أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
در جلسۀ قبل عرض کردم این ده سورۀ بقره یعنی آیۀ 30 تا 40 مربوط به انسان و شرافت انسان است. یعنی برتری انسان بر همۀ موجودات؛ و آیات انصافاً خیلی بالاست. و این آیات وظیفۀ انسانها و مخصوصاً وظیفۀ ما طلبهها را خیلی سنگین میکند.
پروردگار عالم خطاب کرد به ملائکه: (وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)؛ من میخواهم خلیفۀ خودم را در این زمین خلق کنم.
ملائکه اعتراض کردند و گفتند خدایا این جرسومهای که میخواهی خلق کنی، (يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِکُ الدِّمَاءَ) است و چه فسادهایی در کرۀ زمین پیدا میشود و چه خونریزیهایی میشود. و ما ملائکه اینطور نیستیم و مفسد فی الارض نیستیم بلکه (نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ). اگر میخواهی کسی تسبیح و تحمید تو کند، ما هستیم. ما را داری و چه احتیاجی به انسان داری. خطاب شد شما سرتان نمیشود. من چیزی میدانم که شما نمیدانید.
اینها از متشابهات قرآن است. اینکه ملائکه از کجا فهمیدند که این انسان مفسد فی الارض است و خون و خونریزی پیدا میشود. لذا مفسرین هم خوب نتوانستند حل کنند و هرکس چیزی گفته است و هفتۀ گذشته میگفتیم شاید اگر اینطور معنا کنیم که ملائکه این انسان را از نظر جسمی دیدند و خدا که میفرماید میخواهم انسان خلق کنم، یعنی روح؛ ولی اینها نگاه به جسم انسان و بعد جسمانی کردند، لذا از بعد جسمانی فهمیدند که این انسان از هر سگ درندهای درنده تر است و مفسد فی الارض است و خون و خونریزیهای عام و خاص است. حال این از متشابهات قرآن است و خیلی سرمان نمیشود. حتی مثلاً اعتراض ملائکه به خداست و ظاهر آیۀ شریفه اینست که به خدا اعتراض کردند. اینها را نیز نمیفهمیم. مثلاً معنا کنیم که این به صورت سوال است. یعنی سوال کردند و میدانستند که پروردگار عالم هرچه بکند، مصلحت تامۀ ملزمه دارد. از آن طرف هم میدیدند که از زمانی که خدا آدم را خلق کرد تا الان هم مفسد فی الارض بوده و هم خون و خونریزی بوده است. هرکس به اندازۀ قدرتش. حال یا قدرت به اندازهای است که قابیل، هابیل را میکشد و یا به اندازهای است که یک بمب از امریکا به ژاپن میاندازند و اول سوغات صنعت بوده که دو بمب میاندازند و سیصد هزار کشته میدهد. لذا ملائکه سوال کردند.
پروردگار عالم فرمود جوابتان را میدهم و بعد مباحثه میکنیم که معنای (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ) چیست.
اینها هم خیلی مورد بحث ما نیست برای اینکه بحث تفسیری است و ظاهراً باید بگوییم از متشابهات قرآن است و خوب نمیتوانیم حل کنیم.
اما آنچه که میتوانیم حل کنیم و وظیفۀ ما را سنگین میکند، اینکه ما خلیفة الله هستیم و معنای خلیفة الله هم اینست که هرکاری که خدا میکند، ما هم میتوانیم آن کار را انجام دهیم، از نظر بعد خلیفة اللهی و بعد ملکوتی یعنی از نظر روح، (وَ يَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي ...) ﴿الإسراء، 85﴾. یا (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ) ﴿ص، 72﴾؛ که مفسرین در این مانند که «روحی» یعنی چه و معمولاً گفتند تشریفات است. از بس بالا بوده، روح الله شده است و الاّ نمیتوان گفت که «روحی» حقیقت است. این نیز از متشابهات است یا تشریفات است و چون تشریفات است و بالاترین مخلوقات است، پروردگار عالم فرموده «روحی». درحالی که مخلوق خداست و روح خدا نیست.
آنچه الان بحث ماست و باید اهمیت دهیم، این خلیفه بودن انسان است، این اشرف بودن انسان است، اینکه اگر به راستی در راه بیفتد، میرسد به جایی که به جز خدا نداند و هرکاری را میتواند انجام دهد. (أقول کن فیکون، تقول کن فیکون). این را نمیتوان گفت از متشابهات است بلکه خوب از قرآن استفاده میشود یا از روایات خوب استفاده میشود.
این روایت قرب نافله روایت بالایی است. روایت صحیح السند است و مرحوم کلینی «رضواناللهتعالیعلیه» در اصول کافی نقل میکنند که پروردگار عالم فرموده اگر این انسان اهمیت به واجبات و مستحبات دهد، آنگاه میرسد به آنجا که «کنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِى يَبْطِشُ بِهَا». بعد هم میفرماید این مستجاب الدعوه است و هرچه بگوید من حرفش را میشنوم، (فان دعاني أجبته، وإن سألني أعطيته). باید همینطور معنا کنیم و قرآن بهتر از روایت معنا کرده که من گوش و چشم و دست و زبان او میشوم، قرآن معنا کرده که (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)، اینکه اشرف موجودات است.
همین آیۀ شریفه که میفرماید: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً) ﴿الإسراء، 70﴾. بعضیها در این (علی کثیرٍ) ماندند و میگوید انسان اشرف مخلوقات است و آیه میفرماید (علی کثیر). ولی آیۀ شریفه اینطور است که مخلوق خدا به نسبت انسان دریاست و انسان قطره است و اما از نظر فضیلت این قطره از آن دریا افضل است. یعنی (علی کثیرٍ ممَّن خلقنا) یعنی خلقت را با انسان پیش هم بگذارد، مخلوقات به نسبت انسان، دریا و انسان قطره است. حال این قطره را از نظر فضیلت با دریا بسنج و این قطره از آن دریا افضل است. این بهتر از اینست که در بعضی آیات و روایت هست که افضل مخلوقات انسان است. همین آیۀ (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً) نیز معنایش همین است که این اشرف از همۀ مخلوقات است. کاری هم ندارد بلکه یک قدم میخواهد و آن قدم گذاشتن روی نفس اماره و کنترل کردن این بُعد حیوانی است. آنگاه خلیفة الله میشود. یعنی زمینه هست و اگر مانعی در کار هست، باید با اختیار خلیفة الله شویم. از نظر اختیار خلیفة الله هستیم و اما اگر این بخواهد فعلیت پیدا کند، به اختیار ماست و مائیم که میتوانیم به اینجاها برسیم و محبوب خدا شویم. محبوب خدا و مستجاب الدعوه شویم و محبوب خدا شویم و خدا ما را به اندازهای دوست داشته باشد که حاضر باشد عالم را فدای ما کند و بالاخره برسیم به جایی که (يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّکِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً) ﴿الفجر، 27ـ 28﴾، بهشت برایت کوچک است. تو که به مقام رضا و تسلیم رسیدی، پس (ارجعی الی ربّک)، یعنی بهشت عدن و بهشت رضوان برای این کوچک است و جنّت الله به مقام این میخورد. معنای (الی ربک) یعنی جنّت و پیش عبادالله الصالحین یعنی چهارده معصوم و ائمۀ طاهرین «سلاماللهعلیهم» است. و بالاترین گناه در پیش اهل دل همین است که ما این لیاقت را از بین ببریم. یعنی به جای اینکه روی نفس اماره پا بگذاریم و روی این بعد ناسوتی پا بگذاریم و این بُعد ناسوتی را کنترل کنیم و بُعد ملکوتی را به کار بیندازیم تا برسیم به جای اینکه به جز خدا نداند، آنگاه برعکس این کنیم و روح را به دست نفس اماره بدهیم. گاهی انسان اینطور است و گاهی باید به معراج رود. معراج پیغمبر نیز همین است و بُراق میخواهد و بُراق ما بُعد ناسوتی ماست. اگر روح بتواند بر این بُراق سوار شود، میرسد به جایی که به جز خدا نداند. برعکس گاهی نفس امارۀ ما بُراق پیدا میکند، یعنی بر روح سوار میشود و سقوط میکند. سقوطش نیز میرسد به جایی که به جز خدا نداند. (إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ ...) ﴿النساء، 145﴾؛ لذا باید بگوییم بالاترین خیانت و بالاترین گناه اینست که این چیزی که پروردگار عالم به ما داده، ما نابود کنیم و از بین ببریم. او میفرماید (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً) و ما برسیم به جایی که قرآن میفرماید بعضی از انسان و باید بگوییم کثیر از انسانها (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ) ﴿الأنفال، 22﴾؛ پست تر از هر جنبدهای، پست تر از میکروب وبا و سرطان کسی است که روح دارد اما روحش مرده است، عقل دارد تعقل ندارد و فکر دارد و تفکر ندارد یعنی روح او مرده است. روح را خود این انسان کشته است، به جای اینکه جسم را براق کند، روح را برای شیطان درون و هوی و هوس و نفس اماره براق کرده و آنگاه (شرّ الدّواب) شده است. خلیفة اللهی او دست خودش است و شرّ الدّوابی هم دست خودش است.
اینکه گفتند مشکل است که انسان به مقامهای بالا برسد، اینطور نیست بلکه اگر توجه باشد، میتواند به مقامهای بالایی برسد. این غفلت است که ما را به اینجا میرساند. (وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ يَسْمَعُونَ بِهَا أُولٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ)﴿الأعراف، 179﴾؛ غفلت در این سیر و غفلت در این درّ گرانبها به نام مقام خلیفة اللهی، غفلت از اینکه در درون ما چه خوابیده است، غفلت از اینکه سه پیغمبر در درون ماست، یعنی فطرت و عقل و وجدان اخلاقی. این سه پیغمبر هم سه مرتبه از مقام روح و خلیفة اللهی است. به عبارت دیگر این روح ما که باید بگوییم گاهی فطرت ما و گاهی وجدان اخلاقی ما و گاهی هم عقل ماست و انسان با هوی و هوس این را میکشد و آنگاه عقل و وجدان اخلاقی و فطرت ندارد بلکه حیوانیت و درندگی دارد. آنگاه از نظر گفتار و کردار و افکار درندگی است و گناه این خیلی بزرگ است. اگر این افراد فقط به خاطر این خیانت در امانت به جهنم روند و برای اینکه این روح را به دست خودشان کشتند.
نمیدانم میشود یا نه، که اگر آیۀ شریفه که میفرماید ملائکه اعتراض کردند که خدایا! اینها مفسد فی الارض هستند و سفک دماء میکنند، مرادشان همین است که این انسانها معمولاً به وظیفه عمل نمیکنند و معمولاً روح را میکشند. نمیدانم آیا میشود آیه را اینطور معنا کرد یا نه. حال اگر نشود آیه را اینطور معنا کرد، واقعاً همینطور است. یعنی اگر خوبها را بدها بسنجیم، خوبها یکی است و بدها هزار هزار هستند. اینها را خدا نکرده یعنی معمولاً انسانها خودشان آن درّ گرانبهای خلافت را میکشند و یا سرپوشی روی آن میگذارند و بالاخره غل و زنجیر میشود و نمیتواند کار کند. معمولاً روح را براق برای سقوط میکنند. به جای اینکه جسم را برای حرکت براق کنند و مانند پیغمبر اکرم با براق حرکت کند و به مقام عنداللهی برسد، اینها برعکس روح را برای نفس اماره مرکب میکنند. (إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ ...).
راه مشکل است، اما ممکن است و برای همین خلق شدیم. به قول صدرالمتألهین خلق شدیم که یک حیوان بالفعل، یک انسان بالقوه شویم. خلق شدیم که وقتی به دنیا آمدیم یک حیوان بالفعل هستیم و اما این حیوان بالفعل میتواند به مقام عنداللهی برسد. نشانه هم زیاد است و رفتند و شد و زحمت کشیدند و به جایی رسیدند و به خدا نشان دادند که میشود. با نبود امکاناتش توانست برسد به جایی که به جز خدا نداند. اما این کم است. آیۀ (وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالانس) میگوید کم است اما آن کمها هم خیلی ارزش دارد.
یک بزرگی راجع به علت خلقت یک جمله دارد و انصافاً جملۀ شیرینی است. میفرماید پروردگار عالم اگر عالم را فقط برای امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» خلق کرده، بس بود که بگوییم این عالم علت دارد و علتش هم بسیار بالاست. این حرف خوبیست و به راستی همینطور است. یک انسان بعضی اوقات به همۀ انسانها شرافت پیدا میکند.
در روایات داریم مثلاً یک مؤمن از این دنیا رود، مثل اینست که 50 مؤمن از دنیا رفته باشد. روایت راجع به عالم هم دارد که اگر یک عالم از دنیا برود، گاهی میگوید «ثلم فی الاسلام ثلمه لایصدها شی » و گاهی هم میفرماید مانند 50 نفر که قتل عام شده باشند و از دنیا رفته باشند.
اینها ارزش انسان است و این انسان اگر بخواهد این ارزشها پیدا شود، باید خودش پیدا کند و زحمت و خون جگر میخواهد. الحمدلله در میان اهل علم و در میان طلبهها خیلی واقع شده است و بیش از همه است. در وقتی بسنجیم خواهیم دید که این مقامها در اهل علم خیلی بیشتر در میان غیر اهل علم است و در آنها خیلی کمتر است. در میان ما طلبهها خیلی بیشتر است. لذا من در آخر کار یک تقاضا از همۀ شما راجع به حالات علما دارم و اینکه خیلی مطالعه داشته باشید و خیلی ارزنده است که انسان قدری در حالات مراجع بزرگ مطالعه کند. اینکه چگونه بودند و چه شدند و چه کردند و چه افتخارهایی برای روحانیت بود و این مطالعه خود یک معلم اخلاق است. اصلاً این سیر در تاریخ خیلی مهم است. 11 آیه در قرآن داریم که به ما امر میکند سیر در تاریخ داشته باشیم. (فَسیروا فِی الأرض) یعنی سیر در تاریخ بکن. و این سیر در تاریخ معلم اخلاق است و به راستی با لمّ قضیه جلو بیاییم.
من از همۀ شما تقاضا دارم راجع به احوال علما هم مطالعه داشته باشید و هم به تناسب برای دیگران بگویید و این یک شرافت و افتخار برای ما طلبههاست و بالاخره برای خودمان نیز به مرور زمان تأثیر میگذارد و تأثیرش بسیار بالاست. امیدوارم که خوبید و خوبتر شوید و انشاء الله افتخار برای اسلام عزیز باشید.
و صلّي الله علي محمد و آل محمد