أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي
بحث هفته گذشته که بنا شد چند هفتهای درباره آن صحبت کنم، بحث فوقالعاده مهمی است.
بحث اين بود که اين انسان از نظر خدا،پيغمبر اکرم و ائمه طاهرين «سلاماللهعليهم»، عزيز و با ابهت و باشخصيت است. از نظر قرآن به اندازهای با شخصيت است که خليفه الله است. به اندازهای با شخصيت است که عالم وجود برای او خلق شده است. از نظر اهل بيت «سلاماللهعليهم» نيز خيلی با شخصيت است. لذا توهين کردن به يک مسلمان، جنگ با خداست. «من أهان وليّا فقد بارزنی بالمحاربه»، يعنی اولياء الله، امام صادق «سلاماللهعليه» میفرمايد همين شيعه ما ولو گناهکار. توهين کردن و غيبت کردن و زخم زبان زدن و آبرو بردن بدترين گناه است برای اينکه کسی را ذلت دهيم يا شخصيت او را زير سوال ببريم؛ و گناهی بالاتر از اين نداريم و يا کم داريم. برعکس آن احترام يک مؤمن به اندازهای ثواب دارد که در روايات میخوانيم احترام يک مؤمن احترام ائمه طاهرين «سلاماللهعليهم» است،لذا اين مؤمن عزيز است. حتی معلوم است يک انسان عزيز پيش خداست و خدمت کردن به او خيلی ثواب دارد و توهين کردن به او خيلی گناه دارد. به عبارت ديگر اين انسان پيش خدا و پيش پيغمبر اکرم و پيش ائمه طاهرين «سلاماللهعليهم» خيلی عزيز است. لذا بايد پيش خودش هم خيلی عزيز باشد. به عبارت ديگر بايد خيلی احترام خودش را نگاه دارد. بايد مواظب باشد شخصيت خود را از بين نبرد. همينطور که زير سوال بردن شخصيت ديگران از گناهان بزرگ است، از دست دادن و از بين بردن شخصيت خودش نيز از گناهان بزرگ است. احراز شخصيت لازم است. هفتۀ گذشته میگفتم استاد بزرگوار ما آقای بروجردی بعضی اوقات میفرمودند به دست آوردن شخصيت واجب نيست اما از دست دادن شخصيت حرام است. ما بايد عزت خود را روز به روز بيشتر کنيم. ما بايد ابهت اجتماعی داشته باشيم تا بتوانيم برای اجتماعمان کار کنيم. ما بايد شخصيت اجتماعی داشته باشيم تا بتوانيم با شخصيت اجتماعی به ديگران و به اسلام عزيز خدمت کنيم. ذاتاً (لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ) يعنی خدا عزت خودش و مؤمنين را پيش يکديگر گذاشته است. معنايش همين است که ما نيز همينطور که بايد خدا و پيغمبر در پيشمان عزيز باشند و ابهت داشته باشند، خودمان نيز بايد عزت و شخصيت خودمان را نگاه داريم.
کم کم بحث رسيد به اينجا که چه کنيم شخصيت اجتماعی پيدا کنيم! چه کنيم ابهتی که خدا داده و بالقوه است، بالفعل کنيم! به عبارت ديگر خدا خواسته ما شخصيت داشته باشيم، چه کنيم شخصيت اجتماعی پيدا کنيم!
گفتم با کار و تلاش و کوشش. کار به انسان شخصيت اجتماعی میدهد. تلاش و کوشش به انسان ابهت و عزت اجتماعی میدهد، و اين کار منقسم میشود به اقسامی که قسم اول کار عبادی است.
کار عبادی دو قسم است. يک قسمت مربوط به افعالمان است که اسمش را تقوا میگذاريم. يک قسمت مربوط به روحمان است که اسمش را تهذيب نفس میگذاريم. کسی شخصيت اجتماعی دارد که فاسق و فاجر نباشد. کسی شخصيت اجتماعی دارد که حسود و متکبر نباشد و به دست آوردن تقوا مشکل است اما به دست آوردن تهذيب نفس در سرحد محال است. خيلی مشکل است که انسان بتواند درخت رذالت را از دل بکند و درخت فضيلت به جای آن بکارد و مواظبت و بارور و ميوهدار کند و از ميوه آن هم خود استفاده کند و هم ديگران. هردو از اوجب واجبات است. ما تقوا پيدا کنيم، از اوجب واجبات است و الاّ میشويم از اراذل و اوباش در نزد خدا. آدم فاسق و فاجر در پيش خدا ذرهای ارزش ندارد. (انّ الله لايحبّ الفاسقون)، بلکه روی او خيلی مذمت شده است (أُولٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) ﴿الأعراف، 179﴾، (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ) ﴿الأنفال، 22﴾؛ همه اينها مربوط به فسَقَ و فَجرَو بالاخره مربوط به کسی است که گناهکار باشد و متقی نباشد.
لذا اگر بخواهيم باشخصيت باشيم بايد از نظر ظاهر متقی باشيم. انصافا چه کلمه مقدسی است!
دم مرگ از امام دوم نصيحتی خداست و امام «سلاماللهعليه» همين را فرمودند که: «من اراد عزا بلا عشيره وهيبة بلا سلطان فليخرج من ذل معصية الله»، اگر کسی شخصيت اجتماعی میخواهد و اگر کسی ابهت اجتماعی میخواهد بايد متقی باشد. لباس ذلت معصيت را بکند و لباس شخصيت و عزت يعنی اطاعت را بپوشد، آنگاه عزيز پيش خدا و عزيز پيش مردم و با ابهت در اجتماع میشود. در قرآن شريف راجع به تقوا بيش از دويست جا سفارش شده است. اين تلاش و کوشش راجع به تقوا و اما راجع به تقوای روحي. ما بايد خيلی کار کنيم تا بتوانيم مهذب شويم. درخت رذالت را از دل بکنيم و درخت فضيلت را بکاريم. اين درخت رذالت را به مرور زمان و با جديت و تلاش و کوشش بکنيم و درخت فضيلت را بکاريم و يک انسان کامل و مهذّب شويم. آنگاه ابهت اجتماعی پيدا میکنيم و شخصيت اجتماعی پيدا میکنيم.
وقتی مطالعه و فکر سرانگشتی کنيم، انسان خوب میفهمد آن کسانی که مهذب هستند، شخصيت اجتماعی و نفوذ اجتماعی آنها خيلی بالاست، چنانچه محبوبيت در نزد خدايشان خيلی بالاست و متأسفانه خيليها روی تقوا کار میکنند و متقی هم هستند اما روی تقوای نفس و تهذيب نفس کم کار میکنند. بعضی اوقات میبينيم که پير شده اما هنوز حسود است و هنوز متکبر است و هنوز خودخواه است و هنوز دنياپرست و دنياطلب و رياست طلب است و به اين زوديها هم نمیشود. به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام،يک عمر تلاش و کوشش میخواهد تا انسان بتواند يک صفت رذيله را ريشه کن کند. همه شما شنيديد مرحوم بحرالعلوم «رضواناللهتعالیعليه» با آن تشرّفها و تقواها و با آن شخصيت اجتماعی که میگويند ادعا میکرد که من میتوانم بگويم که ريا ندارم. لذا کار دارد و اگر تلاش و کوشش نباشد، درخت رذالت او را ريشه کن میکند و او را پست تر از همه چيز میکند. لذا از اوجب واجبات، تهذيب نفس است. هيچ واجبی را نمیتوانيد پيدا کنيد به اندازه وجوب تهذيب نفس. درخت رذالت را از دل کندن و درخت فضيلت را به جای آن کاشتن و بارور کردن و بالاخره يک فرد مهذّب شود. وجوبش به اندازهای بالاست که بعضی آيات در قرآن منحصر به فرد است يعنی مثل آن را از نظر تأکيد نداريم. از جمله آياتی که منحصر به فرد است و نظيرش را در قرآن داريم، همين قضيه تهذيب نفس است.
سوره والشمس بعد از هفده تأکيد و بعد از نُه قسم میفرمايد: (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا) ، رستگاری فقط از افرادی است که مهذب باشند و بدبخت و شقی است و از اراذل و اوباش در نزد خداست کسی که صفت رذيلهای بر او حکمفرما باشد. در قرآن نداريم هفده تأکيد برای يک مطلب. همه میدانيد که قرآن علم ماکان و ما يکون و ما هو کائن دارد، (تِبْيَاناً لِکُلِّ شَیءٍ ...) ﴿النحل، 89﴾، (... وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِينٍ) ﴿الأنعام، 59﴾.
همه اين را می دانيد اما اين قرآن خودش را معرفی میکند و میفرمايد من همه علوم را دارم اما کتاب آن علم نيستم. مثلاً قرآن قانون و فقه دارد و بهترين قانونها از قرآن است اما قرآن کتاب قانون نيست. يا اينکه فلسفه و عرفان دارد و بالاترين فلسفهها و عرفانها در قرآن است اما قرآن کتاب فلسفی و عرفان نيست. همه علوم اسلامی و علوم طبيعی را دارد اما اگر بخواهيد اسم قرآن را يکی از آنها بگذاريد، نمیشود. اما قرآن تکرار میکند و میگويد من کتاب اخلاق هستم. (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَکِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِينٍ) ﴿الجمعة، 2﴾؛ يعنی هم قرآن و هم پيغمبر و کم جا داريم که منت بگذارد و در اينجا منت گذاشته و میفرمايد قرآن کتاب اخلاق است و پيغمبر اکرم معلم اخلاق است. لذا اگر میخواهيم باشخصيت باشيم و برای اجتماع مفيد باشيم و گرهای از اجتماع و دين باز کنيم و بالاخره اگر میخواهيم فرد مؤثری در اجتماع باشيم، بايد تلاش و کوشش کرد و اول تلاش و کوشش، تقواست. تقوای جسمي،اهميت به واجبات به طوری که خودکار شود و اهميت به مستحبات که لذت بخش شود و اجتناب از گناه که عادل و خودکار شود. يکی هم اينکه مهذّب شود. هر دو مشکل است اما دومی به قول بزرگان در سرحد محال است.
مرحوم آقای داماد «رضواناللهتعالیعليه» از مرحوم حاج شيخ مؤسس حوزه علميه قوم نقل میکردند که مرحوم حاج شيخ گاهی روی منبر میفرمودند اينکه مشهور در ميان عوام هست که آخوند شدن چه آسان و ملاّ شدن چه مشکل، ايشان میفرمودند اين حرف عوامانه غلطی است و بايد اينطور بگوييم که ملاّشدن مشکل و مهذّب شدن در سرحد محال است. يعنی به راستی کسی پيدا شود که توانسته باشد درخت رذالت را کنده باشد و درخت فضيلت را به جای آن غرس و بارور کرده باشد و از ميوه آن خودش و ديگران استفاده کنند.
صلّی الله عليه محمّد وَ آل محمّد