أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
در صلاة استیجاری مسائلی را فرمودند.
مسئله 1:
لا يكفي في تفريغ ذمة الميت إتيان العمل وإهداء ثوابه بل لابد إما من النيابة عنه بجعل نفسه نازلا منزلته أو بقصد إتيان ما عليه له ولو لم ينزل نفسه منزلته نظير أداء دين الغير، فالمتبرع بتفريغ ذمة الميت له أن ينزل نفسه منزلته وله أن يتبرع بأداء دينه من غير تنزيل، بل الأجير أيضاً يتصور فيه الوجهان فلا يلزم أن يجعل نفسه نائبا بل يكفي أن يقصد إتيان ما على الميت وأداء دينه الذي لله.
این مسئله، مسئلۀ واضحی شده یا بوده است و مسئلۀ مشکلی از کار درآمده است و مسئله اینست که این صلاة استیجاری باید قصد قربت داشته باشد. بدون قصد قربت نماز، نماز نیست و اگر بخواهد قصد قربت کند، نمازی به گردن او نیست و نمازی برایش واجب نیست تا قصد قربت کند؛ لذا بعضی گفتند اصلاً در نماز استیجاری قصد قربت نمیخواهیم. این شخص اجیر شده برای اینکه نمازی بخواند، اوّله التکبیر و آخره التسلیم، برای اینکه پولی بگیرد و اینکه حتی قصد قربت لازم نیست. حرف خیلی نارساست برای اینکه اجیر شده نماز بخواند و اول نماز نیّت است، بلکه بالاترین ارکانش نیت است و باید قربة الی الله بخواند؛ لذا اینکه بگوییم اصلاً قصد قربت نمیخواهد، حرف کوچک و نارسایی است. بعضی گفتند این قصد قربت را برای عمل انجام میدهد؛ لذا واجب است قصد قربت کند، چون اجیر شده است. این هم معلوم است در اجاره قصد قربت لازم نیست و از توصلیات است و نه از تعبدیّات و اینکه بگوییم قصد قربت کند برای اینکه میخواهد نماز برای دیگری بخواند و برایش واجب شده و قصد قربت میکند. من نمیدانم درست باشد یا نه، نسبت دادند به شیخ انصاری«رحمتاللهعلیه» که چنین گفته است. اگر این حرف درست باشد، این هم حرف نارسایی است و به مقام شیخ انصاری نمیخورد. برای اینکه آن واجبی که به گردن اوست، مربوط به نماز نیست و یک امر توصلی است. مثل اینست که اجیر شده پیامی را ببرد و بیاورد. این واجب است اما قصد قربت نمیخواهد و لازم نیست قصد قربت کند در پیامی که برده و برگردانده است. لذا اگر درست باشد، اینکه ما بگوییم قصد قربت مربوط به اجاره است و نه مربوط به نماز. این هم اولاً واجب توصلی است یعنی اجارهای که به ذمّهاش هست و لازم نیست قصد قربت کند. لذا اگر قصد قربت هم بکند، باز پیامش درست است. در اینجا نیز چنین است. لذا این حرف شیخ انصاری هم درست نیست؛ لذا حرف مرحوم صاحب جواهر و دیگران که یک قول فوقالعاده مشهوری شده، قضیۀ داعی بر داعی را جلو آوردند. گفتند این اجیر شده برای اینکه نماز بخواند و نماز قصد قربت میخواهد. وقتی نماز قصد قربت بخواهد، بنابراین داعی میشود بر اینکه نماز را قربة الی الله بخواند. به آن قضیۀ داعی بر داعی میگویند و تقریباً مسئله با این قضیۀ داعی بر داعی، حل شده و اشکالی در مسئله دیده نمیشود. نمیدانم چرا برای بزرگان مشکل شده درحالی که با یک فکر طلبگی مسئله حل میشود و اسم آن هم اصطلاحاً در فقه و اصول ما آمده داعی بر داعی. لذا مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» میفرمایند: «لا يكفي في تفريغ ذمة الميت إتيان العمل وإهداء ثوابه بل لابد إما من النيابة عنه بجعل نفسه نازلا منزلته أو بقصد إتيان ما عليه له ولو لم ينزل نفسه منزلته نظير أداء دين الغير، فالمتبرع بتفريغ ذمة الميت له أن ينزل نفسه منزلته وله أن يتبرع بأداء دينه من غير تنزيل، بل الأجير أيضاً يتصور فيه الوجهان فلا يلزم أن يجعل نفسه نائبا بل يكفي أن يقصد إتيان ما على الميت وأداء دينه الذي لله»؛ اگر بخواهد نماز بخواند و ثوابش را بدهد به کسی که این شخص را اجیر کرده است؛ باید نائب از او باشد. خودش را به منزلۀ منوبٌ عنه کند. یا اینکه قصد قربت اینطور باشد که نظیر ادای دین است. نمازی به ذمّهاش آمده و باید از عهدۀ این نماز برآید و اگر بخواهد از عهده برآید، باید اوله النیة و آخره التسلیم باشد تا بشود نمازی که برای آن اجیر شده است. بنابراین احتیاج به حرفهایی که زده شده نداریم و اینکه این نماز را میخواند یا نیابتاً خود را نازل منزله منوبٌ عنه میداند و قصد قربت میخواهد. یا اینکه نماز را میخواند و نماز «اوله النیه و آخره التسلیم» یعنی با قصد قربت میخواند. صورت اول و صورت دوم درست است و بعد هم دربارۀ این صحبت میشود و بالاخره با مسئلۀ داعی بر داعی مسئله را درست میکنیم.
مسئلۀ 2:
يعتبر في صحة عمل الأجير والمتبرع قصد القربة، وتحققه في المتبرع لا إشكال فيه، وأما بالنسبة إلى الأجير الذي من نيته أخذ العوض فربما يستشكل فيه، بل ربما يقال من هذه الجهة أنه لا يعتبر فيه قصد القربة بل يكفي الإتيان بصورة العمل عنه، لكن التحقيق أن أخذ الأجرة داع لداعي القربة كما في صلاة الحاجة وصلاة الاستسقاء حيث إن الحاجة ونزول المطر داعيان إلى الصلاة مع القربة، ويمكن أن يقال: إنما يقصد القربة من جهة الوجوب عليه من باب الإجارة، ودعوى أن الأمر الإجاري ليس عباديا بل هو توصلي مدفوعة بأنه تابع للعمل المستأجر عليه، فهو مشترك بين التوصلية والتعبدية.
مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» ربما یشکل را اینطور جواب میدادند. این قضۀ داعی بر داعی در جاهای دیگر هم میآید و اشکال ندارد؛ لذا خلاصۀ این دو مسئله اینست که اگر بخواهد اجیر نماز بخواند باید با قصد قربت باشد و بدون قصد قربت نمیشود و اینکه نسبت داده شده نماز منهای قصد قربت، درست نیست. پس حال که باید قصد قربت در آن باشد، با قضیۀ داعی بر داعی جلو میآییم. این قضیۀ نیابت هم بعضیها واجب دانستند و گفتند این اجیر باید خود را نازل منزلۀ منوبٌ عنه بداند. در وقتی که میگوید الله اکبر، گویا منوبٌ عنه میگوید الله اکبر. وقتی به رکوع رود، گویا منوبٌ عنه است که به رکوع رفته و بالاخره از اول نماز که میگوید قربة الی الله تا آخر که میگوید «السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته» باید خود را نازل منزلۀ منوبٌ عنه حساب کند.
استاد بزرگوار ما مرحوم آقای بروجردی«رحمتاللهعلیه» روی این نیابت حرف داشتند. به این معنا که میگفتند باید اجیر، نائب باشد. لذا صلاة استیجاری یعنی صلاة نیابتی و این فرمایش آقای بروجردی که بعضی از محشین بر عروه هم گفتند، حتی اینجا مرحوم سیّد قبول کردند، ظاهراً حرف مشکلی است که معمولاً از اجیر سر نمیزند. مثلاً پولی را به کسی میدهند و میگویند یک سال نماز بخوان و این در وقتی که میگوید الله اکبر، یعنی میّت که من اجیر از طرف او هستم، گفته الله اکبر. تا وقتی که میگوید «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»، منوبٌ عنه گفت «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته». این یک قصد ثانوی میخواهد و یک داعی ثانوی و توجه ثانوی میخواهد و معمولاً نه در روایات ما نیامده بلکه در میان فقها هم نیامده است. نه تنها در میان فقها نیامده، معمولاً کسانی که برای چیزی اجیر میشوند، اینطور نیست که خود را نازل منزلۀ منوبٌ عنه حساب کنند؛ حتی در واجبات توصلی. میگوید برو به فلانی بگو بیا. از طرف خودش پیامی دارد. حال اگر از او بپرسند کجا میروی، بگوید من نائبم از اینکه از فلانی پیامی برسانم. معمولاً نه اینطور چیزی واقع شده و نه میشود و حرفهای زیادی هم هست. در واجبات توصلی همین است و در واجبات تعبّدی نیز همین است. به او میگویند نماز بخوان. میداند که نماز را باید قربة الی الله بخواند. لذا در وقتی که میخواهد بگوید الله اکبر لله تبارک و تعالی؛ میگوید نماز میخوانم قربة الی الله. در وقتی هم که میگوید الله اکبر، الله اکبر نماز را میگوید. اما از اول نماز تا آخر نماز بگوید چهار رکعت نماز از طرف فلانی به جا میآورم قربةالی الله و بعد بگوید الله اکبر از طرف فلانی و بعد رکوع برود و بگوید رکوع میگویم از طرف فلانی تا آخر که بگوید سلام میدهم از طرف فلانی؛ حرف من درآوری است، گرچه مشهور در میان بزرگان شده و لاأقل به طور تخییر گفتند میتواند خود را نازل منزلۀ منوبٌ عنه قرار دهد و از اول تا آخر گفتار و کردارش او باشد.
بله، مشهور است نیابت است و معنای نیابت اینست که تبرعاً نماز میخواهد برای رفیقش. از اول نیت میکند که نماز میخوانم برای رفیقم. ثواب نماز برای رفیقش میشود. در استیجاری هم وقتی شروع به نماز میکند و یک شبانه روز نماز میخواند، او نماز میخواند و خودش هم توجه دارد که نماز میخواند و اگر به او بگویند الان که موقع نماز نیست، میگوید من نماز غیر میخوانم. لذا در قصد قربتش نیز همین است. قصد قربت میخواهد اما قصد قربت اینگونه که نماز اوله النیة و آخره التسلیم، همه باید لله تبارک و تعالی باشد. اما داعی آن گاهی اینست که ظهر است و نماز میخواند برای خودش و گاهی هم قبل ظهر است و نماز میخواند برای رفیقش. حال یا تبرعاً نماز میخواند یا وجوباً یعنی اجارتاً. آن توجه کار خودش را میکند؛ لذا اگر قبل ظهر بگویند چه میکنی؟ میگوید نماز استیجاری میخوانم. لذا بسیاری از افرادی که متقیّد هستند، نمازهای استیجاری را بالاتر و بهتر و با تقیّد بیشتر و قصد قربت بیشتر میخوانند. برای اینکه در ذهن خودش یا دیگران میگوید حقالناس است و باید این به این حق الناس بیشتر اهمیت دهند. به او میگویند حقالناس چیست؟ میگوید نماز غیر است. نماز غیر هم اوله النیة و آخره التسلیم است. لذا اگر این ان قلت قلتها نبود و همینطور که مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» هم خیلی صریح فرمودند، تکرار وجه هم لازم نیست که بگویند ما قضیهای داریم داعی بر داعی. گاهی برای خودش به جا میآورد و قصد قربت میخواهد، مثل نماز ظهرش. گاهی نیز همان نماز را با قصد قربت میخواند برای اینکه توجه دارد که میخواهد ذمّۀ خودش را بری کند در اجارهای که قبول کرده است و اجارهاش نماز قربة الی الله است. لذا قصد قربت میکند برای اینکه نماز قصد قربت میخواهد. به این قضیۀ داعی بر داعی میگویند.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد