أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
بحث هفتههای گذشته از نظر قرآن بحث ارزندهای بود. هدایت را منقسم کردند به سه قسم: هدایت تکوینی که از عالم وجود است. هدایت تشریعی برای همه انسانهاست و هدایت عنائیه برای متقین و مؤمنین است و برای کسانی که دست عنایت خدا روی سرشان است.
چیزی که همه باید به آن توجه داشته باشیم، اینست که ما باید کاری کنیم که دست عنایت خدا روی سرمان باشد. در بنبستها و غیر بن بستها و همیشه خدا محافظ ما باشد و ما در حفظ خدا باشیم. اگر این باشد، آنگاه یک زندگی فوق العاده شیرین هم در دنیا و هم در آخرت داریم. معلوم است کسی که خدا را دارد همه چیز دارد. به قول امام حسین «سلاماللهعلیه» در دعای عرفه میفرمایدکسی که تو را دارد، چه ندارد! کسی که تو را ندارد، چه دارد! این جمله بالایی است از نظرعرفان امام حسین در عرفات. و همه و مخصوصاً ما طلبهها باید مواظب این هدایت عنائیه باشیم. اگر پروردگار عالم به ما لطف داشته باشد. هدایت عنائیه یعنی خدا به او لطف دارد و خدا در بن بستها و غیر بن بستها کمکش میکند. هدایت عنائیه یعنی راه هرچه مشکل باشد اما به خوبی میتواند راه را طی کند. آنگاه راه ولو از مو باریکتر و از شمشیر برندهتر و از آتش سوزانده تر باشد، اما برای این نه سوزندگی دارد و نه باریکی دارد و نه برّندگی دارد.
شخصی این روایت را خدمت امام صادق «سلاماللهعلیه» خواند و تعجب کرد و گفت یابن رسول الله از مو باریکتر و از شمشیر برندهتر و از آتش سوزاندهتر است! فرمود اما برای مؤمن از مغرب تا مشرق است. دنیا این شخص نیز همین است و در آخرت نه حسابی و نه کتابی دارد و همان وقت که از قبر بیرون میآید امیرالمؤمنین مهر ولایت را به پیشانی او میزند و با احترام خاصی او را زیر لوای حمد میبرند و قرآن میفرماید قیامت پنجاه هزار سال است و امام صادق «سلاماللهعلیه» میفرماید برای این یک لحظه است و همان عرفات هم برایش یک تماشا میشود. اصلاً معنای عرفات همین است که مؤمن زیر لوای حمد تماشای محشر میکند. آنگاه حساب و کتاب از کسانی است که هدایت عنائیه ندارند و الاّ اگر هدایت عنائیه باشد، آخرتش یک لحظه میشود، مشکلها آسان میشود و اصلاً درک سختی نمیکند. اما اگر این هدایت عنائیه نباشد، هرچه باشد، زندگی مشکل است.
یک روایت از امام چهارم «سلاماللهعلیه» است که خیلی ارزنده است. میفرماید: «منْ أَصْبَحَ وَالدُّنْیا أَكْبَرُ هَمِّهِ فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ فی شیء وَأَلْزَمَ اللَّهُ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمًّا لا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَدًا ، وَشُغْلا لا يَتَفَرَّغُ مِنْهُ أَبَدًا ، وَفَقْرًا لا یَبلُغُ غِنَاهُ أبَداً وأملاً لا يبلُغُ مُنتَهاهُ أبداً »، اگر کسی به جای اینکه فکر خدا باشد، به فکر دنیا باشد و هم و غم او دنیا باشد، میفرمایند این هدایت عنائیه ندارد و دست عنایت خدا روی سرش نیست. آنگاه چهار درد سرطانی روی دلش میآید.
یکی از بزرگان به نام آقا میرزا جواد در لقاء الله وقتی این روایت را میفرماید، راجع به «فلیس من الله فی شیء» میفرماید اگر هیچ چیز نبود جز همین، بس بود برای اینکه بگوییم بدبخت است. اتفاقا در قرآن «لیس من الله فی شیء» یک مرتبه آمده و در روایات هم کم آمده است و اما مرادم اینجاست که در قرآن که الفاظ تکرار شده اما این «لیس من الله فی شیء» فقط راجع به مراوطه مسلمان با کافر آمده است. مراوطه حکومتی مثل غرب گرایی و سرمشق گرفتن از آنها، که قرآن این را میفرماید «لیس من الله فی شیء» یعنی دست عنایت خدا روی سر این نیست. کسی که خدا را رها کرده و غیرخدا را گرفته است «فلیس من الله فی شیء» است. حال این جمله در این روایت امام سجاد آمده است یعنی کسی که خدا را ندارد، هیچ ندارد. کسی که هدایت عنائیه حق را ندارد، ولو هدایت تکوینی و تشریعی هم داشته باشد، اما «فلیس من الله فی شیء»، یعنی خدا به این اعتنا نمیکند. بعد امام سجاد میفرمایند: « وَأَلْزَمَ اللَّهُ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ » چهار درد بی درمان و درد سرطانی روی دلش میآید. اینکه غم و غصه دل این را پر کرده و یک زندگی پر از غم و غصه دارد. امام سجاد میفرمایند از این غم و غصه هم فراغت پیدا نمیکند تا اینکه بمیرد. و فقر دل و احتیاج پیدا میکند. حال ممکن است از نظر امکانات مالی خوب باشد اما محتاج است. این نیز هیچگاه غنی نمیشود. معلوم است کسی که خدا را ندارد معنا ندارد که استغنا داشته باشد. دل اینها همیشه مشغول است. توهمات و تخیلات در خواب و بیداری دارند. همیشه دل پراز افکار تخیلی و توهمی است. به جای اینکه دل جای خداست و از خداست و دل باید پر از محبت خدا باشد. وقتی پر باشد از محبت دنیا و غیر خدا، همیشه مشغول توهمات و تخیلات است. از این فکر به فکر دیگر و در خواب هم همینطور است و خوابهای تخیلی و توهمی میبیند و شبانه روز دلش مشغول است. خوشا به حال کسی که شبانه روز دلش مشغول خداست. اگر خدا نشد، آنگاه توهمات و تخیلات میشود و خوفها و نگرانیها و دلهرهها و اضطراب خاطرها میشود. دل اضطراب خاطر و نگرانی و دلهره دارد. بعد این آدم هوسی میشود و دارای آمال و آرزوها میشود و آمال و آرزوهایش میرسد به جایی که دم مرگش است و خیال میکند صد سال دیگر زنده است.
صاحب معراج السعاده قضیه را نقل میکند که کسی را پیش هارون الرشید آوردند که دم مرگ بود و خیلی پیر بود و گفت از پیغمبر اکرم چیزی شنیدی؟ گفت بله. شنیدم پیغمبر اکرم فرمودند: «يشيب ابن آدم وتشب فيه خصلتان: الحرص، وطول الأم». هارون گفت یک کیسه پول به او بدهید. کیسه پول را به او دادند و او را از اطاق بیرون آوردند و آنگاه گفت مرا برگردانید. خیال کردند میخواهد باز روایت بگوید و وقتی او را برگرداندند، گفت این پولی که دادی آیا میخواهی همه ساله بگویی یا همین امسال دادی. هارون الرشد گفت: صدق رسول الله «يشيب ابن آدم وتشب فيه خصلتان: الحرص، وطول الأم». آنگاه آن مرد از اطاق بیرون آمد و مُرد. وقتی آدم آمال و آرزویی شد، دم مرگ هم باشد فکرهای عجیب و غریب برای دنیا میکند که اگر یک لحظه به فکر خدا و آخرت باشد، میتواند جبران کند. به راستی یک توبه واقعی کند و یک آرزو برای دلی کند که دست خدا روی آن باشد. اما به جای اینها آمال و آرزو دارد. دم مرگ هم برایش مشکل میشود برای اینکه حس میکند که درحال مرگ است و ملک الموت را میبیند و امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» را نیز میبیند. آنگاه وقتی دید امیرالمؤمنین فرمودند جان این را بگیر و این نمیخواهد برود و بالاخره با دشمنی امیرالمؤمنین میرود. یا وقتی نمیخواهد برود، با دشمنی خدا و با دشمنی ملک مقرب خدا میرود. معمولاً اینگونه افراد نمیخواهند بروند و در این حال نه تنها ایمانشان میرود بلکه با دشمنی خدا و دشمنی ملک مقرب خدا و با دشمنی امیرالمؤمنین میرود.
اینها مشکل است اما خیلی لازم است. هدایت عنائیه را خدا میخواهد و اگر این هدایت باشد، «لیس من الله فی شیء» میشود «ان ید الله علی رأسه» یا قدری بالاتر «ان الله فی قلبه»، «ان الله حکم علی قلبه». آنگا یک دنیا نورانیت و یک دنیا طمأنینه است و یک دنیا سعادت است. و میرسد به اینجا که مثلاً بیسواد است اما حس میکند که چه خبرهاست.
مرحوم آیت الله آقای احمدی میانه جی از پدرش برای من نقل میکند و پدرش از آقایان بزرگ میانه جی بود. گفته بود یک پیرمرد مرید من بود و بعد مریض شد و در روز به دنبال من فرستاد و من به خانه او رفتم و گفت من امشب میمیرم و دلم میخواهد تو بالای سر من باشی. گفت من نماز مغرب و عشا را خواندم و به خانه او رفتم. یک آدم عادی بود اما یک دنیا بود. آقای احمدی به من میگفتند پدرم به من گفتند که آن پیرمرد گفت من الان نمیمیرم، بخواب و من نصف شب میمیرم. گفت خوابیدم و برای نماز شب بیدار شدم و من نماز شب را خواندم و او هم خوابیده خواند. برای نماز صبح هم من نماز خواندم و او به من اقتدا کرد. ناگهان وقتی نماز صبح تمام شد، دیدم یک تلاطم درونی پیدا کرد و گفت السلام علیک یا رسول الله، السلام علیکِ یا سیدة نساء العالمین، السلام علیک یا امیرالمؤمنین و کم کم رسید به آقا و وقتی خواست بلند شود، نتوانست و دست را روی سرش گذاشت و گفت السلام علیک یا بقیة الله و آنگاه مُرد. فهمیدم چهارده معصوم آمدند تا او را ببرند. اگر هدایت عنائیه باشد، اینطور است. خیلیها را دیدیم و شنیدیم که دست عنایت خدا روی سرشان است. مثلاً فرد ناشناسی است و اهل علم هم نیست اما تقوا و دل پاکش و آن نورانیت دلش در اثر نور خدا، او را به جاهای بالایی رسانده است.
داماد حضرت آیت الله سیستانی برای من تعریف میکرد که پدرم که یکی از علمای بزرگ مشهد بود، گفته بود من دلم هوای امام زمان را کرد، لذا تصمیم گرفتم چهل نماز امام زمان در چهل مسجد بخوانم. گفت عصر در مسجد میرفتم و نماز را میخواندم. یک روز آقا امام زمان در این خانه است و میفرمایند بیا. فرمودند آمدم نماز این خانم را بخوانم و این خانم بر ما حق دارد برای اینکه به خاطر چادرش از خانه بیرون نمیآمد.
این غذای حلال میخواهد، مواظبت از چشم و گوش و زبان میخواهد و دل نورانی میخواهد و دل بدون هوی و هوس میخواهد و اینها مشکل است اما خلق شدیم برای همین. در نماز اگر نماز شب بخوانید، لاأقل در 51 رکعت میگویید «اهدنا الصراط المستقیم» و اصلاً خلق شدیم برای همین که بگوییم «اهدنا الصراط المستقیم»، خدایا دست عنایتت روی سرم باشد و به غیر تو هیچ نخواهم و به غیر تو فکر هیچ چیز را نکنم.
باباطاهر اشعار شیرینی میگوید و نمیدانم به کجا رسیده بوده اما چیزهای عجیب و غریبی در شعرهایش هست.
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
این چقدر عالیست. آنگاه غم و غصه و نگرانی نیست. (الا بذکر الله تطمئن القُلوب)، این چهار ـ پنج تأکید دارد. الا به ذکرالله مقدم شده و تطمئن با تاکید آمده و فعل مضارع آمده و سرتاپا تأکید است. اگر خدا در دل آدم باشد و متذکر خدا باشد، آنگاه یک دل منهای غم و غصه و اضطراب خاطر و نگرانی و یک دل منهای آمال و آرزوها دارد و یک دل منهای تخیلات و توهمات دارد و بالاخره یک دل دارد که فقط محبت خدا در اوست. آنگاه حکومت خدا بر دل میشود.
خوشا آنان که الله یارشان بید
لذا همه و اما مخصوصاً ما طلبهها باید در صدد باشیم و این از اوجب واجبات است و اگر بخواهیم هم در دنیا و هم در آخرت راحت باشیم، و من دیدم و هستند کسانی که چیزی که فکر نمیکند، افکار ماست و اصلاً به فکرش نمیآید تا غم و غصه و دلهره و اضطراب خاطر داشته باشد. دلش پر شده از محبت خدا. آنگاه یک زندگی خوش و خرم میشود. وقتی نور خدا در دل جلوه گر باشد، خدا حکومت بر دل داشته باشد، این دل خدایی میشود. دلی که وصل به نور خداست، دلی که تجلی خدا در آن دل باشد، آباد است هم در دنیا و هم در آخرت.
خدایا! حرفها خوبست. تو را به حق خوبهای عالم مثل امام حسین و حضرت زینب، خدایا! ولو مرتبه ضعیفش، از این هدایت عنائیه به همه ما عنایت بفرما.
صلّي الله عليه محمّد وَ آل محمّد