عنوان: جلسه نوزدهم؛ عامل سیزدهم: ظلالت از طرف خداوند
شرح:

بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري‏ وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي‏»

 

بحث درس اخلاق در مورد عوامل سقوط انسان بود، عواملی بیان و پیرامونش صحبت شد. عامل دیگر برای سقوط انسان که زندگی او را تباه می­کند و دنیا و آخرت او را از بین می­برد، «ضلالت از طرف خداوند» است. معنای ضلالت یا گمراهی از طرف خداوند سبحان آن است که حق تعالی انسان را به خودش واگذارد و دست عنایتش از سر انسان بردارد. اگر لحظه­ای چنین بشود، انسان خودبخود در ضلالت عجیبی واقع می­شود. مثالش هم مانند نیروگاه تولید برق است. تا وقتی نیروگاه برق به جایی عنایت دارد آنجا روشن است، اما اگر لحظه­ای این عنایت از جایی برداشته شود، آنگاه آنجا تاریک تاریک است و وحشتناک است. دست عنایت خدا روی سر بنده­­ها چنین است. تا وقتی که دست عنایت خدا روی سر انسان باشد، زندگی او روشن و بانشاط است و توفیق برای سعادت دنیا و آخرت دارد. امّا العیاذبالله اگر لحظه‌ای خداوند دست عنایتش را از سر انسان‌ها بردارد، زندگی آنان تباه و تاریک است، زندگی توأم با غم و غصه و اضطراب خاطر و نگرانی است.

در قرآن کریم آیاتی در‌این‌باره وجود دارد. مثلاً می‌فرماید: «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»[1]، یعنی پروردگار عالم بعضی را گمراه می‌کند. به آیۀ شریفه اشکال شده است که مگر می‌شود خدا کسی را گمراه کند؟ خدا در درون انسان سه پیامبر قرار داده است. به قول حضرت امام«قدّس‌سرّه»، انسان قبل از آنکه روی کرۀ زمین بیاید، خداوند پیامبرش را برای هدایا او فرستاده است. خدا صد و بیست و چهار هزار پیامبر برای هدایت بشریت فرستاده است. پس این آیات در قرآن کریم چه معنایی دارد؟ خدا هرکسی را که بخواهد، گمراه می‌کند. مفسّرین جواب داده‌اند و می‌گویند: ضلالت در اینجا معنایش اینست که پروردگار عالم اگر دست عنایتش روی سر کسی باشد، او سعادتمند است و توفیق سعادت دنیا و آخرت را پیدا می­کند. اما اگر خدا دست عنایتش را از روی سر کسی بردارد، زندگی او تاریک است. مفسّر عالیقدر، صاحب مجمع البیان، یک مثال شیرینی می­زند، می­گوید: سنگی روی کوه است. تا وقتی شما این سنگ را نگاه داشته باشید، این سنگ سالم می‌ماند، اما اگر لجبازی کرد و از دست شما در رفت، لازم نیست که شما آن را هل بدهید، خودبه‌خود به سقوط کشیده می‌شود و خودبه‌خود ذره ذره می‌شود.[2] 

قرآن کریم می‌فرماید: «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»، یعنی تا دست عنایت خدا روی سر کسی باشد، نگه‌داشته می‌شود و هرچه عنایت خدا بیشتر باشد، این هدایت و سعادت بیشتر است. امّا اگر کسی لجبازی کرد و دست عنایت خدا را از روی سرش کوتاه کرد و دیگر لیاقت نداشت که خدا او را بگیرد، آنگاه خدا او را به خودش وامی‌گذارد. وقتی خدا کسی را به خودش واگذاشت، زندگی او تاریک و وحشتناک است.

یکی از دعاهای خاص پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» همین بوده است. اُم سلمه نقل می­کند، عایشه نقل می‌کند و دیگران هم نقل می‌کنند که در دل شب، پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» مثل باران گریه می­کردند. سر مبارک روی خاک می‌گذاشتند و بعضی اوقات حادتر می‌شد و ذکرشان هم همین بود که: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي‏ إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً»[3]، یعنی خدایا مرا یک لحظه به خودم وامگذار.

من از همه و خصوصاً جوان‌ها تقاضا دارم که این ذکر را زیاد بگویید. مخصوصاً در زمان کنونی که شبهات زیاد شده است، موجبات شقاوت زیاد شده است و جوان‌ها در مخاطرۀ عجیبی هستند. عربی یا فارسی تفاوت ندارد، بلکه حال می­خواهد. با حالت توجه دعا کنید. نگویید خدایا! مرا، بلکه بگویید: خدایا! ما را، خدایا! جوان‌ها را. پدر و مادر بگویند: خدایا! ما را، خدایا! مرا و بچه­هایم را. خدایا ما را یک لحظه به خودمان وامگذار. اگر هم عربی می­خواهید، بگویید: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِا‏ إِلَى انفُسِنا طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً».

قرآن کریم می‌فرماید: زندگی منهای خدا تاریک است، تاریک، وحشتناک است، وحشتناک. قرآن تشبیه معقول به محسوس می‌کند، می‌فرماید: دریا ذاتاً تاریک و وحشتناک است. اگر هم در شب باشد که تاریکی دوم و وحشت دوم. اگر دریا مواج باشد، جزر و مدی باشد، وحشت و تاریکی سوم. قرآن می‌فرماید: زندگی منهای خدا مثل آن است که یک نفر در دریا واقع شود، آن هم مواج و در دل شب و دریا جزر و مد کند، شنا هم بلد نباشد. آنگاه سقوط می‌کند. به قول قرآن کریم زندگی منهای خدا، تاریک و وحشتناک است.

نمی‌شود زندگی منهای خدا تاریک نباشد. هرکه بگوید نه، اشتباه کرده است. تجربه می‌گوید که نمی‌شود. هرکه بگوید زندگی منهای خدا بانشاط است، دروغ می‌گوید. قرآن می‌فرماید: «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا»[4]، یعنی انسان به آنجا می‌رسد که نوعی از خود باختگی در زندگی پیدا می‌کند. سرگردان و حیران و دچار چه کنم، چه کنم می‌شود. بعد قرآن می‌فرماید: «وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّـهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»[5]، کسی که نور خدا را نداشته باشد، دست عنایت خدا را نداشته باشد، هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند زندگی او را روشن کند و نمی‌تواند زندگی او را بانشاط کند.

قرآن کریم در آیه‌ای می‌فرماید: اگر زندگی منهای خدا شد، دائماً کوبندگی دارد. گره و سختی‌ها تمام می‌شود، گره و سختی‌های دیگری برای او به وجود می‌آید. قرآن می‌فرماید: متأسفانه این مشکل‌ها فقط دامن‌گیر خودش هم نمی‌شود، بلکه دامن‌گیر خود و اطرافیانش می‌شود. می‌فرماید: «وَ لاَيَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أوْ تَحُلُّ قريباً مِنْ د'ارِهِمْ»[6]. کفر در اینجا، کفر عملی است یعنی معصیت‌کار، یعنی آنکه رابطه‌اش با خدا قطع است، یعنی آنکه رابطه‌اش با شیطان حفظ است، می‌فرماید: این لایزال، کوبندگی دارد. هم برای خودش کوبندگی و بدبختی و گره دارد و هم برای اطرافیانش.

قرآن کریم در آیۀ دیگر باز تشبیه معقول به محسوس می‌کند. طبق آن، مثلاً اگر کسی از هواپیما سقوط کند، معلوم است وقتی که به زمین برسد، ذره ذره شده است. اگر هم زنده بماند، قرآن می‌فرماید: یک جایی افتاده است که لاشخورها دورش جمع می‌شوند یا یک جایی افتاده که فریادرسی ندارد. چقدر این گونه زندگی مشکل است، قرآن می‌فرماید: زندگی منهای خدا مشکل است. زندگی منهای خدا دردناک است. می‌فرماید: «وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَكَأنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيرُ أوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ»[7]؛  یعنی وقتی دست عنایت خدا روی سر کسی نباشد، سقوط می‌کند. سقوطی که هیچ کس نمی‌تواند این سقوط را از بین ببرد، مگر به دست خداوند.

 اگر جوان‌ها یک زندگی پرنشاط بخواهند، فقط خدا. اگر همه یک زندگی منهای غم و غصه بخواهند، فقط خدا. اگر همۀ یک زندگی منهای گره و مشکل بخواهند، فقط خدا، و الاّ غیر خدا نمی­تواند مشکل را حل کند. غیر خدا نمی‌تواند نشاط بیاورد و بالاخره با غیر خدا، زندگی تاریک و وحشتناک است. بیایید تجربه کنید. مخصوصاً جوان‌ها دست عنایت خدا را روی سرشان بیاورند و ببینند که زندگی نورانی می­شود یا نه؟ الان کسانی که رابطه‌شان با خدا قطع است، زندگیِ پریشانی دارند. ولو مثلاً به حسب ظاهر بگویند و بخندند، امّا دلشان خراب است. به قول عوام می‌گویند: دیگران از ظاهرش حسرت می‌برند، اما باطنش خودش را کشته است. بسیاری از زندگی‌ها چنین است.

قرآن می‌فرماید: مال و منال و ریاست و امثال اینها نمی‌تواند زندگی را روشن کند. اینها خود روشن نیستند تا بتوانند زندگی را روشن کنند. می‌فرماید: «اَللّٰهُ نُورُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ»[8]. اگر انسان بخواهد زندگی‌اش نورانی باشد، باید متوسل به نور مطلق بشود و نور مطلق خداست. آنوقت زندگی نورانی می‌شود. ممکن است نه مالی، نه منالی و نه ریاستی داشته باشد، اما از یک زندگی فوق‌العاده رفاهی و از یک زندگی فوق‌العاده خوش و خرم برخوردار گردد. من هر دوی این موارد را زیاد در میان مردم دیده‌ام. یعنی بعضی‌ها را دیده‌ام که از نظر ریاست، مال و منال و شهرت خیلی بالا هستند، اما وقتی حرف‌ها و درد دل‌های آنها را بشنویم، می‌بینیم که چه مشکل‌هایی دارند و زندگی برایشان مرگ تدریجی است. اگر مرگ خریدنی بود، هرچه داشت می‌داد تا بمیرد. اما عکس این را هم دیده‌ام که بعضی‌ها از نظر شهرت، مردم او را نمی‌شناسند و از نظر ریاست، ریاستی ندارند و از نظر مال، مالی ندارند، اما یک زندگی خرّم دارد، چون با خدا رابطه دارد و دست عنایت خدا روی سر اوست. یک زندگی توأم با نور خداست. یک زندگی منهای فقر است. ما خیال می­کنیم اگر پولدار شدیم آن وقت فقیر نیستیم، خیر این‌طور نیست. خیلی‌ها را دیده‌ایم که پول زیاد دارند، اما از هر فقیری محتاج‌ترند. مال و ریاست نمی‌تواند زندگی رفاهی با خود بیاورد، بلکه فقط و فقط خدا می‌تواند. آنکه می‌تواند یک زندگی رفاهی بدهد، خداست. لذا اگر خدا نباشد، ضلالت است، «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ». اگر هم دست عنایت خدا روی سر کسی باشد، هدایت است و آن هم چه هدایتی. یک زندگی توأم با نشاط و دنیا و آخرتش هم عالیست. به راستی می‌رسد به آنجا که یک رابطۀ عجیبی با خدا پیدا می‌کند.

یکی از علمای بزرگ قم که خدا رحمتش کند، خیلی بالا بود و می‌گفت: پدر من که او هم یکی از علمای بزرگ بوده، می‌گفت: یک مریدی داشتم که سواد نداشت، اما دل نورانی و پاکی داشت. این آدم دل پاک، که رابطه‌اش با خدا محکم بود، مریض شد. پدرم را خواسته بود. گفته بود که من صبح می‌میرم و می‌خواهم در وقت احتضارم شما حضور داشته باشید. این آقا گفته بود من بعد از نماز مغرب و عشا به آنجا رفتم. گفت نه، من حالا نمی‌میرم. شما بخوابید و برای نماز شبت بیدار شوید. می‌گوید: دم مرگش بود، نمی‌دانستم که دم مرگش است و مریض بود. می‌گوید: از خواب بلند شدم و نماز شبم را خواندم و او هم نماز شبش را خواند و بعد هم نماز صبح را خواندیم. یک دفعه دیدم که بنا کرد سلام بدهد. «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا امیرالمؤمنین، السلام علیکِ یا سیدة نساء العالمین»، تا رسید به نام مبارک امام زمان و وقتی می‌خواست بلند شود چون مریض بود نتوانست. لذا نیم خیز شد و دستش را گذاشت روی سرش و گفت: «السلام علیک یا بقیة الله». بعد خوابید و مُرد. فهمیدم که چهارده معصوم آمده‌اند که او را پیش خودشان ببرند. از این دست افراد خیلی سراغ دارم که رابطه با خدا دارند و از زندگی خوش و خرّمی برخوردارند. رابطه با خدا دارند و به آنجا می‌رسند که مرگشان یک افتخار و یک سعادت است. به آنجا می‌رسند که چهارده معصوم می‌آیند که او را پیش خودشان ببرند.

جوان‌های عزیز! اگر زندگی خوب می‌خواهید، به جز رابطه با خدا راهی نیست، به غیر از این چاره نیست، و الاّ اگر رابطه با خدا قطع شد، سقوط است. از نظر قرآن سقوط است و از نظر تجربه هم دیده‌ایم کسانی که رابطه­‌شان با خدا قطع می‌شود، به یک فلاکت عجیبی می‌افتند. مانند فرعونیان و نمرودها که با یک فلاکتی عجیبی مردند. این را ضلالت خدا می‌گویند و این گمراهی و ضلالت از جانب خداوند است، همانطور که قرآن کریم می‌فرماید: «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»، اگر انسان‌ها بخواهند یک زندگی سعادتمندانه داشته باشند، نمی‌شود که گناه سر تا پای آنان، خانه و زندگیشان را گرفته باشد و اهل ظلم کردن باشند و بخواهند زندگی شادی هم داشته باشند.

من از همه تقاضا دارم که بیایید تجربه کنید، مخصوصاً افرادی که در زندگیشان گناه است، بدانند که این زندگی سعادتمند نمی‌شود. آن کسانی که در کار و زندگی گره دارند، فکر کنند و ببینند که این گره­ها و این گرفتاری‌ها از کجا پیدا شده است؟ ما وقتی در تاریخ هم برویم، اینچنین است. قرآن کريم با عباراتي شبيه «فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ»[9]، سيزده مرتبه به خواندن و سير در تاریخ امر می‌کند.[10] تاریخ یک معلم اخلاق است. سیر در تاریخ کنید و ببینید که آدم‌های خوب چه سعادت‌‌ها و آدم‌های بد چه شقاوت‌های داشته‌اند.



[1]. نحل، 93: «هر کس را بخواهد [به کیفر لجاجت وتکبّرش] گمراه می‌کند و هر کس را بخواهد هدایت می‌نماید.»

[2]. ر.ک: مجمع‌البیان، ج 1، ص 166.

[3]. تفسیر القمی، ج 2، ص 75: «خدایا من را لحظه‌ای به خودم واگذار نكن.»

[4]. نور، 40: «یا [اعمالشان] مانند تاریکی‌هایی است در دریایی بسیار عمیق که همواره موجی آن را می‌پوشاند، و بالای آن موجی دیگر است، و بر فراز آن ابری است، تاریکی‌هایی است برخی بالای برخی دیگر؛ [مبتلای این امواج و تاریکی‌ها] هرگاه دستش را بیرون آورد، بعید است آن را ببیند.»

[5]. نور، 40: «و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده است، برای او هیچ نوری نیست.»

[6]. رعد، 31: «و همواره به کافران به کیفر آنچه که انجام دادند، حادثه‌ای کوبنده و بسیار سخت می‌رسد یا حادثه نزدیک خانه‌هایشان فرود می‌‌آید [که شهر و دیارشان و اطرافش را ناامن می‌کند].»

[7]. حج، 31: «و هر کس به خدا شرک ورزد، گویا چنان است که از آسمان سقوط کرده و پرندگان [شکاری] او را می‌ربایند، یا باد او را به جایی دور دست می‌اندازد.»

[8]. نور، 35: «خدا نور آسمان‌ها و زمین است.»

[9]. آل‌ عمران، 137: «پس، در زمين بگرديد.»

[10]. آل‏ عمران، 137؛ أنعام، 11؛ یوسف، 109؛ نحل، 36؛ حج، 46؛ نمل، 69؛ عنكبوت، 20؛ روم، 9؛ روم، 42؛ فاطر، 44؛ غافر، 21؛ غافر، 82؛ محمّد، 10.