أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله 17:
يجوز مع عدم اشتراط الانفراد الإتيان بالصلاة الاستئجارية جماعة إماما كان الأجير أو مأموماً، لكن يشكل الاقتداء بمن يصلي الاستئجاري إلا إذا علم اشتغال ذمة من ينوب عنه بتلك الصلاة وذلك لغلبة كون الصلوات الاستئجارية احتياطية.
مسئله را سابقاً چندین جا فرمودند. ما هم در چندین جا به ایشان اشکال داشتیم. ایشان در نماز استیجاری میفرمایند که نمیشود اجیر نماز جماعت بخواند؛ حال یا امام واقع شود یا مأموم واقع شود. به عبارت دیگر نماز استیجاری باید فرادا باشد. مگر اینکه علم داشته باشد به اینکه منوبٌ عنه نماز یقینی دارد. بعد میتواند به جماعت بخواند، امام باشد یا مأموم باشد. آنکه اجیر شده با نماز جماعت ادای وظیفه کند، حال یا خودش امام جماعت باشد، یا اینکه اقتدا کند به دیگران.
این فرمایش مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» تقریباً شهرتی هم در میان فقها دارد و این شهرت از آنجا گرفته شده که میگویند نماز جماعت باید یقینی باشد. به معنای اینکه اگر کسی بخواهد نماز جماعت بخواند، باید یقیناً جماعتی بر ذمّۀ او باشد؛ و اما احتیاطاً یا احتیاط واجب یا احتیاط مستحب، نمیشود اجیر نماز جماعت بخواند، حال یا امام شود یا مأموم و این شهرت هم از اینجا سرچشمه گرفته که نماز جماعت باید یقینی باشد. یعنی نماز ظهر و عصرش را نخوانده و الان نماز ظهر و عصر را یا فرادا و یا به جماعت میخواند. اما اگر نماز ظهر و عصرش را خوانده، نمیتواند نماز ظهر و عصر بخواند ولو احتیاطاً، برای خودش یا برای دیگران.
این شهرت در اینجاها هست اما خلافش در میان فقها و من جمله مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» زیاد دیده میشود و من جمله صلاة معاده. معنای صلاة معاده همین است که کسی نماز ظهر و عصرش را خوانده و الان جماعت شده است، میتواند همان نماز ظهر و عصر را دوباره به جماعت بخواند، درحالی که یقین دارد که نماز ظهر و عصرش را خوانده است و اگر نمیداند نماز به ذمّهاش هست یا نه، میتواند اقتدا کند به امام جماعت و یا اینکه امام جماعت، جماعت نمیتواند نماز به ذمّهاش هست یا نه و امام واقع شود و دیگران به او اقتدا کنند. نماز جماعت که اصلش استحبابی باشد مثل صلاة معاده و یا احتیاطی باشد، احتیاط مستحب یا احتیاط واجب. از فقه ما به خوبی استفاده میشود که ما میتوانیم نماز جماعت بخوانیم درحالی که نماز به ذمّۀ ما نیست اما احتیاطاً و مستحباً یا واجباً دوباره نماز میخوانیم. به عبارت دیگر در نماز جماعت، امام و مأموم نباید یقیناً نماز نخوانده باشند، بلکه باید نمازهای واجب باشد، مثل نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح، اداءاً یا قضاءاً. مثلاً میخواهد نماز قضاءبخواند و نماز قضاءبه ذمّهاش هست بنابراین با جماعت میخواند. یا به ذمّهاش نیست اما احتیاط واجب به ذمّهاش هست و نماز جماعت میخواند و یا احتیاط استحبابی به ذمّهاش است و نماز جماعت میخواند و من بسیاری را سراغ دارم که نمازهایی که برای مردم میخواند، نمازهای احتیاطی است. نماز ظهر و عصرش را خوانده و دوباره نمازهای احتیاطی میخواند. احتیاطش هم چه احتیاط واجب باشد و چه احتیاط مستحب باشد.
مسئلۀ 18:
يجب على القاضي عن الميت أيضاً مراعاة الترتيب في فوائته مع العلم به، ومع الجهل يجب اشتراط التكرار المحصل له خصوصا إذا عـلم أن الميت كان عالما بالترتيب.
این مسئله را سابقاً مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» مفصل بحث کردند و ما هم به طور فشرده دربارهاش صحبت کردیم و بعضیها مثل مرحوم آقای خوئی«رحمتاللهعلیه»، دربارهاش صحبت دارد اما علی کل حالٍ بسیاری از بزرگان راجع به ترتیب مفصل صحبت کردند؛ چنانچه مرحوم سیّد چند روز قبل که صحبت کردیم، مفصل دربارۀ این ترتیب صحبت کردند و اینکه مثلاً اگر کسی نماز صبح را نخوانده و میخواهد نماز ظهر و عصر را بخواند، اول باید نماز صبح را بخواند و بعد نماز ظهر و عصر را بخواند. اگر کسی چند نماز به ذمّهاش است و نمیداند کدام اول است؛ باید نماز بخواند تا اینکه یقین پیدا کند که ترتیب در نمازش پیدا شده است و چون بزرگان و من جمله مرحوم سیّد دیدند که این خیلی مشقّت دارد، بلکه بعضی اوقات در سرحد محال است، رفتند در تمحّلات و از جمله تمحّلاتی که تازه پیدا شده یعنی از زمان مرحوم سیّد به این طرف و معمولاً هم آقایان قبول دارند، اینست که کسی که ترتیب را نمیداند یک هفته نماز بخواند اما قصد چیزی نکند و بعد از آن یک هفته، نمازهایی که به ذمّهاش هست شروع کند. گفتند در اینجا ترتیب پیدا میشود.
سابقاً گفتم بعید است که ترتیب پیدا شود اما علی کل حالٍ اصل مسئله یک مسئلۀ فوقالعاده مشکلی است و اینکه به دست آوردن ترتیب در نمازهای قضاء واجب نیست. دَوَران یقین خودش است. نمیداند ده نماز به ذمهاش هست یا بیست نماز؛ بگوید ده نماز است. یا نمیداند پنج نماز به ذمهاش هست یا هفت تا؛ بنابراین پنج نماز به ذمهاش است و مابقی اصل دارد و لازم نیست ترتیب به دست آورد. دلیلی هم از نظر روایات برای ترتیب نداریم و این یک مسئلۀ فقهی است که فقها فرمودند و در آن ماندند و برای رفع اشکالشان فروعاتی را ذکر فرمودند؛ لذا چند روز قبل ما گفتیم که ترتیب در به دست آوردن نمازهای قضاء لازم نیست و اگر میداند که نماز قضاء به ذمهاش هست به هر اندازه که میداند به جا بیاورد و مابقی آن شک است و لازم نیست به جا بیاورد. این مسئله را دوباره اینجا در مسئلۀ 18 و 19 ذکر کردند. عجب اینجاست که مسئلۀ 18 و 19 در اینجا تکرار مسائل ترتیب است و نمیدانم چرا مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» مسئله را تکرار کردند.
مسئلۀ 18 اینست که:
يجب على القاضي عن الميت أيضاً مراعاة الترتيب في فوائته مع العلم به، ومع الجهل يجب اشتراط التكرار المحصل له خصوصا إذا عـلم أن الميت كان عالما بالترتيب.
کسی که نماز قضاء برای دیگری میخواند، باید ترتیب را حفظ کند. حال این شخص نمیداند که میّت چند نماز به ذمّهاش هست و نحوۀ این نماز صبح بوده یا مغرب و عشاء بوده است، حال چه کند؟
مخصوصاً اگر برای میّت بداند که مثلاً ده نماز مرتب به ذمّهاش هست اما اجیر نمیداند؛ در اینجا حتماً باید ترتیب حفظ شود و این جملۀ «یجب اشتراط التکرار المحصل له» در سرحد محال است. کسی که آدم لاابالی بوده و نمازهای قضا دارد و الان میخواهد نمازهایش را قضاء کند، باید ترتیب را حفظ کند و بداند نماز صبح آن سال چه وقت بوده و نماز ظهر و عصر بعد از آن بوده و امثال اینها.
بعد دوباره من نوشتم «و ممّا ذکرناه ظهر حال مسئلة 19 فلانعد». در مسئلۀ 18 گفتیم که ترتیب واجب است و در مسئلۀ 19 هم میگوییم ترتیب واجب است و هر دو تکرار است و هر دو از مسائل مشکل است که نباید در فقه بیاید و باید بگوییم اگر کسی نماز ذمّهاش هست باید نماز بخواند تا یقین پیدا کند. یقین به این معنا که نمیداند ده نماز است یا پانزده تا، بنابراین بگوید ده تا و آن پنج مورد دیگر اصل دارد. مثلاً نمیداند پنجاه روز نماز به ذمّهاش هست یا صد روز، باید بگوید پنجاه روز و آن اصل و استصحاب عدم، مابقی را از گردنش برمیدارد و بالاخره معنایش این بود که ترتیب در به دست آوردن نمازها لازم نیست اما یقین میخواهد. حال یقین ما گاهی با اصل است و گاهی به جا آوردن نمازهاست. مثلاً میداند پنجاه نماز به ذمّهاش هست اما نمیداند کدام اول بوده است. حال پنجاه نماز میخواند و خواه ناخواه اشتغال یقینی او از بین رفته است. یا نمیداند آیا نمازی که از او قضاء شده نماز ظهر و عصر بوده یا نماز مغرب و عشا بوده است؛ اصل اقتضاء میکند که نمازها را بخواند اما نمیداند آیا ترتیب لازم است یا لازم نیست؛ بنابراین ترتیب لازم نیست؛ لذا باید بگوییم مباحثۀ امروز تکرار بود، اما تکرار در تکرار بود. یعنی مسئلۀ 18 را خواندیم و مسئلۀ 19 را هم شما مطالعه کنید و ببینید که همان مسئلۀ 18 است و قبلاً مفصل در هر دو مسئله صحبت کردند و اینکه در نماز قضاء ترتیب لازم نیست. دلیلی بر وجوب ترتیب نداریم، اصل هم برای عدم وجوب داریم.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد