أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي
بحث اين چند هفته بحث خوبي بود. بحث کار و تلاش و کوشش بود. کار و تلاش و کوشش انسان را به جاهاي بالايي ميرساند، هم در دنيا و هم در آخرت. چنانچه تنبلي و بيکاري و هدر دادن عمر انسان را به بدبختيهاي دنيا و آخرت ميکشاند و ما طلبهها شبانه روز بايد کار و تلاش و کوشش داشته باشيم. اينکه در روايات ما هم آمده که روز را سه قسمت کن و مشهور در ميان عوام شده که هشت ساعت خواب و هشت ساعت کار و هشت ساعت عبادت، من در روايت هشت ساعت نديدم و عمر را قسمت کرده به سه قسمت. يک قسمت خواب و يک قسمت کار و يک قسمت هم عبادت، و اين يک قدر متيّقن است. لاأقل ما طلبهها بايد هشت ساعت کار علمي داشته باشيم. و اين کار فرهنگي انسان را به مقامهاي بالايي ميرساند.
بزرگان بارها گفتند که انسان به مطلوب برسد، دائرمدار نبوغ و ذهن وحافظه بالا و درک نبوغي و غيره لازم نيست،لذا مثال زدند و گفتند معمول است در ميان بزرگان که نبوغ نبوده است و متوسط بودهاند. بچه رعيتي بوده و نه نبوغي داشته و نه استعداد زيادي داشته و نه مواظبت کامل داشته و نه پول داشته و بالاخره خدا توفيق داده که طلبه شده و وقتي طلبه شده، مواظب بوده است و کار و تلاش و کوشش داشته است و خيلي کم است که به استعدادش بنازد. ما حساب کرديم هشتاد درصد طلبهها و همچنين دانشگاهيان داراي نبوغ و استعداد بالا و درک بالا و خانوادگي از نظر عقل و درايت بالا نيستند و هشتاد درصد در اثر کار و تلاش و کوشش است.
مشهور است از انيشتين که از او پرسيدند نبوغ يعني چه؟ گفت نبوغ سرم نميشود و آنچه ميدانم اينست که اگر کسي کار کند، به هرکجا بخواهد، ميتواند برسد. بعد مثال زد به خودش و گفت از نظر فقر و فلاکت،کفش نداشتم و پابرهنه به مدرسه ميرفتم و از نظر نبوغ بارها رفوزه شدم اما کار و تلاش و کوشش به من اجازه داد اتم بشکنم.
مثالش براي شما خيلي مفيد نيست اما بسياري از بزرگان اگر به جايي رسيدند، با تلاش و کوشش و کار بوده است. غالباً در بحرانهاي بالايي بودند و غالباً در فقرو گرفتاريها بودند و بالاخره غالباً افراد متوسطي بودند، اما کار و تلاش و کوشش و زحمت شبانهروزي انسان را به هرکجا بخواهد، ميرساند و اگر ما طلبهها بخواهيم اين تشيّع و اين غناي تشيع را حفظ کنيم که ميدانيد تشيع غنا دارد و سنّيها در فقه ششصد روايت دارند درحالي که وسائل الشيعه ما لاأقل سي هزار روايت است. ما از نظر فقه و روايت غنا داريم. براي اينکه صحاح السته سنّيها را ببينيد، خواهيد ديد که هشتاد درصد به بالا، روايات مُرسل است. به قول استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي، ارسالش هم کعب الأحبارها و ابي عريرهها و عايشه خانمها. معمولاً صحاح سته اينطور است اما ما در غنا هستيم. اين غنا را طلبههاي امام صادق به ما دادند. طلبههاي امام صادق نه حوزه داشتند و نه امکانات داشتند و مغازه دار بودند کسي مثل ابن ابي عمير تاجر باشد، خيلي کم بوده و اما تا فرصتي پيدا ميشود ناگهان هزار نفر اطراف امام صادق را گرفته بودند و اين شده غناي تشيّع؛ و من خيلي از اين افت علم تشيّع در ميان طلبهها ناراحتم. افت فقه و به قول حضرت امام اين فقه جواهري، داريم. اين تقصير طلبههاست.
همۀ طلبهها هميشه گرفتار بودند. يکي از علماي بزرگ در اصفهان نقل کرده بود که نتوانستم ناهار به خانه ببرم و رفتم خانه و اتّفاقاً به حمام رفتم. خانم براي اينکه من خجالت نکشم گفت اي کاش هر روز ناهار نميآوردي. آنگاه يکي از علماي بزرگ تحويل جامعه داده شد. خيلي در فلاکت بودند. مرحوم آقا سيد محمدباقر درچهاي پنجشنبه و جمعه به درچه ميرفت و قدري نان خشک و ماست ترش به دوش ميگرفت و در اين مدرسه نيم آورد ميآورد و خادم ميگفت اگر يک روز بريان يا آب برياني بود به من نميگفت بفرماييد اما اگر نان خشک بود بفرماييدي به من ميگفت و بعد هم ميگفت ميخواستم آن را خودم بخورم و اگر تعارف ميکردم دروغ ميگفتم.
آقا سيد محمد خيلي محتاط و عالي بوده است و اما از نظر استعداد خيلي پايين بوده است. يک روز طلبهها به عنوان عيد ربيع ميخواستند درس را تعطيل کنند و ايشان تعطيل نميکرد و تعطيلي ايشان خيلي کم بود. بالاخره اينها توطئه کردندو درس را تعطيل کردند به اين معنا که ايشان وقتي درس ميگفت در شب نوشته بود و از روي نوشته درس ميگفت. يکي از طلبهها شوخي کرد و از زير تشک کاغذ را دزديد. ايشان شروع کرد و گفت بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و بعد دست بردند زير تشک و گفتند نوشته نيست و گفتند امروز درس تعطيل باشد. يعني يک درس را نتوانست همينطور بگويد اما از نظر علمي خيلي بالا بود. هم استاد خود و هم شاگرد خوب بود و هم کتاب و تحشيه بالايي داشت. از نظر علم و تقوا و از نظر احترام خواص خيلي بالا بوده است.
همه ميدانيد مفتاح العلوم از کسي است که قفل ساز بوده و قفلي ساخت و برد که جايزه بگيرد، يکي از علما وارد شد و اين قفل را زير پا گذاشت و بلند شد و احترام به اين عالم کرد. به اين برخورد و گفت من بايد طلبه شوم. آمد مدرسه و از کار گذشته بود و مثلاًسي چهل سال بود. طلبهها او را مسخره کردند و يک جمله به او دادندو گفتند اگر اين جمله را حفظ کردي، فردا اسمت را مينويسيم. «جلد الکلب نجس قال ابي حنيفه تطهيره بالدباغ» الان هم هست و اين مسئله راسنّيها دارند که اگر جلد سگ را دباغي کنند پاک ميشود. خودش گفته بود سيصد مرتبه در شبانه روز خواندم و حفظ کردم و بعد برعکس تحويل داد و گفت «جلد ابي حنيفه نجس قال الکلب تطهيره بالدباغ» و کتکي خورد و او را از مدرسه بيرون انداختند. بالاخره گفته بود از اين شهر به شهر ديگري رفتم و نرسيده به شهر ديدم آب از بالا روي سنگ چکه ميکند و در اثر چکه آب، آن سنگ اثر برداشته است. گفتم ذهن و حافظه من سختتر از اين سنگ نيست و علم روانتر از اين آب نيست، پس من بايد درس بخوانم و مفتاح العلوم را نوشت و چهارده علم ادبي در مفتاح العلوم است. خودش ميگويد مفتاح العلوم من در اثر کار و تلاش و کوشش است. ما زياد سراغ داريم به راستي با کار و تلاش و کوشش و اينکه هيچ چيز نتواند اين کار و تلاش و کوشش را از ما بگيرد، آنگاه هرچه بخواهيم ميشويم. اما وضع ما رسيده به اينجا که ميگوييم، نميشود و نميتوانم. اما نميتوانم و نميشود در قاموس همه و مخصوصاً در قاموس طلبه راه ندارد بلکه کار و تلاش و کوشش ميخواهد و خيليها رفتند و شد. در بحرانها شهيد دوم در پنجاه و چهار سال عمر دويست جلد کتاب يک دوره مسالک فقه نوشت که مرحوم صاحب جواهر خيلي به آن مينازد. مختصر و مفيد و پايهدار و عاليست. هرکه به هرکجا رسيده در اثر تلاش و کار و کوشش است و اين کار و تلاش و کوشش از ما طلبهها گرفته شده است. يکي ميگويد اقتصاد ندارم. آنها هم اقتصاد نداشتند. يکي ميگويد آن زمان غير از اين زمان است. براي اينکه آن زمان ساده زيستي بوده است. اين ساده زيستي هميشه بايد در ميان طلبه باشد. يکي ميگويد کار فرهنگي به فقه نيست. اين حرف خيلي خطر دارد و ما طلبهها بايد فقه جواهري را از نسلي به نسل آينده دهيم و الاّ همه جهنمي ميشويم. به اين معنا که اين وجوب کفايي از بين رفته است و از نظر استعداد ديگران کمتر از ما نبودند و از نظر گرفتاريها و بحرانها کمتر از ما نبودندو بالاخره از نظر موانع کمتر از ما نبودند اما خواستند و شد و بايد بشود.
من خيال ميکنم همين چيزي که در روايات آمده، بس است لاأقل هشت سال کار کنيد اما کار مفيد کنيد و کاري که بشود اين فقه و اين طلبگي را از نسلي به نسل آينده دهيم. هشت ساعت کار باشد و به راستي اگر دو سه ساعت عبادت کند، به راستي متقي ميشود. اين نميشود که طلبه نماز جماعت نخواند و يا قرآن نخواند. البته دروغ مي گويند اما ميگويند طلبهاي ورق قرآن پيدا کرده بود و ميگفت به چه فصاحت و بلاغي،! اين چيست! بعد فهميد قرآن است. اين دروغ است اما اگر ما در ماه يک ختم قرآن نداشته باشيم، جداً جفاي به قرآن است. مگر ميشود ما طلبهها نماز شب نخوانيم. مرحوم آيت الله نجفي به من ميگفتند در وسط راه کربلا و آقا سيد محمد خدمت آقا رسيدم و آقا به من آب دادند و مرا نوازش کردند و گفتند ننگ است براي طلبه که نماز شب نخواند. تقوا ميخواهد و به راستي مقيد به ظواهر شرع باشد. مرحوم محقق همداني بارها ميگفتند هيچ چيز را بهتر از تقيد به ظواهر شرع نميدانم. عارف بود و داراي کرامتها بود اما جداً متقي بود و تقيد به ظواهر شرع داشت. اما ما راه را گم کرديم. در زندگي ما غيبت زياد است و مارکي هم به آن ميزنيم به نام غيبت سياسي و آن را حلال ميکنيم. به قول جرداق انسان گاهي ميرسد به آنجا که ولي خدا را قربة الي الله در خانه خدا ميکشد. ما غيبت ميکنيم و شايعه پراکني ميکنيم و تهمت ميزنيم و بعد رنگي به آن ميدهيم قربة الي الله. معلوم است که اين نميشود و متوقف است. بايد تقيدبه ظواهر شرع باشد. مثل کساني که رفتند و رسيدند و افتخار براي تشيع شدند و توانستند اين تشيع را از نسلي به نسل ديگر دهند تا اينکه به ما رسيده است و اين امانت از گذشتهها براي ماست و اگر ما نتوانيم به نسل آينده دهيم، خيانت در امانت است. اگر ما خوب نتوانيم به ديگران دهيم، خيانت در امانت است. معمولاً به مرور زمان بايد جلوتر و عاليتر باشد. مثل ديگران که رفتند و شد. حال اگر بخواهد کاري کند، هفت هشت ده نفر جمع ميشوند و لجنهها و اينترنت و وسائل خوب هست اما بايد توجه داشته باشيم که شهيد دوم چيزي نداشته و به تنهايي و با گرسنگي و بحران توانسته مسالک بنويسد که هنوز کتاب روز است. صاحب جواهر چيزي نداشته و حضرت امام ميگفتند يک خانه داشت پنجاه شصت متر و اين خانه دو تا اطاق داشته. يکي کتابخانه بوده و يکي هم زن و بچهاش بودند. قضيه مردن بچهاش از همين جا پيدا شده است. پسرش مرد که به قول حضرت امام عصايش بود اما خدا خواست و از او گرفت. وقتي موقع نوشتن جواهر شد، در همان اطاق بر سر جنازه پسر نشست و جواهر نوشت و ثوابش را به پسر داد و فرداي آن روز تشييع جنازه پسر را کردند. به قول حضرت امام جواهر کرامت است وبه راستي يک خرق عادت است که يک نفر جواهر نوشت که يک دوره فقه است. فقه گاهي تتبّع فقط است و گاهي تحقيق فقط است و گاهي هر دو است و انصافاً صاحب جواهر هر دو را عالي جمع کرده است و بهترين تحقيقها را دارد و بهترين تتّبع را دارد. خانه ايشان کولر هم نداشت. حضرت امام «رضواناللهتعاليعليه» نيز در پانزده سالي که در نجف بود کولر نداشت. البته ميتوانستند برايشان کولر بگيرند. هم خودش ميتوانست و هم بچههايش و هم طلبهها اما حضرت امام ميگفتند طلبهها کولر ندارند و من هم بايد نداشته باشم. هروقت همه کولردار شدند من هم ميشوم. پانزده سال در آن هواي پنجاه و چهار درجه به بالا بود. به قول حضرت امام کولر صاحب جواهر کوراني بود که از دري بود که در دالان باز ميشد. هم فقير بود و هم ساده زيست بود و هم بحرانهاي عجيبي در زمان صاحب جواهر بود. ما طلبهها هميشه در مضيقه بوديم. کساني که اهلش هستند اينها را از الطاف خفيه خدا ميدانند. همه چيز داريم و فعلاً يک چيز نداريم و آن کار و تلاش و کوشش است. اگر کار و تلاش و کوشش باشد، اينطور است که الان ما طلبهها به درس کسي ميرويم که زود درس بگويد و يک درس ميخوانيم و ميرويم. اين کار فرهنگي کرده اما فقه سنتي را از نسلي به نسل ديگر دادن، به اين صورت نميشود. درس مباحثه ميخواهد و پيش مطالعه ميخواهد و گفتگو ميخواهد، درس حرف خوب زدن ميخواهد. حرف بزند و حرف خوب بزند. خيلي اوقات ديديم که استاد را گير مياندازند. چندين بار ديدم آقاي بروجردي «رضواناللهتعاليعليه» که تسلط عجيبي در فقه و اصول داشت علاوه بر اينکه در علوم ديگر هم تخصص داشت، اما بعضي از شاگردان ايشان را گير ميانداختند و ايشان ميگفتند بماند براي فردا و از منبر پايين ميآمدند. اينها بايد باشد تا بتوانيم فقه را از نسلي به نسل ديگر دهيم و الاّ خيانت در امانت است و اگر خيانت در امانت کرديم، عاقبت بخير نميشويم.
اين بهانهها نيز بهانه است. در روز قيامت که پرسيدند چرا فقه را از نسلي به نسل ديگر ندادي، اگر گفت نميتوانستم، آنگاه ابن ابي عمير را به او نشان ميدهند. اين ابن ابي عمير توانست سي هزار روايت به ما دهد با زندانها و تازيانهها و سوزاندن کتابها. لذا مرسلات اصحاب اجماع حجت شده است. يعني علاوه بر تقوا و علاوه بر کار و تلاش و کوشش، با مواظبت زباني رسيد به آنجا که بايد برسد.
علي کل حالٍ اين نعمت بزرگ تلاش و کوشش در فرهنگ ديني و در فقه جواهري و فقه سنتي ضرر خورده است و افت علم داريم و بايد همهي ما جبران کنيم و الاّفقه از دست ما شکايت ميکند.
صلّی الله عليه محمّد وَ آل محمّد