بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
بحث جلسۀ گذشته راجع به «تخیّل، توهّم، وسوسه» بهعنوان عامل چهارم از عوامل سقوط بود. بیان شد که اکثر مردم فکر دارند و نمیشود که انسان بی فکر باشد، چه در خواب و چه در بیداری، اما گاهی این فکرها در بیداری، تخیّل و توهّم است. تخیّلات، وسوسهها و توهّمات سبب میشود که نفس انسان اطمینان و ثبات خود را از دست بدهد و متزلزل گردد و دچار شک و تردید شود.
قرآن شریف میفرماید: «وَ أَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ»[1]
امام باقر«سلاماللهعلیه» میفرمایند: اینکه آیۀ شریفه فرموده است: «كسانی كه دلشان مریض است، پلیدی بر پلیدی آنها افزوده میشود»، یعنی شكّی بر شكّ آنها افزوده میشود.[2]
از تعالیم قرآن و عترت میفهمیم که شیطان روی انسان اثر میگذارد و او را سرگردان میکند تا وسوسهها، تخیّلها و توهمّها را بر وی مسلط سازد، ولی بیش از این کاری از او بر نمیآید. پس انسان باید به هر اندازه که میتواند در این زمینه تلاش و کوشش کند و مانع تسلّط اوهام و خیالات بر خود شود. مثلاً اگر در خواب نمیتواند، در بیداری تلاش کند و اگر در بیداری هم نمیشود، لاأقل در عبادات سعی کند از وسوسهها، تخیّلها و توهّمها رهایی یابد. تخیّل، توهّم و وسوسه، انسان را به سقوط میکشاند و دست کم مانع رشد معنوی و پیشرفت مادی او میشود.
داستانی را سعدی نقل کرده و نمیدانم واقعیّت دارد یا نه، اما وقتی به مردم رجوع کنیم، میبینیم به راستی واقعیّت دارد و اکثر فکرهای انسانها تخیّلی و توهّمی است. میگویند: کسی یک ظرف روغن داشت و در بالای سرش بود و به این فکر میکرد که این ظرف روغن را میفروشم و از پول آن یک گوسفند میخرم و آن گوسفند کم کم تبدیل به یک گله میشود و از گلۀ او کم کم خانه درست میکنم، زن میگیرم و کلفت میآورم و اگر این کلفت ادب را مراعات نکرد، با این چوب در سرش میزنم، وقتی عصایش را بلند کرد که یعنی در سر کلفت بزند، به ظرف روغن زد و ظرف روغن فوراً شکست و روغنها روی سر خودش ریخت. یک موقع انسان، یک عمر فکرش اینچنین است، یعنی فکر تخیّلی و توهّمی دارد.
این وسوسۀ فکری را میگویند درمان نمیشود، ولی علمای علم اخلاق برای آن درمان دارند. درمان آن، دوری از تخیّلها، توهّمها و فکرهای بیجا است. وسوسههای عملی که در اثر اعصاب ضعیف برای بیشتر مردم پیدا شده است، از وسوسۀ فکری و از همان فکرها و تخیّلهای بیجا سرچشمه میگیرد. تخیّلها بعضی اوقات جدی کار میکند، نه اینکه خیال کنید نمیتواند انسان را دیوانه کند، بلکه کار انسان را به بالاتر از دیوانگی میکشاند. تخیّل اگر مسلط بر سر انسان شود، خیلی میتواند کار کند. یک مثال عوامانه بزنم، یک کسی مثلاً ترسو است و به قبرستان میرود، ناگهان تخیّل و توهّم بر او مسلّط میشود و میبیند که مرده از قبر بیرون آمد و راستی میبیند و میشنود که مرده به او میگوید بایست و یک دفعه میبیند که مرده جلو میآید و یک دفعه تخیّل میکند که مرده او را گرفته است و او غش میکند. در حالی که نه مردهای بیرون آمده است و نه میتواند بیاید و نه مردهای حرف زده و نه میتواند حرف بزند و نه تعقیبش کرده و نه او را گرفته است، اما تخیّل و توهّم حسابی روی این شخص کار میکند.
وسوسههای عملی که بعضی از خانمها و آقایان دارند نیز چنین است. مثلاً به راستی میبیند که شیئی نجس است، درحالی که نجس نیست، اما این شخص میبیند و جداً هم میبیند و امثال اینها.
اگر تخیّل روی انسان اثر بگذارد، کم کم حال تجسّمی به خود میگیرد. حتی به جایی میرسد که صفات انسان را تغییر میدهد. از پیامدهای تخیّل و توهّم برای انسان، تقویت صفات رذیله است. قرآن کریم به آدم متکبّر، مُختال میگوید. یعنی خیالپردازی، سبب تکبّر او شده است. میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً»؛ خدا کسی را که متکبّر است، منیّت میکند، خودش را برتر از دیگران میبیند و فخرفروشی به دیگران میکند، دوست ندارد. چنین شخصی مال دارد و این مال برای خودش است و توقّع دارد که دیگران هم به او احترام بگذارند، برای اینکه پول دارد. خوب این تخیّل است، نوعی دیوانگی است؛ ولی آیۀ شریفه به جای اینکه بگوید خدا آدمی را که متکبّر باشد دوست ندارد، میفرماید: خدا آدم مختال، یعنی آدم تخیّلی را دوست ندارد.
آنکه تخیّل میکند که برتر از دیگران است، در واقع بهواسطۀ این تخیّلش فخرفروشی میکند. آدمهایی که مثلاً بخل دارند، تخیّل بر اینها حکمفرما میشود و آن تخیّل آنها را به آنجا میرساند که عشق به پول و دنیا پیدا میکنند.
عشقهای مجازی که تازه پیدا شده نیز ناشی از تخیّل و توهّم است. یکی از مصائب بزرگ اجتماع، همین عشقهای مجازی و ارتباطهای نامشروع و غیر متعارف است. گاهی بعضی از پسران و دختران و حتی بعضی از اوقات، افراد متأهّل، عاشق میشوند. اینها عشق حقیقی نیست، بلکه تخیّل و توهّم است.
دوستیابی بین افراد نامحرم بسیار مذموم است و قرآن کریم نام آن را «خُدن» گذاشته و گناهش را هم خیلی بزرگ میداند. اهمیّت این مسأله از نظر قرآن شریف به قدری است که «دوستی و ارتباط افراد نامحرم» را با «عمل منافی عفّت زنا» در کنار هم قرار داده، این گناهان را در یک راستا بر میشمرد:
«مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ وَ لا مُتَّخِذي أَخْدان»
«مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدان»
یعنی مرد و زن شايسته، با جنس مخالف دوستى پنهانى ندارند؛ همانگونه كه مرتكب فحشاء اخلاقى بزرگی مثل زنا نمىشوند. اما بعضی دخترها و پسرها بهجای اینکه مرد و زن شایسته و مورد پسند قرآن کریم باشند، دنیای خود را به طور کلی از بین میبرند و با تخیّل و توهّم، دچار ارتباط و دوستی نامشروع میشوند. چنین دختری دیگر نمیتواند یک مادر مناسب و لایق برای تربیت فرزندان صالح باشد، چنانکه چنین پسر یا مردی، دیگر نمیتواند یک آدم فعّال و مفید برای جامعه باشد، مگر اینکه توبه کنند و به مسیر حق بازگردند.
کسی نباید تخیّل و توهّم و وسوسههای شیطانی را ساده بگیرد، نه، بلکه اوّلین مفسدۀ آن این است که دل انسان را سیاه میکند و وقتی دل سیاه شد، نماز برای او سنگین میشود. به قول قرآن کریم حال عبادت ندارد: «فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ في ضَلالٍ مُبينٍ.»؛ اما مصیبت بالاتر از اینها این است که قساوت قلب به جاهای بدی میرسد، یعنی خودخواهیها، خودمحوریها و اینکه همیشه به فکر خودش است و نه به فکر دیگران، از همین جا سرچشمه میگیرد. این فکرها و تخیّلهای بیجا و وسوسههای بیجا، گناهش بزرگ است و تبعات خطرناکی دارد.
بسیاری از وسوسهها از جانب شیطان است، ولی خود انسان در پذیرش وسوسه و دامن زدن به تخیّلات و توهّمات شیطانی تقصیر دارد. البته گاهی هم وسوسه، از جانب شیطان انسی است، نظیر رفیق نالایق و دوست گناهکار که انسان را به خطا و انحراف میکشاند.
لذا من از همه خصوصاً جوانها تقاضا دارم که فکرهای بیجا نداشته باشید، تخیّلها، توهّمها و وسوسهها نداشته باشید. البته گفتم که بدون فکر نمیشود و مشکل است، اما به هر اندازهای که میشود باید تلاش کرد. وقتی تخیّل، توهّم و وسوسهای بر کسی مسلط شد، بهترین راه انصراف از این فکرهاست. برای انصراف نیز خواندن دو رکعت نماز مؤثر است. انسان با نماز میتواند بر فکر و بر وسوسه تسلط پیدا کند، همانطور که قرآن کریم میفرماید: «اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» یعنی از صبر و نماز یاری بجویید، البته دعا، توسّل و رابطۀ با خدا نیز برای رفع این صفت رذیله بسیار تأثیرگذار است.
افرادی که دچار فکرهای بیهوده و دچار تخیّل و توهّم هستند یا کسانی که به عشقبازی و دوستیابی مبتلا میشوند، آبروی خود را میریزند، حتی گاهی به آنجا میرسد که دو فامیل را بدبخت میکنند و آبروی یک اجتماع را میبرند. وقتی آبرو ریخت مثل آبی است که بریزد و جمعکردن آن آب مشکل است، بلکه ممکن نیست. ما باید روی این «هفوات» کار کنیم. آن کسانی که در سیروسلوک کار میکنند، آن کسانی که در اخلاق کار میکنند، اگر استاد لایق داشته باشند، آن استاد تا بتواند این هفوات یعنی تخیّلها، وسوسهها و توهّمها را از این سالک میگیرد، ولی استاد نمیتواند کار کند، مگر اینکه خود شخص با جدیّت این بحث را دنبال نماید.
باید دانست که توهّم و تخیّل، دنیای انسان را از بین میبرد و در آخرت نیز او را جهنّمی میکند. وقتی بیدار میشود که دیگر فایدهای ندارد؛ هرکسی باید قبل از آنکه بمیرد و قبل از آنکه مرگ به سراغش بیاید، فکری بکند و برای از بین بردن این تخیّلها و توهّمها که ابزار کارآمدی برای شیطان انسی و شیطان جنی است، تلاش کند. البته باید بدانیم که مشکل است، اما باید بدانیم که امکان پذیر است. معنا ندارد کسی بگوید نمیدانم، نمیتوانم و نمیشود، اینها در قاموس انسان راه ندارد، اگر راجع به هرچیری جداً بخواهد، هم میتواند، هم میشود و هم میداند؛ اما مشکل است و ما به این دنیا آمدهایم که به این مشکلات پشت پا بزنیم. بزرگان چه خوش میگویند که در وقت مشکلات انسان باید با صبر و حوصله، گرههای کور را باز کند.
لذا برگشت بحث به این است که گرههای کور را که همۀ انسانها دارند، چگونه باز کنیم؟ علمای علم اخلاق میگویند که اول با صبر و با حوصله گرههای کور را باز کنید و اگر نشد، توقف ممنوع است. باید انسان از کنار مشکل رد شود و به سمت جلو برود. در بحث ما باید با توجه، با عبادت، با تضرّع و زاری جلو برود و حتی اگر نشد، مشکل را بر دوش بگیرد و باز هم به جلو برود و توقف ممنوع است؛ در حالی که مشکل برای او سنگینی میکند، اما توقف ممنوع است و بالأخره این حرکت روزی جواب داده میشود و ما باید در زندگی اصلاً و ابداً توقف نداشته باشیم، خصوصاً راجع به بحث این جلسه.