أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
بزرگان از نظر قرآن و روایات اهل بیت بلکه از نظر اهل معرفت گفتند این انسان تشخّص دارد، عزت دارد و باید تا میتواند مواظب این تشخّص و مواظب این عزتش باشد. انسان در عالم ملکوت به اندازهای مهم است که عالم ملکوت متواضع در مقابل انسان است. «المؤمن أعظم حرمة من الملک المقرّب»، روایت خیلی بالاست، از جبرئیل بالاتر این انسان است، از نظر شخصیت و ابهت و عزت در نزد خدا. «المؤمن أعظم حرمة من الکعبه»، اما بالاتر از این تعریفها اینکه این انسان خلیفة الله است. (وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ...) (البقرة، 30). بالاتر از همۀ اینها اینکه این انسان ابهت و شخصیت و عظمتش به اندازهای است که هدف از عالم وجود خلقت این انسان است. (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً ...) ﴿لقمان، 20﴾؛ عالم وجود برای توست. هدف از خلقت عالم وجود تو هستی. به اندازهای هم برای اینکه به این مقام و منزلت برسی، برایت نعمت فراهم شده و نعمت ظاهر و باطن مثل باران و این خیلی بالاست. لذا اگر بپرسند شما که هستید، باید بگوییم من خلیفة الله هستم. باید این قوه بالفعل شود. من هدف از عالم خلقتم و این قوه، باید بالفعل شود. ملائکه افتخار میکنند که در مقابل من متواضعاند و کمک کار و مستخدم من هستند. (إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي کُنْتُمْ تُوعَدُونَ) ﴿فصلت، 30﴾
نمیدانم این مکالمهها مشافهی است و یا غیرمشافهی است. اگر برای بعضی مشافهه نباشد نحو لغویت لازم میآید. (نَحْنُ أَوْلِيَاؤُکُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ ...) ﴿فصلت، 31﴾، اینطور نیست که بعضیها آیه را برای آخرت معنا کردند بلکه در آیۀ شریفه جبرئیل به او میگوید (نَحْنُ أَوْلِيَاؤُکُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ) یعنی کمک کار تو هستیم. اهل دل میشنوند و میبینند و پرورش شده در دامن جبرئیل و ملائکه مقرب هستند. در آخرت هم وقتی محشر به پا شود سعۀ وجودی امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» محشر را گرفته است، لذا مهر ولایت به پیشانی این میزند و ملائکه با عزت و شوکتی این را زیر لوای حمد میبرند، در خدمت زهرا و در خدمت حوض کوثر که حقیقت زهراست.
قرآن میفرماید محشر پنجاه هزار سال است (...کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ) ﴿المعارج، 4﴾. شخصی از امام صادق سوال کرد و وحشت کرد. حضرت فرمودند و اما برای تو یعنی مومن واقعی و شیعه واقعی یک لحظه است. پنجاه هزار سال است اما در خدمت حضرت زهرا و امیرالمؤمنین و خوردن آب کوثر و به واسطه آن آب انسان کامل شدن، عرفات برای او یک تماشاست. سوره عرفات را اگر مطالعه کنید، خوب میفهمید که عرفات چیست و یک تماشا برای یک مؤمن خالص است. لذا پنجاه هزار سال برای این یک لحظه میشود. وحشت کرد که (...کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ) چطور میشود و حضرت فرمودند برای تو یک لحظه است. این خیلی ابهت و عظمت در عالم ملکوت دارد. نه تنها ملائکه نوکر او هستند بلکه افتخار میکنند (نَحْنُ أَوْلِيَاؤُکُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ). این عزت و شوکت و عظمت انسان است، اما از آن طرف اگر این شوکت و عزت را به دست نیاورد و العیاذبالله از دست بدهد، از نظر قرآن از اراذل و اوباش میشود و یک بطله، فجره و فسقه و پست تر از هر حیوان میشود. معلوم است که باید چنین باشد و اگر غیر از این باشد در دستگاه ملکوت نقص پیدا میشود. کسی که در عالم ملکوت این است، خودش را برساند به آنجا که به او بگویند بطله و فجره و فسقه، و اهل دل میگویند این خطابها الان هم هست. خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ عباس تهرانی در روزهای جمعه در مدرسه حجتیه دعای ندبه میخواند و جلسه خیلی باحال بود. شاید در آن جلسه صد نفر جمعیت نبود اما میتوانم بگویم که یک سیر بالاتر در این جمعیت گریه میشد. گریهها از دل و با سوز بود. متأسفانه الان کم شده است. من در این مسجد اعظم علم اخلاق میگفتم و مقید بودم مصیبت بخوانم. طلبهها نمیگذاشتند مصیبت بخوانم، تا مصیبت شروع میشد، گریه و زاری و داد و فریاد و چه سوز و گدازها بود. دو سه سالن مسجد اعظم پر میشد و همه اهل حال و اهل دل بودند و از بین رفتن اینها اگر بگوییم بالاترین عذاب است، تعجب نکنید.
به حضرت موسی گفت به خدایت بگو چقدر من گناه کنم و تو عذابم نکنی. حضرت موسی آمدند و وقتی مناجاتشان تمام شد، خواستند برگردند. خطاب شد چرا پیام بندهام را نمیدهی. گفت خدایا خجالت میکشم و میدانی چه گفت. خدا گفت به او بگو بالاترین عذاب را به تو دادم و متوجه نیستی. آیا تو در دل شب از مناجات من لذت میبری! آیا از راز و نیاز با من لذت میبری! همین که این نعمت را به تو ندادم، بالاترین بلا را دادم. به راستی اینطور است. من خیلی دیدم اگر یک نماز شب نخواند مثل اینکه بچهاش مرده و آن روز را عزادار است. من دیدم اگر یک نماز جماعتش تعطیل شد، مثل اینست که طاق روی سرش خراب شده است. این مدرسه فیضیه سابقه عجیبی در پیش من دارد. مراجع بزرگ و علما میآمدند و آن وقتها فرش نبود و دو سه تا زیلو در جلو بود. اینها عبا را میانداختند و نماز مغرب و عشا را در میان طلبهها میخواندند. خیلی از آنها از بزرگان بودند، نظیر حضرت امام و علامه طباطبائی. خدا رحمت کند آقای محمدی گیلانی را که در شبهای پنجشنبه و جمعه علامه طباطبائی میآمدند، ایشان وعده داده بودند که معاد جسمانی را بحث کنند اما میترسیدند لذا امروز و فردا میکردند و بالاخره هم نگفتند تا مردند. آقای محمدی میگفت والنجم اذا هوی، هوی و ایشان میخندیدند.
در میان اینها قضیه ریا و تعریف از خود نبود و اینها در پیش آنها حل شده بود. آقا شیخ عباس تهرانی میگفت مرا برای نماز شب بیدار میکردند. اما مرا مختلف بیدار میکردند. گاهی میگفتند آقا، آقا و گاهی میگفتند آقا شیخ بلند شو و گاهی میگفتند آقا شیخ عباس بلند شو و گاهی میگفتند عباس عباس بلند شو. من میگفتم چرادر عالم ملکوت اینطور هستم. گاهی آقا و گاهی فقط عباس هستم. حساب کردم و دیدم اعمال روز من در صدا کردن شب من سرایت میکند. در عالم ملکوت بعضی اوقات آقا هستم و بعضی اوقات عباسی.
خدا طول عمر دهد به یکی از فضلا که همان موقع که آقا شیخ عباس این جمله را میگفت در پیش من نشسته بود و سر گذاشت در گوش من و گفت به گونهای دیگر هم هست و آن اینست که مثل الاغی که سُک به آن میزدند که بلند شود، به این هم سُک میزنند. میگفتیم باز به شما که بیدارتان میکنند اما یک گریه کن را که اصلا صدا نمیزنند و یا یکی نماز صبحش هم قضا میشود.
به راستی ما در عالم ملکوت سر و صدا داریم. طلبه لفظ مقدسی است.اگر برگردد به بطله و درس فقه را کنار بگذارد و افت علم پیدا شود اما با سیاست بازیها و فیلمها و اختلاط بین زن و مرد در تلویزیون سر و کار داشته باشد، آنگاه میرسد به آنجا که، استاد بزرگوار ما آقای بروجردی از آقا میرزا عبدالهدی پسر مرحوم کلباسی بزرگ نقل میکردند و میگفتند آقا میرزا عبدالمعالی به من میگفتند اگر با قلمی فقه نوشته شده باشد و این قلم در اطاق باشد، من در آن اطاق نمیخوابم. بارک الله به این عقاید. این عقاید است که انسان را آقا میکند و اگر خوابش ببرد، به او میگویند آقا دیر شد، آقا بلند شو.
گفت جبریلا بیا اندر پی ام گفت رو رو من حریف تو نی ام
این مختص به پیغمبر اکرم نیست، بلکه مربوط به ما طلبهها و مربوط به شیعه خلّص است و میرسد به جایی که جبرئیل نمیتواند پرواز کند و به آنجا برسد. اصلاً من مدعی هستم که توقف در این انسان ممنوع است. اینکه مشهور شده عالم قیامت یعنی توقف، این اشتباه بزرگ است. البته برای جهنمیان زندان و توقف است اما برای مؤمن توقف نیست. لحظه به لحظه رو به استکمال و سیر من الحق الی الحق است. این هفت مرحله که اهل دل میگویند، یقظه و توبه و تقوا و تخلیه و تحلیه و تجلیه و فنا و لقاء، استاد بزرگوار ما حضرت امام میفرمودند تازه اول کار است و همۀ اینها مقدمه است. بعد از اینها سیر من الحق الی الحق و عشق به خداست. بلکه خدا را میبیند (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) ﴿القيامة، 22 ـ 23﴾؛ این آیات برای ما طلبهها نازل شده است. برای عامه مفسرین باید معنا کنند که انسان میرسد به جایی که همیشه چشمش به رحمت خداست اما ما طلبهها باید طور دیگری معنا کنیم. باید خدا را یابیده باشیم نظیر آدم تشنه که آب میخورد و تشنگی را مییابد. حال اگربه او بگویند تشنگی چیست، نمیتواند تعریف کند. قرآن میفرماید: (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ)، یعنی به اندازهای بشاش و شاد و خرم و نورانی است و این نشاط و نورانی از کجا پیدا میشود؟ (إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ)، خدا را مییابد. دیدن نگویید و دیدن غلط است و برای جسم است. به قول مثنوی برای الاغ است و اگر بخواهید به جایی برسید باید چشم و گوش الاغی را عوض کنید و چشم و گوش ادم پیدا شود، آنگاه خوب میتوانیم آیۀ (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) را معنا کنید.
پس بین دیدن و یابیدن فرق است. ما در و دیوار را میبینیم و اما تشنگی را مییابیم و این دیدن نیست. اگر بگویند تشنگی را دیدی، میگوید تشنگی که دیدنی نیست. اما بالاتر از دیدن، یابیدن است. شخصیت انسان اینست که خدا را مییابد.
افرادی هم هستند کور و کور هستند و بطله و فجره و فسقه هستند و قرآن روی همۀ اینها هم اطلاق دارد.
اگر خدا عمر دهد و توفیق دهد هفت هشت جلسه راجع به این بحث صحبت کنم، شاید خوب باشد. به قول عوام اگر نخوریم نان گندم، ببینیم دست مردم. اگر خودمان نتوانیم (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) را بیابیم، لاأقل بدانیم. دانستن آن هم خیلی شیرین و لطیف است و یعنی دانستن قرآن و درک نور قرآن.
خدا توفیق گفتن و درک کردن و رسیدن به اینگونه مطالب را به همۀ ما عنایت بفرماید.
صلّي الله عليه محمّد وَ آل محمّد