أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي
بحث هفتۀ گذشته بحث ارزندهای بود، گرچه از فضايل فراموش شده است و حتی بين ما طلبهها از فضايل فراموش شده است. بحث اين بود که فرهنگ تشيع را که فرهنگ غنی است، هم در احکم و هم در اخلاق و هم در اعتقادات؛ امام صادق «سلاماللهعليه» به ما داده است و کار امام صادق نظير شهادت امام حسين «سلاماللهعليه» است و اما امام صادق به واسطۀ شاگردانشان کار کردند. شاگردانشان مثل ما طلبه بودند و اصلاً امکاناتی نبود. مدتی امام صادق مجبور شدند خمس را تحليل کردند. اما شاگردان بيش از هزار نفر بودند. اينها متفرّق هم بودند. عدهای در عراق و عدهای در مدينه و غيره بودند و يکی در اين ده و ده تا در آن شهر و بالاخره متفرق بودند و اينها ترويج تشيع يعنی ترويج گفتههای امام صادق «سلاماللهعليه» میکردند. بعضی از آنها در همان زمان مجتهد جامعالشرايط شدند به طوری که امام صادق «سلاماللهعليه» هم اجازۀ فتوا و هم اجازۀ ولايت فقيه دادند و اين خيلی عجيب است. روايت مقبوله عمر بن حنظله مربوط به ولايت فقيه است و روايت ابان بن تغلب که گفتند دوست دارم در بازار کوفه بنشينی و برای مردم فتوا دهي. ابان بن تغلب مجتهد بود. در آن زمان نه مدرسه بود و نه تشويق و تکريم بود و متفرّق هم بودند اما در تفرّقشان جامع بودند. درس امام صادق را تعطيل میکردند و متفرّق میشدند. البته امام صادق میخواستند قضيۀ کربلا جلو بيايد اما بنیالعباس میخواستند قضيۀ کربلا جلو بيايد و برای همين امر به تفرّق میکردند و متفرّق میشدند. اما با هم مباحثه میکردند و از يکديگر روايت میگرفتند. يک وقتی هم اين حفر برداشته میشد و ناگهان پياده يا پابرهنه و بدون غذا میآمدند. غذای آنها يا علف بيابان بود و يا اگر شتر داشتند از شير شتر میخوردند. جرجی زيدان راجع به اصحاب پيغمبر اکرم میگويد ....کلبی از مدينه به روم رفت و برگشت و غذای شترش علف بيابان و غذای خودش شير شتر بود. رختخوابش هم جُل شتر بود. با همين شتر رفت و پيام پيغمبر را داد و پادشاه روم بعد از اينکه اين مجلس را ديد، گفت اينها پيروز خواهند شد. شاگردان امام صادق اينطور بودند و ناگهان بيش از هزار نفر جمع میشدند و مباحثه میکردند. راوی میگويد ديدم بيش از هزار نفر قال الصادق و قال الباقر دارند. اينها مینوشتند و حتی يکی از کارهای خيلی مهم اينها اصول اربعه معه است. اينها بيش از هزار کتاب نوشتند اما در ميان اين هزار کتاب چهارصد کتاب مورد تائيد بزرگان شد و مورد امضای ائمه طاهرين و بعد هم مورد امضای قدماء شد و مشهور شد به اصول اربعه معه. الان مرحوم شيخ طوسی و همچنين مرحوم نجاشی در رجالشان و در خيلی جاها میگويند فلانی ثقه است لانّ له أصلٌ. يعنی يکی از آن چهارصد کتاب است و همه اين را قبول دارند. بالاخره چهارصد کتاب نوشتند. مشتی افرادی که به قول عوام مستضعف و فقير بودند و هيچ نداشتند. فعلگی میرفت برای اينکه بتواند به درس امام صادق برود و اينها فرهنگ تشيع را هم در اخلاق و هم در اعتقادات و هم در احکام زنده کردند. راوی میگويد آدم بيخودی خدمت امام صادق «سلاماللهعليه» آمد و میخواست با امام صادق مجادله کند و حرف بزند. امام صادق فرمودند اگر در اصول میخواهی حرف بزنی اين و اگر در فروع میخواهی آن و اگر در اخلاق میخواهی آن است.
در اين عمر کوتاه امام صادق، مجتهدها و کتابها پديد آمد و بالاخره فرهنگ تشيع غنی شد. خيال نکنيد اينها کار کوچکی است. بنیالعباس ديدند بنیاميه به زور در مقابل اهل بيت آمدند و شکست خوردند و نابود شدند. بنابراين اينها در مقابل حقيقت امام صادق دکان باز کردند. فلسفه يونان را بردند در مقابل تعقلها و اعتقاداها و خيلی روی اين ترويج کردند. راجع به مأمون میگفت اگر کسی کتاب خارجی را ترجمه کند، من به اندازۀ آن کتاب دينار و طلا میدهم. شخصی در آن وقت که کاغذ کم بود رفته بود و پوستی پيدا کرده بود و ورق ورق کرده بود به صورت کلفت و کتابی درست کرده بود که خيلی سنگين شود. نزد مأمون آورد و مأمون کتاب را خواند و گفت کتاب خوبی است و به اندازۀ آن طلا گرفت و رفت. کسی آنجا بود و گفت عجب کلاهی سر ما گذاشت. مأمون گفت اين بر سر ما کلاه گذاشت و ما هم برسر مسلمانها کلاه میگذاريم.
قضيۀ سنّیگری اينطور شد که سر مسلمانها کلاه گذاشتند. ابوحنفیها و مالکیها و شافعیها و حنبلیها را تراشيدند در مقابل امام صادق «سلاماللهعليه». قتاده يکی از ملاّهای آنهاست. جلسهای گرفتند برای هو کردن امام صادق «سلاماللهعليه» و جلسه هم پر از ارازل و اوباش و از اطرافيان هارون بود. قبلاً گفته بودند وقتی امام صادق «سلاماللهعليه» میآيد هيچکس بلند نشود. امام صادق دم در بنشيند و او را راه ندهيد. امام صادق «سلاماللهعليه» فهميدند و ولايت اثر گذاشت و تا امام صادق وارد شدند، خود اين دوان دوان دم در آمد و آقا امام صادق را در بغل گرفت و همه بلند شدند و آقا امام صادق در پيش او نشستند و مجلس ساکت بود. خود امام صادق سکوت را شکستند و گفتند ابیقتاده اگر مسئلهای داری بپرس. اين شخص هول شده بود و گفت يابن رسول الله پنير خوردن چطور است؟ آقا تبسم کردند و گفتند سوالهايتان همين است. ابیقتاده گفت چهل تا مسئله درست کرده بودم که بپرسم و شما را گير بيندازم. اما همۀ آنها از يادم رفت. ظاهراًامام صادق اعمال ولايت کرده بودند و اين شخص نفهم شده بود. بعد امام صادق فرمودند میدانی کجا نشتي؟ «فی بيوت اذن الله ان طُرفه». گفت يابن رسول الله! به خدا قسم اين بيوت خشت و گل نيست و شما ائمۀ طاهرين هستيد. بالاخره جلسه اينطور تمام شد. اما عليه امام صادق اينطور جلسه میگرفتند و کشتار دسته جمعی و شکنجهها و حصر اقتصادی و تحريم اقتصادی راه میانداختند اما آنها کار خودشان را میکردند و چهارصد کتاب و بيشتر نوشتند. ابن ابیعمير کتابهايش را زير پوست انارها پنهان کرد و او را به زندان بردند و هفت سال در زندان بود با بيست و يک هزار تازيانه.
طلبهها! اگر ابن ابیعمير در روز قيامت بگويد من برای اين تشيّع بيست و يک هزار تازيانه در هفت سال خوردم در حصر تاريک و با گرسنگی و تشنگي.
بالاخره باران آمد و کتابهايش از بين رفت. الان فقها و بزرگان مثل شيخ و مثل نجاشی میگويند مراسيل ابن ابیعمير حجت است. يعنی کتاب نداشت و اما روايت در ذهنش بود و وقتی نمیتوانست سند دهد میگفت عن أبی عبدالله عليهالسلام. بالاخره چهارصد کتاب نوشتند. الان اين کتاب اربعۀ ما از آن چهارصد کتاب است. بحار علامه مجلسی از آن چهارصد کتاب است و بالاخره اصل تشيع از آن چهارصد کتاب است. همۀ اينها و تشيع را مستضعفين و درماندهها وگرسنهها و دربهدرها و کتک خوردهها توانستند از نسلی به نسل ديگر دهند. قدماء نيز خيلی کار کردند. بيست و پنج کتابی که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی چاپ کردند و الان چاپ جديد شده است و بيست و پنج تا از علمای کتاب که بيست و پنج کتاب نوشتند، از اصول اربعه معه است و اما نُضجی گرفت در زمان مفيد و سيد مرتضی و مخصوصاً شيخ طوسي. اين شيخ طوسی خيلی خدمت کرده و خون جگر خورده و زحمت کشيده تا توانسته تشيع را به ما دهد. وظيفۀ ما هم اينست که از اين نسل به نسل آينده دهيم و الاّ گناه بزرگ است. اگر افت علم پيدا کنيم، گناهش بزرگ است. حال وظيفۀ ما طلبههاست که اين فرهنگ تشيع را از اين نسل به نسل آينده دهيم و الاّگناهش بزرگ است اگر نگوييم ذنب لايغفر است. زيرا بچه بازی نيست که ما افت در فرهنگ تشيع پيدا کنيم.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد