عنوان: رعایت تجوید در قرآن و نماز
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

بحث دربارۀ تجوید قرآن بود، که آیا آنچه اهل تجوید می­گویند، لازم است در قرآن بیاید یا نه!

به این تناسب، بحث مفصّل ارزنده­ای جلو آمد؛ و شاید بگوییم از ارزنده­ترین بحثها، بحث این چند روز است؛ لذا خیلی فکر و مطالعه و بررسی می­خواهد. برای اینکه مربوط به قرآن است، باید بررسی کامل در آنچه گفته شده، داشته باشیم.

بحث دیروز ما، دربارۀ این بود که مشهور در میان سنّی­ها بلکه شیعه، اینست که این قرآن جمع شده در زمان عثمان است و خیلی از آیاتش هم به دست نیامده و یا به قول بعضی، خیلی از آیاتش هم عمداً آورده نشده است، و ما دیروز در این باره صحبت کردیم و عقیدۀ ما این شد که این قرآن در زمان پیغمبر اکرم، کتابی بوده در میان مردم و تدریس می­شده است و مردم به آن اهمیت می­دادند و حافظ قرآن هم در آن زمان زیاد داشتیم و این قرآن نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، از نسلی به نسلی آمده تا اینکه به ما رسیده است. قرآن هم وعده داده که آن را حفظ کند و قرآن هم یکی از معجزه­هایش را همین قرار داده است. (أَ فَلاٰ يَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ وَ لَوْ كٰانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اَللّٰهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اِخْتِلاٰفاً كَثِيراً) ﴿النساء، 82)؛ و مردم اینقدر به قرآنشان اهمیت می­دادند که بعد از پیغمبر اکرم، شخصی به نام مسیلمه با خانمش، ادعای پیغمبری کردند و اختلاف بین مردم و جلو آمدن سقیفه بنی ساعده شکستی به مردم داد و می­گویند هفتصد نفر از حافظان قرآن شهید شدند. یعنی حفظ قرآن در آن زمان خیلی مهم و لازم بوده و با نگهداری قرآن و اینکه کلمه­ای کم و زیاد نشود، به ما رسیده است.

قرآن از معجزات قرآن نیز همین را می­داند و می­گوید خداست که حافظ این قرآن است تا ان‌شاء الله قرآن ناطق، ضمیمۀ این قرآن شود و این قرآن با نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، دنیایی شود و تا روز قیامت به پیغمبر اکرم دهند. غیر از این باشد، خیلی مصیبت جلو می­آید و حتی من عقیده دارم نه در زمان پیغمبر و بعد از ایشان، بلکه بعد کم کم بنا کردند برای براندازی قرآن عظیم، روی قرآن حرف بزنند. بنایشان هم این بود که اگر قرآن نباشد، هیچ چیز نیست؛ بنابراین باید کاری کنیم که این قرآن را مورد اختلاف قرار دهیم. لذا جمع شدن قرآن در زمان عثمان، هیچ واقعیت ندارد. قرآن جمع شده در زمان پیغمبر است، لذا وقتی سوره­ای می‌آمد، خدا به جبرئیل و جبرئیل به پیغمبر و پیغمبر به کاتب وحی یعنی امیرالمؤمنین می­فرمود این آیه را بین فلان آیه و فلان آیه بگذارید و یا فلان سوره را بین فلان سوره و سورۀ دیگری بگذارید. بزرگان بحثی دارند که این ترتیب، ترتیب حقیقی است و یا ترتیب مجزی یا ترکیبی است؛ و ما مدعی هستیم که ترکیب، ترکیب مجزی است. یعنی این نحوۀ جمع شدن، یکی از متشابهات قرآن است. اگر مطالعه کرده باشید، مفسّرین، مثل صاحب طبرسی، خیلی این طرف و آن طرف می­زند که یک ارتباطی بین آیات قرآن و سوره­ها بدهد، اما نمی­شود؛ لذا یکی از متشابهات قرآن که در زمان ظهور معلوم می­شود، اینست که مثلاً چرا سورۀ بقره اولین سوره است و آل عمران بعد از آن است و چرا آیة الکرسی در سورۀ بقره است و چرا این آیات سورۀ یاسین در این سوره آمده است. و بالاخره این ترتیب حقیقی را کسی نتوانسته حل کند؛ لذا مشهور در میان بزرگان اینست که این ترکیب، ترکیب حقیقی است، اما ما نمی­دانیم نحوۀ آن چگونه است، لذا می­گوییم مجزی است. زیرا مثلاً ما نمی­دانیم چرا پیغمبر می­فرمود سورۀ بقره اولین سوره باشد و سورۀ آل عمران بعد از آن باشد؛ اما می­دانیم ترکیبی دارد که در زمان ظهور باید معلوم شود.

بحث دیروز ما رسید به اینجا که این قرآن نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد شده و در زمان پیغمبر اکرم بوده است و امیرالمؤمنین و همۀ مسلمانها مواظبت کامل از آن داشتند. حتی سنّی­ها نقل می­کنند که عمر یک «واو» والذین را انداخت و سر و صدای عجیبی در مسجد شد و بالاخره عمر را مجاب کردند و ابن مسعود که از کتّاب وحی بوده، او را ساکت کرد.

این بحث اول است که این ضربه­ای که به قرآن زدند، نظیر ضربه­ای است که به امیرالمؤمنین زدند. او را شهید کردند و این را هم رساندند به آنجا که قرآن در اطاقی متفرق بوده و عثمان آن را جمع کرده است.

(فَاقْرَؤُا مٰا تَيَسَّرَ مِنَ اَلْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضىٰ وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي اَلْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اَللّٰهِ وَ آخَرُونَ يُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَاقْرَؤُا مٰا تَيَسَّرَ مِنْهُ) ﴿المزمل‏، 20)

می­گویند این آیه از نظر تأکید نمره اول است. بعضی از آیات در تأکید نمره اول است مخصوصاً این آیات مربوط به خواندن قرآن.

بالاخره مسلمانها به تدبر در قرآن و تدریس قرآن و اهمیت به خواندن قرآن و ختم قرآن و اینکه مواظب باشند در قرآن یک واو کم و زیاد نشود؛ اهمیت می­دادند و معنا هم ندارد که این قرآن متفرق باشد و این تفرق تا زمان عثمان باشد و عثمان آن را جمع کند و بعد نسخ قرآن جلو بیاید. یعنی می­گویند عثمان نتوانستند همۀ قرآن را جمع کند برای همین همۀ قرآن موجود نیست. یا اینکه بعضی از بزرگان برای عشق به ولایت می­گویند اسم علی و اسم اهل بیت در قرآن بوده و حتی سوره­هایی را نقل می­کنند و می­گویند عثمان عمداً این قرآنها را انداخته است. (یا أیّها الرسول...) اینطور بود که (یا أیها العلی بلّغ ما انزل....). این ضربه­ها بدتر از شهادت یکی از ائمۀ طاهرین «سلام­الله­علیهم» است. مثلاً امام هادی «سلام­الله­علیه» را زندان کردند و چندین سال در زندان بود و بالاخره ایشان را شهید کردند. این شهادت سنگین بود، اما نه به اندازه­ای که قرآن را شهید کنند؛ و دومین ضربه­ای که به قرآن خورد، همین قضیۀ نسخ قرآن بود.

الحمدلله بزرگان اهل تسنّن و بزرگان شیعه، خیلی با تأکید گفتند واوی از این قرآن افتاده نشده و واوی هم بر این قرآن زیاد نشده است و (وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ)، خدا این قرآن را حفظ کرده است، اما مسلمانها هم مواظب بودند که واوی از این قرآن کم نشود و یا به آن اضافه نشود؛ اما سقیفۀ بنی ساعده که خیلی ضررها داشت و یک ضررش نیز همین است که الان هم در بعضی کتابهای سنّی­ها متأسفانه در بعضی از کتابهای شیعه، قائل به نسخ در قرآنند. یعنی مثلاً می­گویند آیات هفت هزار تا بوده و هزار تا از آنها را دشمن حذف کرده است. کسانی که قائل به ولایت هستند، می­گویند قالب این آیات مربوط به ولایت است. آنهایی که ولایی نیستند، می‌گویند معنا ندارد که عثمان بتواند همۀ قرآن را جمع کند و خیلی از قرآن از بین رفت و آنچه یادش بود، جمع کرد و اما خیلی از آیات اصلاً به دستش نرسید.

عجب اینجاست که هم سنّی و هم شیعه می­گویند همه حافظ قرآن بودند. در جنگ یمامه هفتصد نفر از حافظان قرآن شهید شدند. معنای حافظ قرآن اینکه قرآنی در میان مردم باشد و مردم حفظ کرده باشند و تدریس کرده باشند و بالاخره وحدتی در کتاب باشد. از همین جهت سنی و شیعه نقل می­کنند در وقتی که سقیفۀ بنی ساعده جلو آمد، امیرالمؤمنین قرآن را جمع کرد، و بعد قرآن را در میان مردم آورد؛ ولی مردم نپذیرفتند و عمر گفت ما قرآن داریم و «حسبنا کتاب الله». قرآن برای ما بس است و به کتاب تو احتیاجی نداریم. معلوم می­شود کار امیرالمؤمنین کار فوق­العاده مفیدی بوده است. امیرالمؤمنین دیدند سقیفۀ بنی ساعده جلو آمد و ولایت ضربه خورد و کنار رفت، بنابراین در عرض چند روز یک قرآن تفسیری و ولایی نوشت و آورد در میان مردم و اما عمر نگذاشت این کتاب را منتشر کند. حرفش هم این بود که «حسبنا کتاب الله» ما قرآن داریم و احتیاجی به قرآن تو نداریم. در روایات داریم که این قرآن امیرالمؤمنین از اسرار شد و تا زمان ظهور این قرآن تفسیری و ولایی، هویدا شود؛ و الاّ اصل قرآن نه یک کلمه و نه یک کلمه زیاد است و لذا نسخی در قرآن نبوده و نیست؛ و اینها که یا تندی در ولایت می­کنند و آیات ولایت در قرآن می­آورند، اشتباه بزرگی می‌‌کنند و آنها هم که عمداً به خاطر اینکه در قرآن اختلاف بیندازند، این بلاها را بر سرش می­آورند و می­گویند خیلی از آیات را عثمان نمی­دانسته و نفهمیده و یا مردم فراموش کردند. همۀ اینها ضربۀ بزرگ به اسلام عزیز است. گفتم اینها از شهاد یک نفر از ائمۀ طاهرین هم بالاتر است. آن، شهادت یک نفر است و این شهادت کتاب الله است و زمین زدن قرآن و حتی آوردن اسم نسخ در قرآن، جنایت بزرگی است، با آن همه اهمیت که روی قرآن و حتی اعراب و حتی یک واو و حتی طرز گفتن، می­دادند.

حرف سومی که بالاتر از حرف اول و دوم است، اختلاف در قرائت است. این ضربۀ بزرگی به قرآن بود.

در اواخر زمان امام باقر و اوایل امام صادق و مخصوصاً در زمان امام صادق، دکان باز می­کردند در زمان حقیقت اهل بیت، و این امر مسلّمی است که قتاده را به عنوان عالم اسلام می­آوردند و عده­ای هم اطرافش بودند و بالاخره حرفهایی به هم می­بافتند برای اینکه ائمۀ طاهرین را بکوبند. از جمله حرفها، اختلاف در قرائت بود. هرکسی قرآن را به دلخواه خودش خواند. بعد خودشان دیدند عجب مصیبتی شده است، بنابراین گفتند این حرف درست است و می­خواستیم اهل بیت را زمین بزنیم که زدیم، اما باید کنترل کرد؛ لذا هفت نفر را انتخاب کردند به نام قُرّاء سبع، و گفتند هرکدام از اینها قرآن را بخوانند، این قرآن حجت است و به هفت نوع می­توان قرآن خواند. اینها به نام قُرّاء سبع بودند اما بیش از اینها بود و دشمن دید اگر رها کنند، برای خودشان مصیبت درست می­شود، بنابراین کنترل کردند در هفت قرائت و رئیس آنها را عاصم قرار دادند و الان می­بینید که می­گویند قرائت عاصم، قرائت کسائی، قرائت کعب و می­گویند هرکه اینطور قرآن بخواند، کفایت می­کند.

این ضربه از ضربۀ اول و دوم خیلی بالاتر است. اول ایرادش اینست که می­گوییم بنابراین قرآن را می­توان به غیر از آنچه خدا فرستاده، نوع دیگری هم بخوانیم و اما معجزۀ قرآن اینست که به طور دیگری نمی­شود خواند. قرآن می­فرماید: (قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَلىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ لاٰ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً) ﴿الإسراء، 88).

خیلی­ها که مسلمان نبودند، خواستند در مقابل این آیه بایستند و مثل این آیه بیاورند، اما نشد. تاریخ می­گوید مثلاً در مقابل سورۀ (أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحٰابِ اَلْفِيلِ) نشستند و فکرهایی کردند و یک سوره درست کردند که «الفیل و ما ادراک ما الفیل له خرطوم، خرطومٌ کبیر» و گفتند این در مقابل سورۀ فیل باشد. بالاخره نشد و نتوانستند. و خدا هم روی این مطلب خیلی پافشاری داشت و گاهی می­گفت مثل قرآن و گاهی در قرآن آمده چند سوره و گاهی آمده یک سوره و گاهی در قرآن آمده که آیاتی بیاورید و بعد هم قرآن تحدّی می­کند و این تحدّی بالاترین معجزه برای قرآن است. تحدّی یعنی معارض به مثل. الان هم ما به دنیا تحدی می‌کنیم و می­گوییم دنیا! اگر مثل قرآن آوردی، ما دست از اسلام برمی­داریم.

مرادم اینجاست که این قُرّاء سبع، نفهمیده، تحدّی کردند به قرآن و آن خلفای جور هم قولشان را قبول کردند، معنایش اینست که می­شود مثل قرآن آورد. و تعجب در اینست که مثل مرحوم سیّد «رضوان­الله­تعالی­علیه» فتوا می­دهد که نماز را به طرز یکی از قُرّاء سبع بخوانید، کفایت می­کند؛ حال طرز عاصم باشد که صورت قرآن فعلی است و یا طرز کسائی یا طرز کعب یا غیره باشد. قرآن می­گوید: (قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَلىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ لاٰ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً)؛ و قُراء سبع می­گویند ما در مقابل قرآن، می­توانیم مثل قرآن را بیاوریم و دلیلش هم این قرائت ماست. بعد می­رسد به آنجا که مثل سیّد با آن همه مقام، می‌فرماید اگر طبق یکی از قُرّاء سبع نماز بخوانی، نماز صحیح است. معنای اینست که قرآن را می­شود به هفت نوع بخوانید. خود قرآن می­گوید نمی­توانید (قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَلىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ لاٰ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً)؛ اما قُراء سبع می­گویند ما می­توانیم قرآن را به هفت نوع بخوانیم.

صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد