایشان تأخیر افتاد. انصافاً هم مرحوم حاج شیخ خیلی کار کرد. همۀ این آوازهها از مرحوم حاج شیخ است. خیلی هم صدمه خورد. در زمان پهلوی بود و به راستی در مضیقۀ عجیبی بود. از یک طرف پهلوی و از یک طرف هم مردم. که مردم سر به جان ایشان برده بودند که چرا ساکتی. و پهلوی هم سر به جان ایشان برده بود که چرا حوزه داری. خیلی برای ایشان سخت بود. خدا رحمت کند، استاد بزرگوار ما آقای داماد میگفتند مرحوم حاج شیخ دق کردند و مردند، اما در این مدت که خیلی برای ایشان سخت بودند اما توانستند حوزه را نگاه دارند. میگویند این پهلوی که خدا لعنتش کند، گفته بوده که من این توپها را که به گنبد امام رضا (ع) زدم، تهیه کرده بودم برای قم اما سیاست این مرد نگذاشت. حاج شیخ خیلی صدمه کشید اما بالاخره به قول خودشان، امام حسین (ع)، حوزۀ ایشان را نگاه داشت. خیلی بر ایشان سخت گذشت. حتی وقتی که مرحوم حاج شیخ از دنیا رفتند، پهلوی نگذاشت که تشییع جنازه از ایشان بشود و یک فاتحۀ مختصری در مسجد امام گرفتند و تمام شد. خیلی بر ایشان سخت بود اما بالاخره توانست حوزه را از نسلی به نسل دیگر بدهد.
درجاتشان عالی، مرحوم حجت و مرحوم صدر و مرحوم خونساری، پشت به پشت هم ، توانستند حوزه را به نسل بعدی بدهند که این هم خیلی برایشان سخت بود. لذا مرحوم حاج شیخ بارها میگفتند که اگر حوزه داریم، از امام حسین (ع) است. و این امام حسین (ع)، خیلی کار میکند. این روضههای ما و این عزاداریهای ما خیلی کار میکند. ما در این باره کم میگوییم و کم کار میکنیم. باید در این باره خیلی بگوییم و خیلی کار کنیم. مرحوم آیت الله آقای خوئی، فرموده بودند که ما یک روضۀ زنانه داشتیم و این مزاحم من بود. زنها جمع میشدند و طول میدادند و روضه زیاد میخواندند و زنها هم بعد روضه مینشستند و حرف میزدند و مزاحم من بودند و من به زنم گفتم که این روضه را تعطیل کن و او هم تعطیل کرد. میگفت ناگهان چشمهای من درد گرفت به اندازهای که مرا از کار انداخت. مرحوم آقای خوئی فرموده بودند که نمیتوانستند مطالعه هم بکنم. یک شب خانمم مرا بیدار کرد و گفت الان من خواب حضرت زهرا (س) را دیدم و حضرت زهرا فرمود که به خاطر مرجعیتش کورش نکردیم و الاّ اینکه ترک روزضه کرد، باید کور شده باشد و حالا تو بلند شو و قدری تربت حسین را به پشت چشمان ایشان بمال و چشمش خوب میشود. مرحوم آقای خوئی فرموده بودند که همین کار را کردم. خانمم قدری تربت در آب ریخت و آن آب را به پشت چشم من مالید و چشم من در همان موقع خوب شد. از این حرفها زیاد است.
استاد بزرگوار ما آقای بروجردی، مثل حضرت امام بود و حضرت امام هم یک علاقۀ خاصی به این روضهها و به این عزاداریها داشت و لذا در تلویزیون هم خیلی دیده شد که وقتی روضهخوان، روضه میخواند، ایشان من زن بچه مُرده، گریه میکرد. آقای بروجردی فرموده بودند که چشمهای من خیلی در بروجرد ضعیف شد. به اندازهای که عینکم شکست و کسی نبود عینکم را درست کند و من از درس ماندم و نمیتوانستم از خانه بیرون بیایم. چشمهایم اینقدر ضعیف بود یعنی هم دوربین و هم نزدیک بین. فرموده بودند که روز عاشورا، سینه زن به خانۀ من آمدم و دور زد. دیدم که این سینه زنها حالی دارند. البته اینها هم توفیق و الهام از خداست. میگوید من بدون اینکه آن سینه زن بفهمد، مقداری از آن گلی که به سرش مالیده بود، برداشتم و به پشت چشمم مالیدم. آقای بروجردی فرموده بودند که وقتی سینه زنها رفتند، دیدم که من احتیاج به عینک ندارم؛ نه نزدیک بین و نه دوربین. من خودم دیده بودم که آقای بروجردی که در مسجد بالاسر منبر میرفتند و مسجد بالاسر آن موقع تاریک بود. یک چراغ در پشت سر ایشان بود و گاهی هم این چراغ خاموش بود. اما ایشان وسائل را و آن رسم مستحب هم که باید دور گرفت، ایشان وسائل را از دور میگرفتند و بدون عینک وسائل را میخواندند. و چشم ایشان جداً تا آخر اینطور بود. ایشان نودساله بودند اما چشمشان یک چشم جوانی بود. این عقاید را مراجع و بزرگان، همیشه به این عزاداریها داشتند و این عزاداریها خیلی کار کرده و خیلی کار میکند. لمّ قضیه هم همین است. آقا امام حسین (ع) دیدند که اسلام در مخاطره است، علاوه بر تشیّع که کم کم دم مرگ رفته بودند، دیدند اسلام هم در مخاطرۀ عجیبی است. لذا دیدند جنگ نظامی که نمیتوانند بکنند و گفتند که جنگ عاطفی میکنم. به قول امروزیها میگویند جنگ نرم. جنگ عاطفی میکنم و میدانم که پیروز میشوم. میدانستند که پیروز میشوند. لذا برای شهادت و البته از مراتب امر به معروف و نهی از منکر است اما برای شهادت و عیال هم برای اسارت. حسین میدانست یا نه؟ بله میدانست. آیا میدانست که شهید میشود یا نه؟ بله میدانست. آیا میدانست که عیالش اسیر میشود یا نه؟ بله میدانست. پس چرا حرکت کرد؟ «ان الله شاء ان يراك قتيلا « «ان الله شاء ان يراهن سبايا». برای اینکه آنها را ساکت کند. درحقیقت معنایش اینست که برای امر به معروف و نهی از منکر است. برای اینکه من فدای اسلام شوم و زن و بچهام فدای اسلام شود. برای این آمدم و برای این میروم. آمد و موجی در کربلا ایجاد کرد و شهید شد. همه حتی بچۀ شیرخوارهاش را هم دارد. بعد هم این موج را عیالش سرتاسری کرد. اگر عیال نبود، این شهادت امام حسین را تمام میکردند اما او، این شهادت را سرتاسری کرد. این باید باقی بماند. بقا، عزاداریهاست. لذا علت مبقیه برای اسلام عزیز و برای تشیّع، شهادت است. علت مبقیه برای شهادت، اسارت است. علت مُبقیه برای اسارت، عزاداریهاست. این همه ثواب هم که بار بر آن است و این همه اهمیتی که ائمۀ طاهرین میدادند، به خاطر همین است. ما اگر عزاداری نداشته باشیم و اگر حسین نباشد، تشیّع نیست. لذا تشیّع مرهون این عزاداریهاست.
همینطور که حضرت امام، بارها میگفتند که انقلاب ما مرهون حسین است و مرهون عزاداریهاست. اسلام عزیز و تشیّع، مرهون این عزاداریهاست. أو بَکی أو أبکی أو تباکی وجبَ له الجنة، اینها استحقاقی نیست بلکه اینها دانه میریزند که کبوتر بگیرند. میخواهند این مجالس برای بقای تشیّع باشد و بقای تشیّع مرهون این عزاداریها و این روضههاست. همینطور که بقای تشیّع مرهون ما طلبههاست. طلبههای امام صادق این تشیّع را زنده کردند و از آن نسل به این نسل، ما طلبهها از نظر فرهنگی، تشیّع را تا اینجا آوردیم. عزاداریها هم همینطور است. امام حسین (ع) شهید شدند و بعد عیالش اسیر شدند و تشیّع سرتاسری و آن کاری که بنی امیه میخواستند بکنند، نشد و کار امام حسین و اسارت عیالش، نگذاشت. اما اگر عزاداریها نبود، به فراموشی سپرده شده بود. برای اینکه آن شهادت به فراموش سپرده نشود، اسارت؛ و برای اینکه آن شهادت و اسارت به فراموشی سپرده نشود، این عزاداریها هست. لذا همۀ ما باید به این عزاداریها اهمیت بدهیم و خیلی اثر دارد و خیلی تأثیر دارد. رفع بلا میکند؛ روحانیت را حفظ میکند.
انگلیسها به راستی پهلوی را گرفته بود، اینکه این تشیّع را نابود کند. میدید اگر بخواهد تشیّع را نابود کند، باید روضه و آخوند را نابود کند و خیلی کار کرد اما بالاخره همان روضۀ زنها در خانه و روضۀ مردم در خانه و دربسته، پهلوی را نابود کرد. و الان ما با این روضهها و این تعلیم و تعلّم ها، تشیّع را تا اینجا آورده ایم. مسلّم است که به دست ما و به رهبری امام زمان (عج)، پرچم اسلام روی کرۀ زمین افراشته میشود. ان شاء الله
رفع بلا هم میکند و اهل دل از این خوابها و الهامها و کشف شهودها زیاد دارند. آتش میآید و محرم این آتش را خاموش میکند. به راستی ما الان آتش قهر خدا برای این فساد اخلاقیای که داریم و برای این اختلافی که داریم و برای این ضربههایی که به نظام میزنیم، به راستی استحقاق داریم که آتش ما را بسوزاند. اما دهۀ محرم، این آتش را خاموش میکند. زیاد اتفاق افتاده که در همین اصفهان آتشی در حال آمدن است و با این دهۀ محرم آتش خاموش شد. مرحوم آقای دستغیب یک جمله دارد و جملۀ خیلی خوب است. خدا درجاتشان عالیست و عالیتر کند. میگوید یکی از موثقین و یکی از تجاری که به قول امروزیها مرید ایشان بوده؛ میگوید حصبه آمد و زن و بچۀ من نزدیک مرگ رفتند. یعنی هم زن و هم سه بچهام دم مرگ رفتند. آن وقتها حصبه میکشت و مثل سرطان حالا بود و همینطور که دوای حصبه آمد، امیدواریم که دوای سرطان هم بیاید. میگوید که دکترها هم مأیوس شدند. همسایۀ ما اول اذان صبح روضه داشت. میگوید من رفتم به روضه و در جلسۀ امام حسین، توسل پیدا کردم به حضرت زهرا (ص) و حضرت زهرا را به امام حسین قسم دادم که به فریادم برس. میگوید وقتی به خانه آمدم، دیدم که اینها که همه در کُما بودند، حالا سفره پهن کردند و غذا میخورند. گفتم چه شد. آن بچه گفتم، پنج تن آمدند و سیاهپوش هم بودند چون دهۀ محرم بود. حضرت زهرا (س)، به امام حسین (ع) گفت که شوهر این الان توسل به من پیدا کرد. بلند شو و دست روی اینها بکش. امام حسین بلند شدند و دست روی سر بچهها کشیدند و هر سه بچه خوب شدند. آنگاه امام نشستند. حضرت زهرا (س) گفتند بلند شو و دست روی سر مادرشان بکش. امام حسین (ع) گفت این بی نماز است. حضرت زهرا (س) فرمودند به خاطر توسل به تو، روی سر این هم دست بکش. میگوید امام حسین (ع) دست روی سر مادرم کشید و مادرم هم خوب شد. از اینها زیاد است و نه شک دارد و نه شبهه. ما که شک نداریم، فاسق و فاجرها هم شک ندارند. ارمنیها هم شک ندارند. دهۀ عاشورا که میشود این ارمنیها خیلی به حضرت اباالفضل و امام حسین (ع) توسل پیدا میکنند و شمع روشن میکنند و امثال اینها. و بالاخره امام حسین (ع) هم یک نظر لطفی به همۀ آنها، خواهد کرد.
من از شما تقاضا دارم که روضه بخوانید. من وقتی در قم بودم، مرتب به من اصرار میکردند و مخصوصاً بعضی از مراجع که خیلی من را دوست داشتند، به من اصرار میکردند که اخلاق را بگو و چرا روضه میخوانی. بگذار تا روضه را کس دیگری بخواند. اما من میگفتم که دلم میخواهد روضه خوان امام حسین باشم. از همه تقاضا دارم که روضه خوان امام حسین(ع) باشید و مبلّغ حضرت رسول باشید و این کار ما خیلی انصافاً ارزنده است. چون هم تبلیغ میکنیم و هم روضه میخوانیم. آنچه امام صادق (ع) میخواست، یعنی هم طلبه هستیم و هم احکام برای مردم میگوییم و هم با روضه دل حضرت زهرا (س) را خوش میکنیم بلکه رفع بلا میکنیم به خاطر همین روضهها.
روضه زیاد بخوانید و تا میتوانید در مراسم روضه شرکت کنید. حال اگر شما منبری هم نیستید. لاأقل در این دهۀ محرم و در این ماه محرم و صفر در مجالس خیلی شرکت کنید.
حرف آخر من هم راجع به زیارت عاشوراست. این زیارت عاشورا خیلی تأثیر دارد، ولو با یک لعن و یک سلام. زیارت عاشورا از قدسیات هم هست. سند زیارت عاشورا هم خوب سندی است. دو سند دارد و ابن قولویه هم نقل کردند و سند صحیح است و هر دو خوب است. ولی آنچه مشهور است و اهل دل میگویند، از قدسیات است. خدا این زیارت را درست کرده و به پیغمبر اکرم (ص) داده است. خوب زیارتی است و به تجربه اثبات شده که خیلی خوب است. مخصوصاً برای رفع بلا و توفیق به توسلها و عزاداریها. و من خیال میکنم، اگر این زیارت عاشورا را هر روز بخوانید خیلی خوب است، ولو با یک لعن و سلام؛ که ده دقیقه طول میکشد. و اگر بخواهید صد لعن و صد سلام باشد، در راه بگویید و ذکر شما در این دو ماهه باشد.
خدا رحمت کند پدر من را که ایشان خیلی به این زیارت عاشورا مقیّد بودند الا اینکه صبح این زیارت را میخواندند و لعن و سلامهایش را در راه تا شب میگفتند و شب سجده میکردند و نمازش را میخواندند. خیلی کار خوبی است. حال اگر این کار را نمیکنید؛ با یک لعن و یک سلام در طول عمرتان بخوانید و یا در این دو ماهه بخوانید و یا حداقل در این دهۀ محرم ، این زیارت عاشورا را هم به دیگران بگویید و هم خود به این زیارت عاشورا تقیّد داشته باشید. هم برای دنیای شما خوب است و هم برای آخرت شما.
خدا را قسم میدهم به حق امام حسین (ع) که توفیق عزاداری در مدت عمرمان و مخصوصاً در این دو ماهه و مخصوصاً در این دهۀ اول محرم، به همۀ ما عنایت بفرماید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته