أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
فرمودند:
ولا بأس بالمحمول منه أیضاً، و إن کان ممّا تتمّ فیه الصلاة.
اگر مالایؤکل لحمه همراه او باشد، اشکال ندارد. اگر پوشیده باشد، «لاتصلّ فی وبر مالایؤکل لحمه»؛ و اما اگر همراهش باشد، مثل چیزی که مالایؤکل لحمه است، در جیبش باشد، مانند محمول متنجس را که سابقاً فرمودند اگر همراه باشد طوری نیست، در اینجا هم میفرمایند اگر همراه باشد، طوری نیست.
سابقاً در باب نجاسات، در باب میته، در باب مالایؤکل لحمه، در باب لباس ابریشمی و در باب لباس حریر، گفتیم که تلبس به اینها نماز را باطل میکند و یا بعضی از آنها حرام است؛ و اما اگر همراه او باشد، صدق تلبس نمیکند و نماز خواندن با آن اشکال ندارد. برای اینکه ما آن اندازه که از روایات استفاده میکنیم، تلبّس است. «لاتصلّ فی وَبَر مالایؤکل لحمه»، «لاتلبس المیته»، «لاتلبس الحریر». اگر لباس ابریشمی یا لباس حریر پوشیده باشد، نماز باطل است و خود آن هم حرام است و اما اگر همراه او باشد، اشکال ندارد. و اگر یادتان باشد، من میگفتم که قدری بالاتر بگویید باید ما تتمّ فیه الصلاة باشد، و اما اگر مالاتتمّ فیه الصلاة شد، باز اشکال ندارد.
مرحوم سید در این مسائل، اختلاف فتوا دارند و در هر دو، یعنی آنجا که مالا تتم باشد یا نباشد، آنجا که صدق تلبس کند یا نکند، گاهی مطلقا میفرمایند که نمیشود، مثل لباس ابریشمی که اگر یادتان باشد، فرمودند اگر دکمهای هم از ابریشم داشته باشد، هم حرام است و هم نماز با آن باطل است. اما مثلاً در اینجا تقریباً از آن فتوا برگشتند و میفرمایند: ولا بأس بالمحمول منه أیضاً، و إن کان ممّا تتمّ فیه الصلاة.
اگر مالاتتمّ باشد، اما محمول نباشد، بلکه پوشیده باشد، مانند اینکه کلاه ابریشمی سرش باشد، اشکال دارد؛ و اما اگر دستمال ابریشمی در جیبش باشد، میفرمایند طوری نیست.
قاعده اینست که باید همینطور که ما مشی کردیم، همۀ این موارد را به یک نَسَق فرموده باشند. و اینکه محمول متنجس و محمول میته و محمول ذهب و فضه و محمول مالایؤکل لحمه، مانعی ندارد. اما در بعضی، جدی میفرمایند مانع دارد و در بعضی هم جدی میفرمایند مانع ندارد و این تفصیل ظاهراً وجهی ندارد. اگر شما فرمودید که باطل است یا پوشیدن آن حرام است، باید مطلقا بگوییم و اگر گفتیم ظرفیت و تلبس میخواهد، مطلقا باید بگوییم. همینطور که تا اینجا ما مشی کردیم که فرق گذاشتیم بین تلبس و غیرتلبس، و اما مطالعه کردید که مرحوم سید، گاهی در بعضی از آنها در محمولش هم اشکال میکنند چه رسد به اینکه نمایان باشد و بعضی جاها هم مثل اینجا میفرمایند اگر حریر مثل دستمال ابریشمی در جیبش باشد، اشکال ندارد.
مرحوم سید در این مسائل گاهی میفرمایند اشکال دارد و گاهی میگویند اشکال ندارد و گاهی تفاوت میگذارند بین حریر یا لباس ابریشمی و مالایؤکل لحمه و امثال اینها. حال شمائید که باید این تفاوت مرحوم سید را یا قبول کنید به اشکال مرحوم سید و یا همه را به یک نسق بروید که ما رفتیم و گفتیم همۀ اینها باید صدق تلبس کند. اما نمیتوان گفت بعضی با بعضی تفاوت دارد. اگر در یک جا گفتیم جایز است، در مابقی هم باید بگویید جایز است، برای اینکه وحدت سیاق را باید در اینجاها مراعات کنید.
مسئله 27:
لا یجوز جعل البطانة من الحریر لقمیص وغیره و إن کان إلی نصفه، وکذا لا یجوز لبس الثوب الذی أحد نصفیه حریر، وکذا إذا کان طرف العمامة منه إذا کان زائداً علی مقدار الکفّ،بل علی أربعة أصابع علی الأحوط.
فرمایش ایشان دلیل ندارد. یعنی نداریم روایتی که طبق فرمایش ایشان گفته باشد، که مثلاً نخی از لباس ابریشمی یا مقداری از عمامه یا کفی از لباسش، روایت ندارد و آنچه روایت دارد اینست که هرکجا صدق عرفی دارد بر اینکه تلبس است، باید بگوییم هم حرام است و هم نماز خواندن در آن باطل است. هرکجا که صدق تلبس نیست، باید بگوییم که حلال است و نماز خواندن در آن هم باطل نیست.
فرمایش مرحوم سید اینست که:
لا یجوز جعل البطانة من الحریر لقمیص و غیره و إن کان إلی نصفه، وکذا لا یجوز لبس الثوب الذی أحد نصفیه حریر، وکذا إذا کان طرف العمامة منه إذا کان زائداً علی مقدار الکفّ، بل علی أربعة أصابع علی الأحوط.
اگر ایشان میخواستند با این حرفها تلبس درست کنند، هیچکدام از اینها عرفاً تلبس نیست. مثلاً اگر کسی حاشیۀ عبایش از حریر باشد یا کمی از عمامهاش از حریر باشد یا مقداری از کلاهش یا همۀ کلاهش از حریر باشد، و صدق تلبس نکند، جایز است. هرکجا صدق تلبس کند، باید بگوییم اشکال دارد. اما اینکه بگوییم به مقدار یک کف دست و یا گوشۀ عمامه و حاشیۀ لباس و غیره، هیچکدام از اینها مناط نیست. و اما این تفاصیل مرحوم سید دلیل میخواهد و دلیل ندارد. لذا شما باید مطالعه داشته باشید و بگویید این خصوصیات مرحوم سید از کجا پیدا شده است. اگر میخواهند با عرف جلو بیایند و بگویند تلبس، مطلقا اشکال دارد. اما اگر یک دکمه طلا در لباسش باشد، یا مثلاً گوشۀ عمامۀ او از ابریشم باشد، صدق تلبس نمیکند و مثل اینست که همراهش باشد و ایشان هم فرمودند همراهش طوری نیست. خود مرحوم سید هم میفرمایند محمول طوری نیست و محمول، تلبس نیست ولو اینکه یک پیراهن ابریشمی در جیبش باشد. لذا مرحوم سید فرمودند: «ولا بأس بالمحمول منه أیضاً، و إن کان ممّا تتمّ فیه الصلاة».
مرادمان اینجاست که یا اینها یا تلبس است یا نه و اگر تلبس باشد، اشکال دارد و اگر تلبس نباشد، اشکال ندارد. مرحوم سید هم فرمودند که: «ولا بأس بالمحمول منه أیضاً، و إن کان ممّا تتمّ فیه الصلاة.»، برای اینکه تلبّس نیست. برمیگردد به اینکه یا محمول است و یا تلبس، و اگر تلبس است، اشکال دارد و اگر تلبس نیست، هیچکدام اشکال ندارد.
ما در این دو سه روز یک قاعدۀ کلی درست کردیم و گفتیم همۀ اینها دائرمدار تلبس است. باید صدق کند که در این لباس نماز خوانده است و اما اگر بگویند با این لباس نماز خوانده است، اشکال ندارد. کما اینکه مرحوم سید الان میگویند با این لباس نماز خواندن اشکال ندارد و در مسلۀ 27 میفرمایند: «لا یجوز جعل البطانة من الحریر لقمیص و غیره و إن کان إلی نصفه، وکذا لا یجوز لبس الثوب الذی أحد نصفیه حریر، وکذا إذا کان طرف العمامة منه إذا کان زائداً علی مقدار الکفّ، بل علی أربعة أصابع علی الأحوط».
در اینها روایتی نداریم که گفته باشد به اندازۀکف دست یا به اندازۀچهار انگشت، بلکه ایشان میخواهند از نظر عرفی جلو بیایند و همۀ این موارد برمیگردد به اینکه اگر صدق تلبس کند، نماز را باطل میکند و اگر صدق تلبس نکند، هیچکدام از اینها نماز را باطل نمیکند، زیرا روایت میگوید اگر تلبس است، نمیشود و روایت میگوید اگر تلبس نیست، اشکال ندارد.
دیروز روایت احمد بن هلال را خواندیم و گفتیم همۀ اینها از باب مصداق است و شبهۀ موضوعی میشود و شبهۀ موضوعی را یکی قبول دارد و یکی قبول ندارد. یعنی یکی میگوید عرفیت دارد و یکی میگوید عرفیت ندارد و همۀ اینها فقه نیست بلکه مربوط به مجتهد و حجیت فهم مجتهد است و مرحوم سید «رضواناللهتعالیعلیه»، اذا کان طرف العمامه و علی مقدار الکف و علی اربعة اصابع را میخواهند به ما تحمیل کنند که تلبس است، درحالی که مسلّم تلبس نیست.
درس اخلاق:
هفتۀ گذشته میگفتم یکی از مسائلی که اهل معرفت روی آن پافشاری دارند و خیلی راجع به آن بحث دارند، تجسّم عمل است. اعمال خوب ما، سرنوشت خوب برای ما و اعمال بد ما، سرنوشت بد برای ماست. اعمال خوب ما مجسّم میشود به سعادت ما و اعمال بد ما مجسم میشود به شقاوت و بدبختی ما.
از چیزهایی که فوقالعاده پیش ائمۀ طاهرین و شاگردان ائمۀ طاهرین و اهل معرفت اهمیت دارد، حقالناس است. این حقالناس تأثیر عجیبی در شقاوت انسان دارد.
پیغمبر اکرم میفرماید: «ایاكُمْ وَ الظُّلْمَ فَانَّهُ یخْرِبُ قُلُوبَكُمْ».
قرآن میفرماید:
(أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ فَوَیلٌ لِلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ) (الزمر، 22)، وای به سیاه دل!
و روایت به ما میگوید از چیزهایی که خیلی تأثیر دارد در اینکه دل را سیاه و سنگ کند، حقالناس است.
اهل دل خیلی مواظبت از حق الناس داشتند. مواظب بودند که یک دفعه لقمۀ حرامی در شکم آنها نرود. در روایت میخوانیم که چهل شبانه روز تأثیر دارد.
یکی از موارد حقالناس، مالی است اما بالاتر از حقالناس مالی، حقالناس آبرویی است. اینکه انسان آبروی کسی را ببرد، با غیبت، تهمت و شایعه و اهانت. گناهش به اندازهای بزرگ است که مرحوم کلینی از امام صادق نقل میکند که جنگ با خداست. «من أهان لی ولیاً فقد بارزنی بالمحاربة»، هرکسی به کسی اهانت کند، جنگ با خداست.
روایت میگوید «من أهان ولیاً» و امام صادق برای اینکه ما اشتباه نکنیم و ولی را از خواص بدانیم، میفرمایند مراد از «ولیاً» یعنی شیعه. کسی که اهانت به شیعه کند،جنگ با خداست و معلوم است که جنگ با خدا فتح ندارد.
من از همۀ شما تقاضا دارم به این حقالناسی که بزرگان به آن خیلی اهمیت میدهند، اهمیت دهید، مخصوصاً راجع به آبروی دیگران.
شخصی گفته بود من مستأجر حضرت رضا «سلاماللهعلیه» بودم. من سالی یک مرتبه به مشهد مقدس میآمدم برای زیارت و ردّ اجاره به حضرت رضا. بدهکاری را میدادم و زیارت میخواندم و میرفتم. یک سال قضیهای برای من جلو آمد. سگی داشتم که این سگ بچه پیدا کرد و نمیتوانست پاسداری کند، من دو سه تا بچۀ او را به دهاتی بردم و از مادرشان جدا کردم. این سگ چند روزی آه و ناله کرد و بعد آرام شد. من آن سال به مشهد رفتم و اجارهای که بدهکار بودم، دادم و زیارت کردم و خداحافظی کردم. آن روز در مشهد خوابیدم و خواب حضرت رضا «سلاماللهعلیه» را دیدم. رفتم خدمت حضرت رضا و سلام کردم و دیدم ایشان با من قهر هستند. بار دوم دیدم جواب سلام را میدهند اما با من قهر هستند. گفتم آقا من به شما بدهکار نیستم و هرسال بدهکاری را میدهم و امسال هم بدهکاری را دادم و زیارت کردم. حضرت رضا به آهی فرمودند آن نالههای سگ مرا ناراحت کرده است و هنوز هم ناراحتم.
بنابراین اگر به یک حیوان ظلم کنید، یا غیبت آدم معمولیای را کنید، شایعه پراکنی کنید، تهمت به یکدیگر بزنید؛ اینها در شقاوت انسان خیلی تأثیر دارد.
(ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکمْ مِنْ بَعْدِ ذلِک فَهِی کالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یتَفَجَّرُ مِنْهُ الاْءَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یشَّقَّقُ فَیخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ) (البقره، 74)؛ کسی که قساوت دل پیدا کرد دل او سنگ میشود، و حتی از سنگ بدتر میشود،برای اینکه سنگ گاهی فایده دارد و دل او به غیر از ضرر چیزی ندارد.
مواظبت کنید از اینکه دل شما در اثر گناه سیاه نشود و مواظبت کنید از اینکه دل شما در اثر غذای حرام سیاه نشود یا دل شما سیاه نشود در اثر گناه و مخصوصاً حقالناس. قرآن میفرماید:
(أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ فَوَیلٌ لِلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ)، خوشا به حال کسی که نورانیت دل دارد و وای به کسی که دل سیاه است. سیاهی دل ناگهان میرسد به آنجا که قضیه چند روز قبل جلو میآید که چهل نفر بیگناه را با خاک یکسان میکند. بعضی اوقات کار به اینجا میرسد که گناه میکند اما به قول اهل دل، اصلاً نفس لوامه که نیست، نفس محسنه پیدا میکند. گناه میکند و خوشحال است از اینکه توانسته گناه کند و توانسته آبروی کسی را ببرد.
خدا را قسم میدهم به حق مولا و به حق کسی نظارت کامل روی شیعه دارد، شرح صدر، توجه به این مطالب، به همۀ ما عنایت بفرماید.
و صلّی الله علی محمد و آل محمد