أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله 22:
إذا تبرع متبرع عن الميت قبل عمل الأجير ففرغت ذمة الميت انفسخت الاجارة فيرجع المؤجر بالاجرة أو ببقيتها إن أتى ببعض العمل، نعم لو تبرع متبرع عن الأجير ملك الأجرة.
مسئله، مسئلۀ واضحی است و بحث ندارد و فقط بحثی که هست، اینکه مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» میفرماید: «انفسخت الاجارة فيرجع المؤجر بالاجرة أو ببقيتها». اصل فرمایش خوب است اما چیزی باقی میماند و آن اینست که ضرری در بین واقع میشود، حال این ضرر را چه کسی جبران کند؟!
مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» ظاهراً به وضوح باقی گذاشتند و نفرمودند چه کسی جبران کند و ما اگر بخواهیم الفبایی صحبت کنیم، باید بگوییم که اجاره منفسخ میشود و میّت هم بریالذمّه میشود؛ اما ضرری واقع شده است و اینکه موجر به مقصدش نرسیده است. بگوییم مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» این را به وضوح باقی گذاشتند و اصل مسئله درست است و در جاهایی که ضرر واقع شود، باید جبران ضرر شود. حال از چه کسی و کجاست، مربوط به بحث ما نیست و علی کل حالٍ باید جبران ضرر کرده شود. علی کل حالٍ اصل مسئلۀ 22 مسئلۀ واضحی است؛ چنانچه مسئلۀ 23 نیز همین وضوح را دارد.
مسئله 23:
إذا تبين بطلان الإجارة بعد العمل استحق الأجير أجرة المثل بعمله، وكذا إذا فسخت الأجارة من جهة الغبن لأحد الطرفين.
اجاره باطل شد، حال از هر جهتی که باشد. وقتی اجاره باطل شد، خواه ناخواه موجر نمیتواند این نماز را بخواند و باز مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» چیزی را به وضوح باقی گذاشته و نفرموده و معلوم است که کسی باید جبران این خسارت را بکند و به عبارت دیگر هرکه ضرر زده است، باید جبران خسارت کند اما اصل مسئلۀ 22 و مسئلۀ 23 از نظر قانون اشکال ندارد و از نظر استدلال اشکال ندارد و ظاهراً اگر چیزی باقی مانده به وضوح باقی گذاشته شده و آن جبران خسارت است.
مسئلۀ 23، مسئلۀ شاذی است؛ اما مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» چندین مرتبه این مسئلۀ شاذ را تکرار فرمودند.
مسئله شاذ است از این جهت که واقع نمیشود و یک مسئلۀ علمی است و عملی نیست. اما از این جهت که اصل مسئله مورد گفتگوست، مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» چندین مرتبه فرمودند و من جمله در اینجا.
مسئله 24:
إذا آجر نفسه لصلاة أربع ركعات من الزوال من يوم معين إلى الغروب فأخّر حتى بقي من الوقت مقدار أربع ركعات ولم يصل صلاة عصر ذلك اليوم ففي وجوب صرف الوقت في صلاة نفسه أو الصلاة الاستئجارية إشكال من أهمية صلاة الوقت ومن كون صلاة الغير من قبيل حق الناس المقدم على حق الله.
اجیر شده بود چهار رکعت نماز بعد زوال بخواند. مثلاً روز جمعه از اول زوال تا غروب بخواند. نماز را نخواند، حال یا سهواً نخواند یا عمداً نخواند و یا اضطراراً نخواند و بالاخره نماز خوانده نشد تا به چهار رکعت به آخر مانده. قاعدۀ من أدرک میگوید باید نماز عصر را بخوانی و قاعدۀ اجاره میگوید باید اجارهای که داری ادا کنی؛ حال آیا نماز استیجاری بخواند یا نماز یومیه را؟!
میفرمایند من نمیتوانم فتوا دهم که کدام نماز را بخواند و اشکال دارم. اشکال هم در اهمیت صلاة وقت است. یعنی از اینکه نماز یومیه مهمترین نمازهاست. پس نماز وقتش را بخواند. اما از آن طرف میفرمایند: «ومن كون صلاة الغير من قبيل حق الناس المقدم على حق الله»؛ یعنی حقالناسی در بین است و آن حقالناس مقدم بر حقالله است. مرحوم سیّد از مسئله گذشتند و گفتم چندین مرتبه این مسئله را تکرار کردند و اختلاف فتوا هم دارند. بعضی اوقات میگویند نماز فریضه و یومیه را بخواند و بعضی اوقات میگویند نماز اجارهای را بخواند و بعضی جاها میفرمایند «فیه اشکالٌ».
عمده اشکال مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» نیز همین جاست که آیا همه جا حقالناس مقدم بر حقالله هست یا نه؟ آیا حقالله مؤخّر از همه جاست یا نه؟
مرحوم سیّد نتوانستند مسئله را هضم کنند، ولی ظاهراً از جاهای دیگر استفاده میکنیم که حقالله مقدم بر حقالناس است. یعنی باید اول نماز یومیهاش را بخواند و بعد آن نماز را که نخوانده، جبران کند. جمع بین هر دو هم شده است. روی قانون من أدرک، نماز فریضهاش را خوانده و از آن طرف هم توانسته حقالناس که مقدم بر همه چیز است، مقدم نیندازد و بگوید در اینجاها باید نماز فریضه را خواند. ظاهراً نماز فریضه مقدم است و باید نماز را فریضه ا بخواند و حقالناسش را ادا کند. جمع بین حقوق هم میشود. در وقت نماز را خوانده. یعنی روی قانون «من أدرک» به اندازۀ چهار رکعت وقت داشته و نذری که کرده، درست ادا کرده است و نمیتوانسته حقالناس را ادا کند، بنابراین باید حقالناس را جبران کند؛ لذا ما در اینجا و جاهای دیگر گفتیم و مرحوم سیّد چندین جا مسئله را تکرار کردند که آیا حقالناس مقدم است یا حقالله. ما گفتیم در اینجا حقالله مقدم است، برای اینکه در جاهای دیگر نماز مقدم بر حقالناس است. علی کل حالٍ مسئلۀ شاذی است و انسان بخواهد جداً روی آن فتوا دهد، مشکل است. اما شاید بتوان گفت إذا دارالامر بین حقالناس و حقالله؛ در نماز حقالله مقدم بر حقالناس است. نماز را میخواند و بعد هم حقمردم را که گذشته است، جبران میکند. جمع بین امرین نیز هست و هر دو به جا آورده شده است. برای اینکه بالاخره حقالناس را جبران میکند و حقالله هم نماز است و نماز را میخواند.
مسئله 25:
إذا انقضى الوقت المضروب للصلاة الاستئجارية ولم يأت بها أو بقي منها بقية لا يجوز له أن يأتي بها بعد الوقت إلا بإذن جديد من المستأجر.
مثلاً یک سال نماز استیجاری را گفتند یک ماهه و الان نخواند. حال چه کند؟
این مسئله خیلی مبتلابه است؛ یعنی مثلاً نماز استیجاری میگیرد که یک ماهه بخواند. آنگاه یا تسامح میکند یا عذر پیدا میکند و نمیتواند نماز را بخواند. حال که نتوانست نماز را بخواند، چه میشود؟ آیا بعد بدون اجازه میتواند نماز را بخواند یا نه؟!
در اینجا نمیتواند برای اینکه اجاره یک ماهه بوده و یک ماه تمام شده و الان که میخواهد نماز بخواند، بدون اجازه است و اجاره صحیح نیست. به عبارت دیگر عمل به اجاره نکرده و وقتی عمل به اجاره نکرده باشد، نماز درست نیست؛ لذا باید از صاحب پول اجازه بگیرد.
تا اینجا معلوم است که باید اجازه گرفت. حال اگر صاحب پول معلوم نیست، باز خودش نمیتواند این نماز را بخواند. مسئله برمیگردد به مسئلۀ حکومتی. یعنی باید از حاکم شرع اجازه بگیرد و حاکم شرع به او اجازه دهد و به عبارت دیگر او را اجیر کند و علی کل حالٍ خود به خود نمیتواند نماز را بخواند. البته اگر دسترسی به حاکم شرع نباشد، اگر معذوری برای او باشد، مسئله مشکل میشود که آیا نماز را بخواند یا اینکه پولی که گرفته است، از بابت ردّمظالم بدهد. ظاهراً در اینجا هم باید بگوییم اگر نمیتواند از حاکم شرع اجازه بگیرد، نوبت به ردّمظالم میرسد و به جای اجاره، ردّ مظالم بدهد و علی کل حالٍ سر از خود نمیشود نماز را بخواند.
عبارت اینست که:
إذا انقضى الوقت المضروب للصلاة الاستئجارية ولم يأت بها أو بقي منها بقية لا يجوز له أن يأتي بها بعد الوقت إلا بإذن جديد من المستأجر.
تا اینجا معلوم است و باید از صاحب پول اجازه بگیرد. اجازه در اینجا هم به این معنی است که اجارۀ قبل باطل است و باید اجارۀ جدید جلو بیاید. ما هم گفتیم «یجوز له ان یعطی فی الصلاة متبرّعاً فعلیه ما أخذ من الاجرة فیجب ردّها الی الصاحب أو الی الحاکم ان لم یقدر له الی الموجر»؛ این شخص اگر بخواهد خود را بریّالذمّه کند، باید از صاحب پول اجازه بگیرد و اگر نشد، از حاکم شرع اجازه بگیرد و اگر نشد، به قاعدۀ ردّمظالم عمل کند و اگر قاعدۀ ردّمظالم جلو آمد، نماز هم لازم نیست؛ اما معلوم است که خیلی عالی و احتیاط مؤکّد است که از بابت ردّمظالم بدهد و به اجاره هم عمل کند. به عبارت دیگر هم نماز را بخواند و هم ردّمظالم بدهد.
امروز چهار مسئله داشتیم اما همۀ مسائل از مسائل شاذ و غیرمبتلابه بود و اگر مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» این فروعات را ذکر نمی کردند خیلی عالی بود.
مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» عروه را نوشتند و در وقت بحرانی هم نوشتند. در زمان مشروطیت و اختلاف بین ایشان و مرحوم آخوند. درحالی که همان وقت عروه مینوشتند، فروعات غریب و عجیبی به ذهن مبارکشان آمده و در عروه آوردند.
مرحوم آیتالله سید ابوالحسن موسوی«رحمتاللهعلیه»، مرحوم آقای مدیسهای که فقه سرشار و آسانی داشت، به جای عروه، وسیله نوشت. یعنی همین بحث امروز یعنی فروعات را نیاورد. وسیله هم چاپ شد و انصافا خیلی کار شد. بعد حضرت امام«قدّسسرّه» که مجبور شد به رفتن به ترکیه و یک سال در ترکیه ماند، وسیله را تحریر کردند و تحریرالوسیله هم چاپ شد و انصافاً مرحوم آقای مدیسهای«رحمتاللهعلیه» و حضرت امام«قدّسسرّه» خوب کار کردند اما حیف که بررسی نشد. حتی خود مرحوم امام«قدّسسرّه» وقتی به نجف آمدند و در ده پانزده سال در نجف، مکاسب گفتند. اما این مکاسب باید تحریرالمکاسب شود و حضرت امام که تحریرالوسیله نوشتند باید تحریرالمکاسب هم گفته باشند اما نگفتند و بالاخره مکاسب به همان طرز غریب و عجیبی که دارد، به دست طلبهها داده شد و اینها کارهای ارزندهای است و وقت و حوصله و آرامشی میخواهد که انسان بتواند تحریرالفرائد و تحریرالمکاسب بنویسد. همینطور که عروه وسیله شد و بعد از وسیله هم تحریرالوسیله شد، اینگونه جلو رویم. ما الان گرفتاریم و امیدوارم این درد جهانی رفع شود و پروردگار عالم همه را از این درد جهانی آزاد کند و ما طلبهها بتوانیم آزادیها و تحریرها و اختصارهایی در فقه شیعه که بهترین فقههاست، بگذاریم، انشاءالله.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد