أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث راجع به انفال است. (یسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ ...) ﴿الأنفال، 1﴾. رسم فقها بر آن شده که بعد از آنکه کتاب خمس را میفرمایند، کتاب انفال را متعرض میشوند. درحالی که روایت زیاد است، بیش از صد روایت راجع به انفال هست، اما یک بی مهری عجیبی راجع به انفال شده است، به اندازهای که مرحوم سید در عروه اصلا متعرض کتاب انفال نمیشوند. کتاب خمسشان را که مباحثه کردیم، میروند سراغ کتاب حج و اصلاً کتاب انفال را متعرض نمیشوند. خواه ناخواه محشین بر عروه هم راجع به انفال حاشیهای ندارند. یعنی اصلی ندارند تا حاشیه داشته باشند. اما کسانی که مقرر عروه بودند، نظیر مرحوم آقای حکیم یا مرحوم آقای خوئی «رضواناللهتعالیعلیهما» به طور مختصر از خودشان به عنوان تضییلون، یعنی سایهای از کتاب خمس و تتمهای از کتاب خمس گفتند. آنچه در جواهر آمده، مرحوم آقای حکیم یا مرحوم آقای خوئی متعرض میشوند و مرحوم صاحب جواهر هم خیلی مختصر و گنگ، این بحث انفال را تمام میکند. نمیدانم چه شده این بحث انفال درحالی که فوقالعاده مهم است، مخصوصاً برای شیعه، اما قدماء و متأخرین، آن بیست و پنج نفر از بزرگان قدماء که مختصر گفتند اما بعدیها مثل صاحب جواهر که مفصل کرامت کرده و جواهر را نوشته است، وقتی کتاب خمس و زکات را با کتاب انفال مقایسه کنیم، کتاب خمس هر دو خیلی مفصل و کتاب زکات مفصلتر و حتی کتاب زکات فطره هم مفصل، اما راجع به انفال و کتاب انفال خیلی مختصر و موجز و ناتمام و ناقص گذاشتند، لذا بغرنج عجیبی شده است. مثلاً در باب خمس همۀ علما چه قدماء و چه متأخرین گفتند خمس به هفت چیز تعلق میگیرد. یکی از آنها معدن است. معدن را مقدم بر همه چیز انداختند. اینها وقتی در کتاب انفال آمدند، معادن را از انفال گرفتند. دو سه تا روایت صحیحالسند و ظاهرالدلاله هم آوردند که معدن از انفال است. من یک جا ندیدم که کسی متعرض شود که اگر معدن از اخماس است، چرا در انفال آوردید و اگر از انفال است چرا در کتاب خمس مفصل بحث کردید. وقتی در کتاب خمس متعرض میشوند، اسمی از انفال نمیآورند و وقتی در انفال متعرض معدن میشوند، هیچ اسمی از خمس نمیآورند. در باب خمس میگویند معدن از هفت موردی است که خمس به آن تعلق میگیرد و در انفال هم میگویند معدن از چیزهایی است که از انفال است و مصداق (یسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ ...) است. اینگونه چیزها در کتاب انفال زیاد دیده میشود. اگر خدا توفیق دهد و شما دست از بیحالی بردارید و جداً مهیا شوید، کتاب انفال را در این مدت مباحثه کنیم.
همه میفرمایند انفال از نفل به معنای زیاده است. یعنی مالی که مربوط به مردم نیست، مربوط به خدا و پیغمبر است و منصب نبوت و امامت، باید تصرف کند و اجازۀ تصرف دهد. لذا بحث خیلی دامنهدار میشود. برمیگردد به اراضی موات و اموالی که صاحب ندارد. برمیگردد به دریاها و جنگلها و درهها و روی کوهها و زمینی که صاحب بخصوص ندارد. میگویند همۀ اینها نفل است و به عبارت دیگر به مالی که صاحب خصوصی ندارد، انفال میگویند. لذا فقها باید بحث مفصلی راجع به انفال داشته باشند، برای اینکه چیزی که صاحب بخصوص نداشته باشد، اگر قیاس کنیم به چیزی که صاحب داشته باشد، قطره از دریا میشود. دریایش (لله و للرّسول) است و قطره هم اموال خصوصی است. کتاب انفال را بعضیها پنج مورد شمردند، بعضی هفت مورد شمردند و بعضی نُه مورد شمردند و مثل ما که دوازده مورد شمردیم و این اختلاف هم عجیب است. عجبش برای اینست که بزرگان مثل صاحب جواهر، دقّتی که باید در انفال کند، نکردهاند و به طور مختصر از انفال گذشتند و از روایاتی استفاده کردند و عین همان روایت را آوردند و بحث تعارض و اینکه معنایش چیست و فرق آن با خمس چیست، نکردند. درحالی که انفال مربوط به کتاب خمس نیست و اما چون این چیزهایی که از انفال شمردند، از خدا و بندههای خدا یعنی رسول گرامی و حجج الله و ائمۀ طاهرین و نائب عام است و لذا به طور مختصر گفتند معدن در انفال وضع شده است.
در اراضی موات، فقها خیلی خوب وارد شدند، و اما راجع به انفال حتی به اندازۀ اراضی موات هم صحبت نکردند، لذا از شما تقاضا دارم که این کتاب انفال را خوب بررسی و مطالعه کنید و مخصوصاً جواهر را خوب ببینید و لاأقل مستمسک و کتاب تقریر از مرحوم آقای خوئی «رضواناللهتعالیعلیهما» است، ببینید.
انفال گرفته شده از قرآن است، (یسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ ...). خواه ناخواه انفال از حکومت اسلامی میشود. در زمان پیغمبر از پیغمبر و در زمان ائمۀ طاهرین از ائمۀ طاهرین و در زمان غیبت، حکومت اسلامی و نائب عام امام زمان، «و أما الحوادث الواقعة فارجعوا الی رواة أحادیثنا فانّهم حجتی علیکم و أنا حجة الله».
چیزی که باید توجه داشته باشید، اینست که نیابت غیر ائمۀ طاهرین که به آن نائب عام میگوییم، مختص به زمان غیبت هم نیست بلکه در زمان حضور هم این نیابت عامه بوده است. در ولایت فقیه بحث کردیم و من جمله مثل «و أما الحوادث الواقعه...» که خیلی پرتأکید است، راجع به زمان امام صادق بوده است.
زراره از امام صادق «سلاماللهعلیه» سوال میکند مثل سنّیها که حاکم دارند، ما شیعیان هم باید حاکم داشته باشیم. نمیشود که ملتی بدون حکومت باشد. حکومت ما شیعیان در زمانی که دسترسی به شما نداریم چه کسی است؟ حضرت فرمودند: مجتهد جامعالشرایط، «وَ نَظَرَ فِی حَلاَلِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْیرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ یقْبَلْ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکمِ اللَّه و عَلَینَا رَدَّ و الرَّادُّ عَلَینَا الرَّادُّ عَلَی اللَّه و هُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرْک بِاللَّه العظیم». لذا زمان غیبت و زمان حضور ندارد بلکه مجتهد جامعالشرایط در زمان حضور اگر دسترسی به امام نباشد مثل آن زمان که معمولاً در کوفه به امام صادق دسترسی نداشتند و وقتی سوال میکنند، حضرت جعل حکومت میکند برای مجتهد جامعالشرایط. در زمان غیبت هم قطع نظر از روایتها و قطع نظر از حرفها که در ولایت فقیه است، «و أما الحوادث الواقعة فارجعوا الی رواة أحادیثنا فانّهم حجتی علیکم و أنا حجة الله»، همان که امام صادق حکومت را به او داده بود، امام زمان نیز حکومت را به او داده است.
این در کلمات مثل صاحب جواهر و دیگران دیده میشود که میگویند «أنفال لله و للرّسول». میگویند لله تشریفاتی است و برای عظمت بعد از آن است. بعد از آن هم کسانی که از طرف پیغمبر اکرم حجة الله هستند، یعنی ائمۀطاهرین. بعد از آن اگر زمان غیبت باشد، مجتهد جامعالشرایط و اگر زمان حضور باشد و دسترسی نداشته باشیم، باز مجتهد جامعالشرایط است. ما طلبهها خیلی مقام داریم و بزرگان مثل پیغمبر و ائمۀ طاهرین ما را ورثةالأنبیا نامیدند. بنابراین معنای انفال تا اینجا این شد که مالهایی که صاحب خصوصی ندارد، از طرف خدا به پیغمبر داده شده و پیامبر گرامی به ائمۀطاهرین دادند و ائمۀ طاهرین و پیغمبر اکرم به نائب عام دادند، چه در زمان حضور و چه در زمان غیبت، و او مجتهد جامعالشرایط است.
پس انفالی که از پیغمبر و ائمۀطاهرین و از مجتهد جامعالشرایط است، مال شخصی نیست بلکه مال منصب است. یعنی منصب رسالت و منصب ائمۀ طاهرین و منصب مجتهد و به عبارت دیگر انفال از حکومت است و معلوم میشود که خدا برای حکومت در اسلام از نظر امکانات خیلی بالا فکر کرده است. گفتم اگر انفال را با اموال خاص مردم بسنجیم، اموال خصوصی یک نفر با اموال انفال یک مجتهد قطره و دریاست. این منصب یعنی حکومت اسلامی و حکومت اسلامی یعنی پیغمبر و ائمۀ طاهرین و مجتهد جامعالشرایط، از نظر تمکّن مالی خیلی بالاست، اما خودش چیزی ندارد، لذا در وقتی که مثلاً یکی از مراجع از دنیا برود، آنچه وجوهات بری نزد اوست، به مرجع تقلید دیگری منتقل میشود و هیچگاه ارث نیست که به پسرش برسد. آنچه مربوط به منصبش یعنی وجوه بری به حکومت دیگری ارث میرسد. در این باره روایت داریم که امام صادق میفرماید آنچه از پدرم است، اگر از منصب باشد از من است و اگر شخصی باشد به همه ارث میرسد.
و صلّی الله علی محمد و آل محمد