أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
دیروز عرض کردم سوم مورد از انفال دریاهاست. برای اینکه این دریاها مثل اراضی موات است و همینطور که اراضی موات از انفال است، مسلّم دریاها نیز مثل اراضی موات است. همینطور که اراضی موات صاحب خاصی ندارد، دریاها هم صاحب خاصی ندارند. و کلّ ما لا ربّ لها از انفال است و دریاها نیز از انفال است. اما بالاتر از این دو، آیۀ شریفه است. (یسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ ...) ﴿الأنفال، 1﴾، و کلمۀ «نفل» یعنی چیز بی صاحب. همینطور که اراضی موات را میگیرد، دریاها را هم میگیرد. لذا ممکن است روایاتی که میگوید أراضی موات، زمین در مقابل آسمان باشد. برای اینکه سه ثلث زمین آب و یک ثلث آن خشکی است. لذا (خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ) و مراد از آیه که بیش از ده جا تکرار شده أرض در مقابل آسمان است. وقتی در مقابل آسمان باشد، اصلاً لفظ ارض در مقابل آسمان است و یک نکتۀ مهم نیز اینجا هست و متأسفانه مفسرین بحثش را نکردند و آن اینست که اصلاً ما ارضین در قرآن نداریم، اما سماوات در قرآن داریم. ما أرضین سبع در قرآن نداریم، اما سماوات السبع داریم. شاید بیش از پنجاه مورد به بالا لفظ سماوات آمده اما پیش آن ارض آمده است. معلوم میشود که این کرۀ زمین ما انحصار به فرد دارد و مثلش را در عالم وجود نداریم. شاید نکتهاش این باشد که عترت طاهره یا قرآن مربوط به این کرۀ زمین است. اگر (نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکْرُ) هست، مربوط به زمین است و اگر راجع به اهل بیت آمده «خَلَقَكُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ حَتّى مَنَّ عَلَینا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فی بُیوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ»، مربوط به کرۀ زمین است؛ لذا کرۀ زمین ما در عالم وجود خصوصیتی دارد. یعنی اگر کرۀ زمین را با آسمان اول بسنجیم، یک ریگ در بیابان است. آسمان دوم و سوم و هفتم را هم هیچکس الاّ اهل بیت و معراجیها نمیدانند. بالاخره کرۀ زمین کوچک است اما درحالی که کوچک است چون معصوم در آنجا به وجود آمده خیلی بزرگ است. لذا در قرآن همه جا آمده (خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ). البته یک جا هست که میفرماید: (خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ) ﴿الطلاق، 12﴾. بعضیها گفتند (وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ) یعنی هفت تا. این هم معنایش اینست که همینطور که آسمانها مخلوق خدا هستند، این کرۀ زمین هم مخلوق خداست. لذا مرادم اینجاست که معمولاً در آیات و روایات وقتی میگوییم «أرض»، از آن کرۀ زمین را اراده میکنیم و سه ثلث یا بیشتر این کرۀ زمین دریا و یک ثلثش خشکی است. لذا کسی بگوید در روایات بیش از ده بیست روایت آمده که اراضی موات از امام «سلاماللهعلیه» است، یعنی ارض در مقابل سما. در قرآن ده بیست جا این ارض در مقابل سما آمده و معنایش اینطور میشود که این کرۀ زمین از انفال است و از امام «سلاماللهعلیه» است. در زمان پیغمبر از پیغمبر یعنی از سمت است و در زمان امام هم مال امام و در زمان عدم وصول به پیامبر و ائمه «سلاماللهعلیهم» از مجتهد جامعالشرایط است، زمان حضور باشد یا در زمان غیبت باشد. حال اگر قبول کردید که هیچ و اگر قبول نکردید و گفتید که ارضی که در آن ده بیست روایت آمده زمین موات و خشکی است. اما دو تا روایت ظاهرالدلاله داریم که میفرماید همینطور که ارض موات از امام است به عنوان انفال، دریاها هم از امام است، به عنوان انفال.
روایت 18 از باب 1 از ابواب انفال، وسائلالشیعه، جلد9، صفحه 530، حدیث 18:
صحیحه عنْ حَفْصِ بْنِ اَلْبَخْتَرِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ جَبْرَئِیلَ عَلَیهِ السَّلاَمُ كَرَى بِرِجْلِهِ خَمْسَةَ أَنْهَارٍ وَ لِسَانُ اَلْمَاءِ یتْبَعُهُ اَلْفُرَاتَ وَ دِجْلَةَ وَ نِیلَ مِصْرَ وَ مِهْرَانَ وَ نَهْرَ بَلْخَ فَمَا سَقَتْ أَوْ سُقِی مِنْهَا فَلِلْإِمَامِ وَ اَلْبَحْرُ اَلْمُطِیفُ بِالدُّنْیا.
همۀ دریاها من جمله نیل مصر و من جمله خود فرات و بالاخره آّبهای اطراف، از انفال است و مال امام «سلاماللهعلیه» است. اگر «والبحر المطیفُ بالدّنیا» هم نبود دلالت بسیار خوب بود. اینکه لسان الماء و فرات و دجله و نیل مصر و مهران و نهر بلخ و قدری بالاتر «فما سَقَت أو سُقی منها»، هرچه استفادۀ آبی از آن میکنید «فلِلإمام». بعد امام «سلاماللهعلیه» یک قاعدۀ کلی فرمودند که: «وَ اَلْبَحْرُ اَلْمُطِیفُ بِالدُّنْیا من الأنفال». لذا دلالت روایت خیلی خوب است و همینطور که میفرماید و دیروز روایتش را خواندیم «الأرضین کلّها للإمام» و اینجا هم میفرماید: «البحار کلّها للإمام». همینطور که زمین از انفال است، دریاها نیز از انفال است. همیشه چنین بوده است، یعنی دریاها و شتهای بزرگ مثل رود نیل و فرات و غیره صاحب شخصی نداشته، اما صاحب نوعی داشته است. لذا مثلاً نیل مصر مختص به مصر بوده یا فرات مختص به اعراب بوده است و همچنین تا آخر. الان اگر بخواهیم حساب دریاها را با مردم بکنیم، اصلاً حساب زمینها چیز کوچکی است. مایۀ حیات ملتها به دریاهاست. هم از نظر استفادۀ کشتی و هم از نظر رفتن در دریا و آوردن ذخائر دریا و قیمتهای فوقالعاده بالا و هر ملتی در دریای خودش میتواند این کار را بکند؛ لذا از شخص نیست بلکه از ملت و دولت است و به عبارت دیگر از انفال است.
روایت 17 از باب 4 از ابواب انفال، وسائلالشیعه، جلد9، صفحه 550:
و عُدّ فیها: سبحان، جیحان، خشوع، و هو نهر الشاش، مهران، نیل مصر، دجله و فرات کلّها من الأنفال.
بنابراین قاعده اقتضاء میکند همینطور که اراضی موات از انفال است، دریاها هم از انفال باشد. همینطور که اگر کسی بخواهد در أراضی موات تصرف کند باید با اجازۀ حکومت اسلامی باشد، اگر بخواهد در دریاها هم تصرف کند بایدبا اجازۀ دولت باشد. دولت اسلامی باشد یا دولت کفر باشد، بالاخره باید از طرف حکومت باشد.
مرحوم صدوق در مقنعه و مرحوم ابیالصالح که از قدماست و در کتابی که چاپ شده،بیست و پنج نفر از قدماء و درحقیقت بیست و پنج کتاب از قدما هست و روی أبی الصلاح دیلمی فوقالعاده اهمیت میدهند، این دو نفر از قدما فرمودند اراضی موات از انفال است و بحار کلّها نیز از انفال است. اما نمیدانم چه شده که قول این دو نفر به فراموشی سپرده شده است. لذا از قدماء کسی را نیافتیم و از متأخرین نیز کسی را نیافتیم. راجع به اراضی موات اجماع از قدماء و متأخرین هست و صحبتها فراوان است و حتی کتاب احیای موات داریم. اما راجع به احیای موات دریاها کتاب نداریم. در انفال هم اصلاً اسمش را نیاوردند. روز اول میگفتم بعضیها این انفال را پنج مورد شمردند و بعضی هفت تا و بعضی نُه تا شمردند و ما رساندیم به دوازده مورد. همۀ اینها اسم و رسم دارد، اما راجع به دریاها اسم و رسمی نیست. اگر مطالعه کرده باشید، سیف البحار در بعضی اقوال آمده است. مثل صاحب جواهر «رضواناللهتعالیعلیه» گفتند و بعد هم کسانی که به طور مختصر کتاب انفال نوشتند، گفتند و شطوط الأنهار را بعضیها گفتند و بعضیها در همین نُه مورد، سیف البحار و شطوط الأنهار را نیز شمردند. اما نمیدانم چرا سیف دریا را آوردند اما خود دریا را نیاوردند. دریای بی صاحب را آوردند هم خود دریا را نیاوردند. نهرهای بیصاحب را آوردند اما خود دریا را نیاوردند. لذا مثل مرحوم صاحب جواهر «رضواناللهتعالیعلیه» میفرمایند دلیل خاصی برای سیف البحار و شطوط الأنهار نداریم. درحالی که الان این دو روایت را که خواندم، دلیل خاصی برای شطوط الأنهار داریم. همۀ شطها از دریا سرچشمه میگیرد. همۀ آبها از دریا سرچشمه میگیرد. اگر شطوط الأنهار از انفال باشد، مبدأ آن که خود دریاست باید به طریق اولی از انفال باشد. اما شطوط الأنهار را گفتند و اما خود أنهار را نگفتند. یا کنار دریا را گفتند که مرحوم صاحب جواهر میفرمایند دلیلی خاصی روی آن نداریم و برمیگردانند به اراضی موات. اما مرادم اینجاست که در کلماتشان اسم بحار نداریم اما از آن طرف ساحل دریا و کنار دریا را داریم و از طرف دیگر شطهایی را هم که آبش از دریا گرفته میشود، آوردند. درحالی که باید سیف البحار را نقل نکرده باشند، برای اینکه مربوط به دریاست و شطوط الأنهار را نقل نکرده باشند برای اینکه مربوط به دریاست و اما خود دریا را باید نقل کرده باشند اما در کلماتشان نیست.
و صلّی الله علی محمد و آل محمد