عنوان: رعایت تجوید در قرآن
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

بحث دیروز راجع به یک امر مهمی بود، و فی الجمله دربارۀ آن صحبت کردیم.

مسئله راجع به تجوید در قرآن است، که باید قرآن را با فصاحت و بلاغت و بدون غلط و طبق روش علمای تجوید خوانده شود؛ و مرحوم سیّد، بیست فرع در اینجا راجع به تجوید آوردند و بعد از تکرار این جمله، دو سه دفعه حسابی مطالعه فرمودید. فرمایش مرحوم سیّد یک نسق و یک نوع نیست. گاهی تجوید را واجب می­دانند. گاهی مراعات علم تجوید را در خواندن قرآن و حتی خواندن نماز، لازم نمی­دانند. گاهی هم می­فرمایند دائرمدار اینست که غلط بخواند یا نه! اگر غلط بخواند و مطابق با عربیت نباشد، قرآن و نمازش باطل است؛ اما اگر مطابق عرف عرب باشد، ولو تجوید مراعات نشود، مثلاً «یرملون» مراعات نشود، نماز باطل نیست. و نتوانستند در علم تجوید قولی انتخاب کنند که جازم به آن باشند. معلوم می­شود که مسئله در پیش ایشان خیلی واضح نیست؛ لذا سه قول در تجوید پیدا می­کنند.

چیزی که شما باید به آن توجه داشته باشید، اینست که علم تجوید، علم شرعی نیست؛ یعنی یک روایت نداریم که بگوید تجوید لازم است یا لازم نیست. یا بگوید تجوید بعضی اوقات لازم است و بعضی اوقات لازم نیست. مرحوم سیّد بیست فرع دارد اما یک روایت نداریم. همه را با اصطلاح و ذوق فقهی و با قول بزرگان جلو آورده است. تا اینجاها عجب نیست. چیزی که عجیب است، حرف دیروز است. دیروز می­گفتم ضربه­های عجیبی به ثقلینی که پیغمبر اکرم اینقدر پافشاری داشته و حتی دم مرگ گفته و از دنیا رفته، زدند. «إِنِّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى أَهْلَ بَيْتِى وَ إِنَّهُمَا لَمْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهما لَنْ تَضِلُّوا»[1]. از نظر سنی و شیعه، پیغمبر اکرم بیش از هزار مرتبه در فرصتها این روایت خواندند و اما به قول امام سجاد در جمله­ای می­فرمایند جدّم خیلی سفارش ما را کرد و اگر سفارش می­کرد اذیت به عترت کنید، بیش از این نمی­شد. اتفاقاً راجع به کتاب نیز چنین شد، و ضربه­های عجیبی به کتاب خورده شد. همۀ عترت را شهید کردند. یکی از چهارده معصوم نیستند که سالم از دنیا رفته باشند، بلکه همه را شهید کردند. اما بدتر از شهادت، یک عمر مصیبت بود.

می­گوید رفتم خدمت امام صادق و دیدم  «وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ عَلَيْكَ وَ السِّتْرُ مُرْخًى عَلَيْك‏»[2]، در بسته و پرده کشیده شده و تنها در اطاق نشسته است. گریه راه گلویم را گرفت و بغض کردم که ولی خدا در جایی بدتر از زندان هستند. بالاخره به هر اندازه که توانستند به عترت، ظلم کردند. به همان اندازه هم تا توانستند، به کتاب ظلم کردند. شماها باید به جای اینکه لعن و سبّ و امثال اینها کنید، روی اینگونه مطالب خیلی پافشاری داشته باشید.

اول ضربه­ای که به قرآن زدند، این بود که گفتند قرآن را عثمان جمع کرده است. این خیلی جسارت به قرآن و جسارت به پیغمبر اکرم است. اگر قرآن پیغمبر روی کتف گوسفندان و تخت چوبها و کاغذ پاره­های جمع شده باشد و بعد همینطور بوده باشد، این پیغمبر، پیغمبر نیست. پیغمبری که نتواند کتاب خودش را جمع کند، چه پیامبری است! ولی همه این را گفتند و تعجب اینست که شیعه نیز با آنها همراه شده است. ما قائلیم به اینکه هر آیه­ای که می­آمد، با وضع فوق­العاده و با اهمیت و نورانیتی بر پیامبر نازل می­شد و پیغمبر اکرم به کاتب وحی یعنی امیرالمؤمنین می­دادند و کاتب وحی، می­نوشت و کم کم در مدینه و در مکه، یک کتاب شد، (تِبیاناً لکلّ شیء)، (مٰا فَرَّطْنٰا فِي اَلْكِتٰابِ مِنْ شَيْءٍ...). اصلاً ما این پیغمبر را قبول نداریم که بگوید قرآن من (تِبیاناً لکلّ شیء) است و وقتی می­گویند قرائت چیست؟ بگوید این کاغذ پاره­ها و چوبها و کتف گوسفندان و سنگها و غیره است.

اشاره به قرآن و لفظ کتاب در قرآن خیلی آمده است. من می­گویم (ذلک الکتاب لارَیب فیه)، و اشاره به قرآن و لفظ کتاب در قرآن خیلی آمده است. (... وَ أَنْزَلْنٰا إِلَيْكَ اَلذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)؛ قرآن را فرستادیم و مبیّن آن هم خودت هستی.

و اما سنّی برای اینکه عثمان را بزرگ کند، اینطور قرآن را زمین زد و ما هم رساندیم به اینجا که بگوییم قرآن چاپ عثمان است و عثمان جمع کرده است. بعد می­گویند عثمان که نمی­تواند این کارها را بکند، آنگاه می­گویند همۀ قرآن جمع نشده و خیلی از قرآن از بین رفت. صد مرتبه اسم امیرالمؤمنین در قرآن بوده و همۀ آن از بین رفته است و خیلی از آیات را عثمان و مردم یادشان رفته بود و نیاوردند، و بالاخره این بعضی از قرآن است و کل قرآن نیست. این حساب علم تجوید نیست که بگویید لازم هست یا لازم نیست، بلکه ضربه زدن به اسلام عزیز و ضربه زدن به پیغمبر اکرم و ضربه زدن به اصل اسلام عزیز است. حال ما بگوییم همینطور که ارمنی­ها و یهودیها و زرتشتی­ها کتاب ندارند، یا کتاب خرافی دارند، ما هم مثل آنها هستیم. ما جمع شدۀ عثمان داریم و عثمان که نتوانستند همۀ آن را جمع کند، بالاخره قرآنی مثل انجیل که چندین برابر بوده و از بین رفته، آمده است. بنابراین خیلی باید در این باره صحبت کنیم؛ از طرف خدا و از طرف پیغمبر و از طرف امیرالمؤمنین. وقتی پیغمبر اکرم به مدینه آمدند، شانزده نفر به نام کُتاب وحی جمع کردند که قرآن را حفظ می­کردند. حال آیا چنین هست که وقتی آیه­ای نازل می­شد، پیغمبر می­گفت این آیات را بگذارید روی کتف گوسفندان و چوبها. لذا سنّی و شیعه نقل کردند که وقتی در زمان پیغمبر اکرم، سوره­ای می­آمد، می­فرمودند این سوره را بین فلان سوره و فلان سوره بگذار. وقتی آیه می­آمد، می­فرمودند این آیه را در فلان سوره بگذارید. خیلی مرتب و منظم، قرآن در زمان پیغمبر اکرم جمع شده است و به قول قرآن: (ذلک الکتاب)، (هذا القرآن). پیغمبر اکرم تدریس قرآن می­کردند و به مردم می­گفتند این ده آیه را حفظ کنید و اگر حفظ کرده باشید و معنای ظاهری آن را درست کرده باشید، سراغ ده آیۀ دیگر می­رویم.

دیروز می­گفتم امیرالمؤمنین دیدند که باید قرآن را جمع کرد، بنابراین آوردند پیش سقیفه بنی ساعده. آنگاه سقیفه بنی ساعده گفت «حسبنا کتاب الله»؛ ما قرآن داریم و قرآن تو را نمی­خواهیم.

قرآن امیرالمؤمنین کتاب تفصیلی بوده است. ولایت را گرفتند، آنگاه امیرالمؤمنین در عرض چند روز قرآن را نوشتند و در میان مردم آوردند و مردم گفتند ما تو را که نمی­خواهیم، قرآنت را هم نمی­خواهیم. و بالاخره یک کلمه قرآن کم و زیاد نشده و یکی از مواظبتهای پیغمبر اکرم که از اوجب واجبات بوده، حفظ قرآن و جمع کردن قرآن و ترتیب قرآن بوده است. البته خیلی از آن از متشابهات است. اینکه مثلاً چطور شده اول سورۀ بقره و بعد سورۀ ناس آمده است. این هم تقصیر مردم است و اگر مردم اهمیت می­دادند، این را هم می­فهمیدند که چرا سورۀ بقره اول و سورۀ ناس آخر است. و اما شاید بیش از صد روایت از پیغمبر اکرم داریم و بزرگان این روایات را نقل می­کنند که مثلاً ثواب الاعمال اینکه هرکه در شب قدر (انا انزلناه) بخواند یا هرکه سورۀ بقره بخواند؛ و یا هرکه چهار قل را بخواند برای چشم زخم خوب است. بزرگان کتاب نوشتند راجع به ترتیب سور و آیات در سور، خواندن سوره­ها و اینکه پیغمبر اکرم سوره را می­خواندند و امیرالمؤمنین کاتب وجی بودند. در مکه هم کتاب وحی نداشتیم و منحصر بود به امیرالمؤمنین و وحی می­شد به پیغمبر و کاتب وحی هم امیرالمؤمنین بود و در خود مکه یک کتاب شده بود و روایت ثقلین نازل شده بود؛ اما این ضربۀ عجیب به قرآن خورد. مثل اینکه عترت را کشتند، قرآن را هم کشتند. به قول حضرت امام «رضوان­الله­تعالی­علیه» بعضی اوقات در چیزی که خیلی واضح است، می­فرمودند از تصورش، تصدیق لازم می­آید. تا انسان قرآن را تصور کند که پیغمبر اکرم می­گوید من پیغمبر خاتم هستم و معجزۀ من قرآن است و هیچکس نمی­تواند چند آیه مثل قرآن بیاید و اگر همه جمع شوید، نمی­توانید یک سوره بیاورید و این قرآن الی یوم القیامة است و این قرآن، علم الله است و (تِبیاناً لِکُلّ شَیء) است و (و لا رَطب وَلا یابس إلّا فی کتابٍ مبین) است.

حال در اختلاف در قرائت یا نسخ قرآن نیز همینطور شد. شیعه گفت مگر می­شود اسم امیرالمؤمنین در قرآن نباشد، بنابراین هفت هشت جا اسم امیرالمؤمنین بوده اما دشمن حذف کرده است. خواست سرمه در چشمش کند، کورش کرد. لذا این قرآن نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد و نه یک سطر کم و نه یک سطر زیاد دارد و با همین اعراب از زمان پیغمبر اکرم تا الان آمده است. آیۀ حفظ هم که می‌گوید ما قرآن را حفظ کرده و حفظ می­کنیم و قرآن نابود شدنی نیست و در حفظ خداست.

صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد



[1]. الاحتجاج، ج 2، ص 450.

[2]. الغيبة للنعماني، ص 288.