أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
گفتم اگر فرموده بودند که زکات به سادات نمیرسد و بعد هم سید را معنا کرده بودند به آل رسول الله، مسئله بهتر از این میشد که میفرماید سید کسی است که از بنیهاشم یا بنیالعباس یا بنی عبدالمطلب باشد، و اما بعد بفرماید که ایمان شرط است. کسی که میخواهد زکات بگیرد، باید مؤمن باشد. میدانید که ایمان در فقه ما در مقابل اسلام است. معنایش اینطور میشود که اگر کسی مسلمان نیست، یا بالاتر اینکه شیعه نیست، نمیتوان به او زکات داد و معمولاً بنیالعباس و فطَحیها و بالاخره غیرشیعه، غیرمسلمانند یا اگر مسلمانند، غیر مؤمنند. و وقتی مؤمن نباشند،زکات به آنها نمیرسد.
دیروز میگفتم خلاصۀ مطلب برمیگردد به اینکه یشترط در خمس، ایمان. یشترط در زکات، ایمان. آنگاه بگویند اگر سید باشد، زکات به سید نمیرسد. آنگاه سید همین که مشهور در میان مردم است، یعنی از نسل حضرت زهرا و اهل بیت «سلاماللهعلیهم». همین ساداتی که ما داریم و از نسل یکی از ائمۀ طاهرین و برگشتش از نسل حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» است.
علی کل حالٍ اینکه در اینجا فرمودند زکات به سید نمیرسد، یک امر مسلّمی است و دربارۀ آن شکی نیست و روایات فراوانی هم داریم و یک روایت ولو صحیحالسند هم بود یعنی روایت أبی خدیجة میگفت زکات به سادات میرسد و اینکه حرام شده، مختص به پیغمبر و اهل بیت «سلاماللهعلیهم» است، گفتم که روایت معرضٌ عنها عندالاصحاب است و اگر کسی معرضٌ عنها عندالاصحاب را قبول نداشته باشد، میگوییم دو دسته روایت داریم، هفت هشت ده روایت داریم که زکات به سید نمیرسد و یک روایت داریم که سید میتواند زکات بگیرد. این دو دسته روایت تعارض میکند و قاعدۀ تعارض، خُذ بما اشتهر بین أصحابک و دع الشاذ النادر میگوید روایت ابی خدیجه را کنار بگذار و به آن هفت هشت روایت دیگر عمل کند که میگوید زکات به سادات نمیرسد.
تا اینجا مسئله خوب است و اگر حرف مرا هم قبول کنید، بهتر است که بگوییم مراد از سادات، یعنی کسی که از نسل یکی از ائمۀ طاهرین «سلاماللهعلیهم» است.
بحث امروز که بحث مشکلی است و اصلاً متعرض مسئله نشدند، ولی در رسالهها و در عروه آمده است، اینست که زکات چون وَسَخ مال است، به سادات نمیرسد. وَسَخ را نیز از نظر لغت معنا کردند به چرکین. یعنی مالی که آلوده است و از نظر مردم آلودگی و حذاذتی دارد. بنابراین گفتند به سادات زکات نمیرسد برای اینکه وَسَخ است.
تا اینجا در روایت و در رسالهها و من جمله در عروه آمده است.
روایت 2 از باب 29 از ابواب مستحقین للزکاة، وسائل الشیعه، جلد9، صفحه 268:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الصَّدَقَةَ أَوْسَاخُ أَيْدِي النَّاسِ وَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَيَّ مِنْهَا وَ مِنْ غَيْرِهَا مَا قَدْ حَرَّمَه»
باز روایاتی داریم که اطلاق وسَخ بر زکات شده است یعنی مال چرکین. اما خمس وَسَخ نیست، لذا مختص به سادات است و به اولاد رسول الله میرسد و آن مالی که پاک است، از سادات و مالی که آلوده و چرکین است، از غیر سادات است.
اشکال در اینست که وَسَخ یعنی چه؟! یعنی خمس پاک است و اما زکات وسَخ است یعنی چرکین است و آلودگی دارد، یعنی چه؟!
درحالی که هر دو موجب تهذیب نفس است و قرآن میفرماید موجب تزکیه است و همه را پروردگار عالم نسبت به خودش میدهد و اینکه اگر زکات دهی به خدا دادی و اگر خمس هم بدهی به خدا دادی. یعنی هر دو موجب تزکیه است و هر دو موجب سعادت دنیا و آخرت است.
(خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَیهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) ﴿التوبة، 103﴾.
در آیۀدیگر میفرماید: (أَ لَمْ یعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ) ﴿التوبة، 104﴾؛ پروردگار عالم است که توبه را از بندگانش قبول میکند و صدقات را هم از بندگانش قبول میکند؛ لذا همینطوری که (وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ) ﴿الأنفال، 41﴾، همینطور هم هست که: «واعلموا انّما اذا وجب علیکم الزکاة فللّه الزکاة»،چه زکاتی که به فقیر میدهی به خدا دادهای. لذا وَسَخ یعنی چه؟!
اگر بگوییم مثلاً تا زکات مال را ندهی مال حرام است، پس خمس نیز همینطور است. برای اینکه اگر کسی خمس مالش را ندهد، تا خمس ندهد این مال آلوده است، لذا وَسَخ را اینطور نیز نمیشود معنا کرد و همینطور که مشهور شده، خمس پاکیزگی دارد و اما زکات چرکی دارد، لذا چون چنین است میگویند خمس را به سادات بدهید چون مهذب است و مرتبه دارد و اما زکات را به غیر سادات بده برای اینکه فقرا آن عظمت را ندارند. اینطور معنا کردن مشکل است اما مشهور شده و در روایات آمده است. لذا از نظر تزکیه (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا) ﴿الشمس، 9﴾؛ هیچ تفاوتی بین خمس و زکات نیست. تا خمس دهد آن مال وَسَخ است و تصرف در آن مال حرام است. همچنین تا زکات ندهد، آن مال وَسَخ است و تصرف در آن حرام است. وقتی خمس بدهد، آن مال پاکیزه میشود و وقتی زکات دهد، آن مال پاکیزه میشود و بعد از خمس و زکات، این مال طاهر و مطهر است و باید تفاوتی بین خمس و زکات نباشد.
اینکه در روایت فرموده است زکات بر ما حرام است برای اینکه وسَخ است، یعنی چه؟!
روایات فراوان است و قضیه هم مفروغٌ عنه گرفته شده و من جمله در عروه و حتی در رسالههای عملیه هم آمده که زکات به سادات نمیرسد برای اینکه وَسَخ است، اما خمس این وساخت و چرکی را ندارد، پس مربوط به سادات است. روایت هم میفرماید: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الصَّدَقَةَ أَوْسَاخُ أَيْدِي النَّاسِ وَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَيَّ مِنْهَا وَ مِنْ غَيْرِهَا مَا قَدْ حَرَّمَه». درحالی که زکات موجب حلیت مال و خمس نیز موجب حلیت مال است و هر دو پاک و پاکیزه است، بلکه در قرآن میفرماید: (إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ...) و در جای دیگر میفرماید (انَّما الصدقاتُ لله). همۀ شما شاید برای مریدها خواندید و روایت هم دارد که کسی که صدقه میدهد، به خدا داده است و در مرتبۀ دوم به فقیر داده است. حتی در بعضی روایات، تشبیهی هم شده و میفرماید وقتی صدقه میدهی دستت را ببوس برای اینکه این دست صدقه را به خدا داده است و بوسیدن این دست مستحب است. علی کل حالٍ زکات و خمس مثل نماز است. همینطور که نماز لله است، زکات هم لله است و لذا اگر در زکات قصد قربت نشود، زکات باطل است، چنانچه اگر در خمس هم قصد قربت نشود، آن هم باطل است. در خمس باید لله باشد یعنی باید به خدا بدهیم. در زکات هم باید لله باشد، در نماز هم باید لله باشد. لذا خمس را به سید و زکات را به شیخ میدهد و این نقص برای هیچکدام نیست بلکه هر دو لله است و هر دو را به خدا داده است، همینطور که قرآن میفرماید: (أَ لَمْ یعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ) ﴿التوبة، 104﴾، خدا صدقات را میگیرد و شاید صدقات در اینجا منظور صدقات واجب مثل خمس و زکات و صدقات مستحب مثل صدقاتی باشد که به برای کمک به فقرا میدهیم. بنابراین هر دو پاک است و برای این پاک کننده است. همینطور که خمس پاک کننده است، زکات نیز پاک کننده است.
چیزی به نظر من میرسد که فرق بین خمس و زکات اینست که خمس مربوط به ولایت است. به عبارت دیگر حقّالولایه و حقّ السلطنة است، اما زکات، حقّ السلطنة نیست بلکه حقّ الفقراست. (وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَى وَ الْیتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یوْمَ الْفُرْقَانِ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ) ﴿الأنفال، 41﴾.
آیه میفرماید لله و رسول الله و بعد ائمۀ طاهرین و ذوی القربی است و الان هم مربوط به امام زمان است و آقا امام زمان هم نائب دارد و الان مال مجتهد جامع الشرایط است. همۀ اینها هم صرف تقویت اسلام میکنند. اگر خمس نباشد، این حکومت بدون مؤنه میماند. مؤنۀ این حکومت اسلامی، خمس است. اگر مردم خمس مالشان را بدهند، حکومت صد در صد مستغنی میشود.
یک دفعه حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» میفرمودند این بازار تهران اگر خمسش را بدهد، یک سید فقیر پیدا نمیشود، و اگر سید فقیر داریم تقصیر مردم است. این حق السلطنه و حق الحکومةو حق الولایةاست و ولایت اولاً از خدا و خدا این ولایت مطلقه را به پیغمبر اکرم واگذار کرده و پیغمبر به ائمۀ طاهرین «سلاماللهعلیهم» واگذار کرده است، لذا خیلی شرافت دارد.
اما زکات،حق الفقراست و این شرافت را ندارد. البته پاک کننده است و مال و انسان را پاک میکند و درحقیقت زکات را هم مثل خمس به خدا میدهد، اما فرق است به اینکه حق السلطنه و حق الولایه بدهد یا حق الفقرا بدهد. بگوییم معنای وَسَخ اینست در مقابل خمس که شرافت خاصی برای سادات است، این شرافت خاص در زکات نیست.
یک سید طلبه خمس بگیرد و یک شیخ طلبه زکات بگیرد، هر دو پاک و پاک کننده است و هر دو مربوط به خداست و هر دو را خدا به خودش نسبت داده،اما سید حق الحکومه میگیرد، به خلاف فقیر که حق الفقر میگیرد و فرق است بین حق الفقر و حق السلطنه و حق السیادةو حق الولایة. به عبارت دیگر آن مال امام زمان است و از امام زمان به ولایت و مجتهد جامع الشرایط رسیده و او به عنوان ولایت خمس را مصرف میکند. اما زکات اینطور نیست بلکه زکات ولو اینکه دست حاکم شرع باشد از باب اینکه ولی بر فقراست و باید فقرا را بدارد و تقویت اسلام و مسلمین کند و فرق است بین حق السیادة و حق الفقراء.
اگر بپسندید، شاید عرض من خوب باشد. این وَسَخ در این روایات به این معناست که خمس حق السلطنه و زکات حق الفقر است و حق السلطنه خیلی بالاتر از حق الفقر است و در پیش مردم حق السلطنه و حق الفقر خیلی تفاوت دارد، بلکه حق الفقر آلودگی هم داشته باشد به نام وَسَخ، اما خمس حق السلطنه است و این آلودگی را ندارد. بالاخره کسی که خمس میدهد، باید فعلاً به امام زمان بدهد و کسی که زکات میدهد، باید به فقیر شیعه بدهد و فرق است بین اینکه به امام زمان بدهد یا به فقیر شیعه بدهد. فرق است بین اینکه به مرجع تقلیدش بدهد یا به رفیقش که فقیر است. بگوییم آن شرافت دارد و این چون فقر است، آلودگی عرفی دارد.
بالاخره امام زمان به عنوان حق السلطنه و حق الحکومة خمس میگیرد. مرجع تقلید الان که خمس میگیرد به عنوان نیابت از طرف امام زمان میگیرد. قبول میکند خمس را چون ولایت دارد. آنگاه حق الولایه و حق السلطنه و حق الریاسة میشود. حق کسی که ریاست مطلقه بر احکام اسلام عزیز دارد و میتواند تصرف در احکام اسلام کند به طوری که صلاح مسلمانها و صلاح اسلام باشد. اما فقیری که زکات میگیرد به عنوان فقر و یا کسی که زکات میدهد به عنوان فقر میدهد و بگوییم فقر مَنقصتی در میان مردم است و این منقصت را وَسَخ گفتند.
حال اگر این عرض مرا بپسندید، خوب است و اگر عرض مرا نپسندید، حتماً باید روی آن فکر کنید و جواب این شبهه را بدهید و نمیتوان گفت این روایات از متشابهات است ولی اگر به راستی نتوانستیم معنا کنیم، مجبوریم بگوییم روایت از متشابهات است. برای اینکه مسلّم زکات، وَسَخ نیست،چنانچه خمس وَسَخ نیست بلکه خمس و زکات، هر دو موجب طهارت است و مثل آب است و پا کردن وَسَخ. خمس و زکات همین است و تفاوت ندارد و هر دو قصد قربت میخواهد و هر دو را به خدا میدهیم و هر دو از نظر ثواب خیلی بالاست و از نظر فروع دین ما نیز ،نماز و روزه و خمس و زکات است و تفاوتی بین اینها نیست. همینطور که در نماز و روزه و خمس وَساخَت نیست،در زکات نیز چنین است.
و صلّی الله علی محمّد وَ آل محمّد