أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بعد از آنکه مکروهاتی را ذکر فرمودند، دوباره مکروهات دیگری به عبارت دیگر ذکر فرمودند.
مسئله 1:
لابدّ للمصلی من اجتناب موانع قبول الصلاة کالعجب والدلال ومنع الزکاة والنشوز والاباق والحسد والکبر والغیبة وأکل الحرام وشرب المسکر بل جمیع المعاصی لقوله تعالى: (إنما یتقبل الله من المتقین (.
اگر کسی بخواهد نمازش مورد قبول واقع شود، باید چیزهایی را ترک کند. از آن چیزها هفت هشت مورد را میفرمایند و بعد هم یک قاعدۀ کلی، اینکه اگر بخواهیم نمازمان قبول شود، اهمیت به همۀ واجبات، مخصوصاً نماز و اهمیت به مستحبات، به اندازۀ توان، مخصوصاً خدمت به خلق خدا، اجتناب از گناه و مخصوصاً حق الناس. باید متقی بشود و به قول فقها ممارست کند تا ملکۀ تقوا پیدا کند، که اگر ملکۀ تقوا نباشد، باز نمازش قبول نیست و در ما طلبهها هم شرط در امامت جماعت است. اگر بخواهند معاصی را شماره کنند، صغائر آن زیاد است و دربارهاش کتاب نوشته شده است. گناهان کبیره هم زیاد است. از هفت گناه تا هفتصد گناه، و اگر مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» این عرض مرا فرموده بودند، جمعی دربارۀ گفتار ایشان شده بود. نمیدانیم چه خصوصیاتی دارد اما علی کل حال ایشان برای اینکه نماز قبول شود، بعضی از رذایل را که مانع قبولی نماز است، و بعضی از معاصی را که مانع قبولی نماز است، در اینجا آوردند؛ و نمیدانم این خصوصیت برای چیست. اگر میخواستند گناهان بزرگ را ذکر کنند، نظیر اینها زیاد بود. اگر میخواستند رذایل را ذکر کنند، رذایل بالاتر از اینها هم زیاد بود، و این دو سه تا گناه و رذیله را ذکر کردند و البته از باب مثال است اما نمیدانم چه خصوصیتی دارد. علی کل حالٍ یک قاعدۀ کلی اینکه اگر بخواهیم نمازمان را خدا قبول کند، باید به همۀ واجبات اهمیت دهیم. همۀ گناهان را ترک کند. اگر گناهی آمد، فوراً جبران و توبه و ندامت کند. مخصوصاً قبل از نماز توبۀ حسابی کند. میخواهد برود در محضر خدا و آلوده در محضر خدا جایز نیست، پس باید پاک شود با توبۀ جدی و به خانۀ خدا برود یعنی مشغول نماز شود. این یک قاعدۀ کلی است که علمای علم اخلاق دربارهاش زیاد صحبت کردند و مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» آنچه من گفتم قبول دارند اما ذکر بعضی از اینها چه خصوصیتی در نظر مبارکشان داشته است! اما میدانیم که این مثالها از باب مثال و مصداق است و آنچه من گفتم، ایشان قبول دارند. لذا اگر ایشان فرموده بودند: لابدّ للمصلی من اهمیة الواجبات سیّما الصلاة و من أهمیة الاجتناب از گناه و مخصوصاً حق الناس، و اهمیت دادن به مستحبات به اندازۀ امکان؛ آنگاه بهتر بود اما به جای این عرض من فرمودند:
لابدّ للمصلی من اجتناب موانع قبول الصلاة کالعجب والدلال ومنع الزکاة والنشوز والاباق والحسد والکبر والغیبة وأکل الحرام وشرب المسکر بل جمیع المعاصی لقوله تعالى: (إنما یتقبل الله من المتقین (.
معلوم است که اگر آدم از خودش خوشش بیاید و به خودش مسرور شود که من آنم که نمازم را به جماعت خواندم. یک دفعه خشنود است از اینکه توانسته نماز اول وقتی بخواند، این خوب است؛ اما یک دفعه عجب او را میگیرد و میگوید من آنم که نماز شب و نماز صبح خواندم و مثل اینکه از خدا توقع پیدا میکند، آنگاه حتماً زمین میخورد.
میدانید که هشتاد و چهار جنگ روی دست پیغمبر اکرم گذاشتند. هیچکدام از این جنگها ابتکاری و اینکه پیغمبر شروع کند، نبوده است. در این هشتاد و چهار جنگ، با نبود امکانات از پیغمبر و بودن امکانات خیلی بالا از دست دشمن، اما لشکر پیغمبر اکرم بر دشمن پیروز میشدند، به غیر از دو جنگ. یکی جنگ احد که اول پیروز شدند و بعد شکست خوردند و از پیغمبر سوال کردند ما که پیروز بودیم پس چرا شکست خوردیم. فرمود برای اینکه یک لحظه خدا را فراموش کردید و در دنیا رفتید و به جای توکل به خدا و به جای پیروزی، رفتید در دنیا.
یکی هم در جنگ حنین که جنگ آخر پیغمبر اکرم بود و درحالی که اسلام خیلی از جهت امکانات بالا بود و خیلی شاد بود. بعد از پیروزی مکۀ معظمه و مسجدالحرام بود، اما شکست خوردند. خدا در اینجا میفرماید پیروز بودید اما شکست خوردید (إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ)؛ زیرا عجب شما را گرفت. آن وقت میگفتید خدا و پیروز میشدید و حالا گفتید ما و شکست خوردید.
لذا ایشان اول عجب را آوردند. دربارۀ هر چیزی انسان باید به جای اینکه بگوید من، بگوید خدا. به جای اینکه اتکا به خود و اتکا داشته باشد، به امام زمان اتکا داشته باشد و اصلاً خود را نبیند و در زندگی همه جا محضر خداست و ما در محضر خدائیم، ادب حضور باید مراعات شود. لذا هرکه عجب دارد، نمازش قبول نیست. البته باطل نیست و قبول نیست برای اینکه به جای اینکه بگوید خدا، میگوید من. مثل اینکه متوقّع از خدا میشود از نماز شب یا نماز اول وقتش. همین که خدا را فراموش میکند و چیزی غیر از خدا میآید، به این عجب میگویند و خیلی خطرناک است. حال از جملۀ خطرهایش اینست که اعمالی که عجب در آن باشد، صحیح هست اما مورد قبول خدا نیست.
فرمودند:
والدلال ومنع الزکاة والنشوز والاباق والحسد والکبر ...
کسی که خمس و زکات ندهد، نمازش قبول نیست. یکی هم نشوز است. اینکه زن حق شوهر را ندهد. یا شوهر حق زن را ندهد و بالاخره ظلم کردن شوهر به زن و زن به شوهر مانع از اینست که نمازش قبول شود.
والاباق نیز فرار کردن غلام از آقایش است.
باز دوباره در اینجا حسد و کبر را نیز اضافه میکنند، درحالی که چهل تا صفت رذیله داریم که هرکدام بدتر از دیگری است و هرکدام مانع از پیشرفت است و هرکدام مانع است از اینکه خدا به او رو کند. حال چه شده که ایشان در این صفت رذیله عجب و حسد و کبر را میآوردند. بعد دوباره میروند روی گناه و میفرمایند:
والغیبة وأکل الحرام وشرب المسکر بل جمیع المعاصی لقوله تعالى: (إنما یتقبل الله من المتقین (.
همۀ اینها مانع قبولی است لقوله تعالی: (إنما یتقبل الله من المتقین (.
اگر ایشان به جای این چهار پنج گناه یک قاعدۀ کلی فرموده بودند و اینکه مانع گناه تسامح و تساهل در نماز است و باید به همۀ واجبات مخصوصاً نماز اهمیت دهیم و همچنین اهمیت به مستحبات مخصوصاً خدمت به خلق خدا و مخصوصاً برای طلبهها نماز شب، جدیت در درس و مطالعه، جدیت در تشخیص وظیفه و عمل به وظیفه باشد و مهمتر از اینها اجتناب از گناه و مخصوصاً حق الناس است. حال ایشان غیبت را گفتند و بدتر از غیبت هم تهمت است. ایشان یک غیبت گفتند و بعد از آن شایعه پراکنی است. قرآن میفرماید خیال میکنی چیزی نیست (وَ هُوَ عنداللّه عظیم). لذا مرحوم سید باید قبل از غیبت، تهمت را بگویند و بعد از غیبت شایعه را بگویند و مهمتر از همه نیز اهانت به غیر است.
هیچ فراموش نمیکنم، حضرت امام برای درس آمدند و نفسشان به شماره افتاده بود. گفتند نیامدم درس بگوید بلکه آمدم یک نصیحت به شما بکنم. بعد هم فرمودند این نصیحت را از اقای اصفهانی به میرزای بزرگ شنیدم. میرزای بزرگ یک نفر را فرستادن در اصفهان و این شخص به وظیفه عمل نکرد و خوب در نیاورد و آن آقای اصفهانی به مرحوم میرزا نوشت کسی که برای تبلیغ میفرستید باید سه شرط داشته باشد. یکی اینکه باید ملّا باشد در احکام و اخلاق و اعتقادات. دوم اینکه باید متدین باشد و ملکۀ تقوا او را کنترل کرده باشد. سوم اینکه باید عقل داشته باشد. اگر نمیتوانی کسی را بفرست که متدین باشد و عقل داشته باشد و اگر باز نمیتوانی، کسی را بفرست که عقل داشته باشد. برای اینکه عقلش مانع از اینست که اختلاف بیندازد و مانع از اینست که جسارت کند و مانع از اینست که روحانیت را به هم بزند.
من در این عمری که خدمت حضرت امام بودم و مخصوصاً این ده دوازده سالۀ درس، یادم نیست که ایشان جسارت کرده باشند و از بس ناراحت بودند یک جمله به همه گفتند. اینکه اگر ملّا و متدین نیستید، عقل داشته باشید و نخواهید حوزۀ چهل ساله را با این حرفها و اختلافها از بین ببرید. بعد هم ایشان تب مالت داشتند و درس نگفتند و یک هفته درس ما تعطیل شد برای اینکه یک طلبه اختلاف انداخته بود و توهین کرده بود و بالاخره به وظیفه عمل نکرده بود و شناخت وظیفه و عمل به وظیفه پیدا نکرده بود.
مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» اگر این اختلاف و اهانت را در اینجا ذکر کرده بودند، خیلی عالی بود. روایتی داریم که صحیحالسند است. روایت اینست که: «من أهان ولیّاً فقد بارزنی بالمحاربة»؛ اگر کسی توهین کند به یکی از اولیاء الله، جنگ با خداست. مرحوم کلینی نقل میکنند که امام صادق «سلاماللهعلیه» در ذیل این روایت فرمودند این اولیاء الله یعنی شیعیان ما. علی کل حالٍ نمیدانم چه شده که مرحوم سید اینها در ذهن مبارکشان آمده و گفتند و اگر به جای اینها فرموده بودند که نمازگزار باید اهمیت به همۀ واجبات بدهد تا نمازش قبول شود، نمازگزار باید اهمیت دهد به مستحبات به اندازۀ توانش و وظیفه شناس و عمل به وظیفه به اندازۀ توانش تا اینکه نمازش قبول شود و خدا به او رو کند، همچنین نمازگزار باید از همۀ معاصی و مخصوصاً حق الناس اجتناب کند تا نماز او قبول شود. بعد هم آیه را فرموده بودند که قال الله: (إنما یتقبل الله من المتقین (.
و علی کل حالٍ در آن بیست و پنج مکروه، ما گفتیم این بیست و پنج مورد از باب مثال است و اما مکروهات زیاد است و مخصوصاً ما طلبهها باید مواظب باشیم که مکروه در زندگیمان نباشد تا بتوانیم جلوی گناه را بگیریم، ما باید مکروهات نداشته باشیم برای اینکه سرمشق جامعه هستیم و کسی که سرمشق جامعه است، خودش باید منزّه باشد؛ لذا گفتیم آن بیست و پنج مکروه از باب مثال است و بعد هم خود مرحوم سیّد یک جمله فرمودند و آن این بود که: کلّ ما ینافی الخشوع و الخضوع المطلوب فی الصلاة.
این هم خیلی حرف دارد و مرحوم سیّد به همین تمام کرده و من در روزهای قبل مقداری دربارۀ آن صحبت کردم و تقاضا دارم به این جملۀ آخر مرحوم سید اهمیت دهید و حضور قلب در نماز را از خدا بخواهید. البته مشکل است و همه گفتن مشکل است و نمیشود از اول نماز تا آخر نماز در محضر خدا باشد یعنی جداً یقین داشته باشد که همه جا محضر خداست و ما در محضر خدائیم، ادب حضور مراعات شود.
تقاضا دارم روی این بحث دو سه روز مقداری اهمیت دهید. بحث دو سه روز قبل راجع به حضور قلب بود که خیلی مشکل است. شما ببینید که میشود از اول نماز تا آخر نماز خود را در محضر خدا بیابید.
بحث امروز هم اینکه اگر بخواهید حضور قلب پیدا شود، یکی از کارهای کوچکش بحث امروز است یعنی اهمیت به همۀ واجبات و اهمیت به مستحبات به اندازۀ توان و اجتناب از گناه و مخصوصاً حقالناس. بعد از اینها ملکۀ تقوا پیدا میشود و از خدا بخواهد تا خدا کمک کند و وقتی که میگوید الله اکبر، خود را در محضر خدا بیاید، «عمیت عینٌ لا تراک». امیرالمؤمنین در نهج البلاغه و امام حسین در دعای عرفه این را دارند که کور باد کسی که خدا را نبیند. یعنی نه با این چشم بلکه با چشم دل یعنی با یابیدن. یعنی وقتی میگوید الله اکبر خود را در محضر خدا بیابد. نظیر آدم تشنه که وقتی آب بخورد، سیرابی را مییابد، ما هم اینطور خدا را بیابیم. تا برسد وقتی که میگوییم السلام علیکم و رحمة الله و برکاته و تسبیحات حضرت زهرا یعنی خدایا شکر، خدایا حمد، خدایا تو بزرگی و عنایتی کردی که من توانستم نمازم را با تو بخوانم. خدایا! تو لطف کردی که من توانستم از اول نماز تا آخر نمازم حضور قلب داشته باشم و پیش ائمۀ طاهرین و پیش اهل دل اگر حدیث نفس آمد و اگر حضور قلب رفت، نماز نیست. البته صحیح است اما آنچه انسان را برساند به آنجا که بعد از نماز خدا به او آفرین، نمازی است که از اول تا آخر حضور قلب داشته باشد.
و صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد