أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجیم
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ وَ الصَّلاة وَ السَّلامُ عَلی خَيرِ خَلقِهِ اشْرَفِ بَرِيَّتِهِ ابِيالْقاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ عَلی آلِهِ الطَّيّبينَ الطّاهِرينَ وَ عَلي جَميعِ الأَنبِيآءِ وَ المُرسَلينَ سِيَّما بَقِيَّةِ اللهِ فِی الأَرَضينَ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلی أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ.
دهۀ مقدسی است و امیدوارم امام حسین«سلاماللهعلیه» نظر لطفی به جامعۀ ما بفرماید.
بنا شد در این چند روز، هر روز یک روایت از امام حسین«سلاماللهعلیه» نقل کنم و به طور فشرده دربارۀ آن روایت صحبت کنم.
روایت امروز اینست که امام حسین«سلاماللهعلیه» در وقت حرکت از مکه به کربلا، این جمله را دارند که میفرمایند:
«أَ لَا تَرَوْنَ أَنَ الْحَقَ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً».[1]
به ایشان میگفتند چرا میخواهید به کربلا بروید؟ میفرمودند: آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود! مگر نمیبینید که باطل سرتاسر جهان اسلام را گرفته است! مرگ برای یک مؤمن شربت است!
از این روایت و نظیر این روایت به خوبی فهمیده میشود که امام«سلاماللهعلیه» دیدند اسلام در مخاطرۀ عجیب است. به قول خودشان در مدینه میفرمود اگر قیام نکنم، اسلام نابود میشود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ».
لذا از مدینه قیام کردند، برای شهادت. در وقت حرکت از مدینه نامهای به برادرشان محمد حنفیه نوشتند: «فَإِنَّهُ مَنْ لَحِقَ بِي مِنْكُمْ اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ يُدْرِكِ الْفَتْحَ وَ السَّلَام»[3]؛ هرکه با من بیاید، شهادت است و شهید میشود و هرکه با من نیاید، حتماً رستگاری نخواهد دید و بدبخت است، هم در دنیا و هم در آخرت.
بالاخره به مکه آمدند و در شبها منبر میرفتند؛ منبرهای انقلابی و داغ. آنجا تکرار میکردند که من قصد قیام دارم و سنت رسولالله و سنّت علی ابن ابیطالب از بین رفته است و میخواهم مردم را وادارم به سیرۀ رسول گرامی و پدرم علیبن ابیطالب؛ همانگونه که در وصیّت نامۀ خود نوشتند:
«وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع»
قیامم برای اینست که واجب است به قاعدۀ امر به معروف و نهی از منکر، قیام کنم و میدانم که شهید میشوم و اسلام عزیز متوقف بر شهادت من است. من اگر به کربلا بروم و شهید شوم، اسلام از این مخاطره بیرون میآید و اگر نروم و عیال را برای اسارت نبرم، مسلّم اسلام نابود میشود.
امام حسین«سلاماللهعلیه» به کربلا آمد و شور و موجی در کربلا ایجاد کرد و آن موج در کربلا به واسطۀ اسارت عیال، سراسری شد و بالاخره دستور داده شد به واسطۀ عزاداریها این موج باقی بماند و این موج همیشگی باشد. در حقیقت قیام حسین و شهادت حسین«سلاماللهعلیه» اسلام را بیمه کرد. اسارت زینب مظلومه«سلاماللهعلیها» آن موج و بیمه را در جامعۀ اسلامی بلکه در دنیا سراسری کرد. و این عزاداریها که روی آن سفارش شده است، ادامۀ همان موج است. درحقیقت بیمۀ اسلام است تا ظهور مهدی«عجلّاللهتعالیفرجهالشّریف»؛ و باید به این عزارداریها فوقالعاده اهمیت دهیم.
انسان باید در مقابل اینکه بخواهد حق پایمال شود و باطل رو بیفتد، ایستادگی کند، به هر اندازه که میشود. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در روایتی میفرماید: « الصَّبْرُ لِإِعْطَاءِ الْحَقِ مُرٌّ»؛ انسان بخواهد طرفدار حق باشد، سنگین است. خون میخواهد، وقت میخواهد، از دستدادن مال و زن و بچه میخواهد و همه چیز را فدای حق کردن، میخواهد تا این حق باقی بماند.
چه چیز میتواند باطل را از بین ببرد؟ موارد فرق میکند. گاهی باطل از بین میرود با شهادت امام حسین و امام حسین«سلاماللهعلیه» باید قیام کند. باید امام حسین فدای اسلام عزیز شود. یک دفعه حق رو میافتد به واسطۀ اسارت زینب و عیال و حتماً باید امام حسین عیال را به کربلا بیاورد و زینب اسیر شود از این شهر به آن شهر و از این مجلس به ان مجلس، برای اینکه باطلی که از بین رفته و حجابهایی روی آن آورده است، این حجابها پاره شود و خورشید اسلام عزیز نمایان شود. این پردههای ضخیمی که روی اسلام عزیز آمده، پاره شود. امام حسین«سلاماللهعلیه» خیلی کار کرد. قیام امام حسین«سلاماللهعلیه» برای اینکه اسلام عزیز را نجات دهد. قیام حسین«سلاماللهعلیه» و اسارت زینب«سلاماللهعلیها» برای اینکه باطل را نابود کند و بالاخره این کار را کردند.
زینب«سلاماللهعلیها» ایستاد و گفت برادرم کار خودمان را کردیم و ما حق را زنده کردیم. ما اسلام را زنده کردیم. یعنی طولی نمیکشد که این مردم رو به تشیع میآورند و تشیع ریشه پیدا میکند؛ لذا ما کار خودمان را کردیم. بالاخره امام حسین کار خودش را کرد و زینب مظلومه کار خودش را کرد.
به قول حضرت امام«قدّسسرّه» باید عقیدۀ همه این باشد که اگر شهادت امام حسین نبود، این تشیع نبود؛ اگر اسارت زینب نبود، تشیع نبود و اگر این عزاداریها نبود، تشیع نبود. تشیع که همان اسلام عزیز و اسلام واقعی است، مرهون شهادت امام حسین«سلاماللهعلیه» و اسارت زینب«سلاماللهعلیها» و مرهون عزاداریهاست. این همه ثوابی که بر آن بار است، به خاطر همین است.
و صلّیالله علی محمّد وَ آل محمّد
[1]. تحفالعقول، 245: «آيا نمىبينيد كه به حق عمل نمیشود و از باطل نهى نمیشود؟ براستى كه مؤمن بايد به [مرگ و ]ديدار خدا روى آورد.»
[3]. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 76: «هر که به من بپیوندد به شهادت میرسد و هر کس هم تخلّف کند و بازماند به فتح نمیرسد. و السلام.»
[4]. بحار الانوار، ج 44، ص 329.