بسم الله الرّحمن الرّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
در جلسات گذشته و در ادامۀ مبحث«موانع سقوط انسان»، از «ياد معاد» به عنوان يک نيروي کنترل کننده و يکي از موانع سقوط انسان، نام برده شد. در اين جلسه و در اثناي بحث معاد، لازم است قدري راجع به سرنوشت و جايگاه افراد مستضعف در برزخ و قيامت صحبت شود. مستضعفين، به افرادي گفته ميشود که نه مؤمن محض و نه کافر محض هستند. توجه به نکاتي که در تعريف اين افراد و جايگاه اخروي آنان بيان ميشود، بسياري از شبهات، سؤالات و ابهامات را رفع خواهد کرد.
سرنوشت مستضعفين در برزخ
يکي از مسائل مهم در مورد عالم برزخ، آن است که نعمتها يا نقمتهاي عالم برزخ، مخصوص مؤمنان محض يا کافران محض است و در آن عالم، از افرادي که از نظر ايمان، بين اين دو دسته واقع شوند و در کفر خود يا ضعف ايمان خود، مقصّر شناخته نميشوند، صرف نظر ميگردد. امام صادق«سلاماللهعليه» ميفرمايند:
«لَا يُسْأَلُ فِي الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً وَ الْآخَرُونَ يُلْهَوْنَ عَنْهُمْ »[1]
بر اين اساس، ميتوان گفت: در عالم قبر که همان برزخ است، کساني که بر اثر ايمان کامل و در پرتو نيکوکاري، به مقاماتي دست يافتهاند، در «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» يا باغي از باغهاي بهشتي به سر ميبرند و کساني که بر اثر کفر و گناه، سقوط کردهاند، در «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّيرَان»[2] يا گودالي از حفرههاي جهنّم ميمانند تا قيامت بر پا شود. امّا سايرين که بين کفر و ايمان بوده و پروندۀ آنان عاري از نيکوکاري يا بدکاري است و اگر هم عمل نيک يا بدي دارند، در انجام آن مؤثر نبودهاند و تقصيري ندارند، از بهشت برزخي محروم و از جهنّم برزخي در امان خواهند بود. اين افراد که مستضعفين نام دارند، از هنگام مرگ تا برپايي قيامت، حيات روحيِ ضعيفي دارند و نظير کرمهاي زيرِ زمين، حسّي نخواهند داشت. روح اين بندگان مستضعف، همچنان به بدن آنها تعلّق دارد، اما نه از رفاه خاصّي برخوردارند و نه از درد ناشي از کيفر الهي رنج ميبرند.
جايگاه مستضعفين در قيامت
گرچه در آينده راجع به قيامت مطالبي بيان خواهد شد، امّا جا دارد جايگاه افراد مستضعف در قيامت، در همين جلسه بررسي شود. اشخاصي که به معناي واقعي مستضعف هستند، در قيامت در بهشت به سر نميبرند! آنان در جهنّم نيز جايگاه ابدي ندارند. پس در قيامت چه سرنوشتي دارند؟ از قرآن و روايات، چنين استفاده ميشود که مستضعفين در قيامت نيز حالتي نظير برزخ و در هر دو عالم، حالتي شبيه زندگي دنيوي دارند؛ يعني نه مانند اهل بهشت، لذّت ميبرند و نه مثل جهنّميان کيفر ميبينند. زيرا بهشت مقام قرب الهي است و قرآن کريم، هنگام توصيف بهشت و نعمتهاي بهشتي، با عباراتي نظير «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقين»[3]و «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ»[4]، آن را جايگاه متّقين و مؤمنين بر ميشمرد. جهنّم نيز بر اساس تصريح قرآن کريم، جايگاه افراد «کافر، معاند، منافق، طغيانگر، مستکبر و مرتد»[5] و به طور کلي ميعادگاه افراد لجوج، عنود و مقصّر است که با آگاهي، خود را به جهنّم انداختهاند.
امّا مستضعفين يا افراد بيتقصير، همانطور که در دنيا متنعّم و در رفاه بودهاند و همانگونه که عالم برزخ را بدون خوشي و نيز بدون سختي گذراندهاند، در قيامت هم از جايگاهي بدون مشکل برخوردارند که از آن راضي خواهند بود.
ريشهيابي سرنوشت مستضعفين در آخرت
سؤالي که در اين مبحث مطرح ميشود، اين است که چرا مستضعفين چنين سرنوشتي در آخرت دارند؟ چرا بهشت يا جهنّم شامل حال آنان نميشود؟ در پاسخ بايد گفت: بنابر تصريح قرآن کريم، بهشت و جهنّم و نعمتها و نقمتهاي آن دو، ساخته و پرداختۀ اعمال آدميان در دنيا است. به بيان ديگر، پروردگار عالم جهنّم ندارد و کردار زشت و ناپسند بندگان در دنيا، جهنّم را پديد ميآورد و براي افراد جهنّمي آماده ميکند تا در آن داخل شوند.
قرآن کريم در اين باره ميفرمايد: هنگامي که افراد جهنّمي به جهنّم ميافتند و سرنوشت شوم خود را مشاهده ميکنند، به آنان خطاب ميشود: «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ»[6] ، يعني اين همان چيزي است که خودتان از پيش فرستادهايد.
همچنين بهشت براي کسي است که خود آن را تهيه کرده باشد، همانگونه که در بهشت به بهشتيان خطاب ميشود:
«كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ»[7]
امّا افراد مستضعف که در دنيا بهشتي براي خود تهيه نکرده و نيز جهنّمي نساختهاند، در قيامت، نه مقامي خواهند داشت و نه به کيفر و عذاب الهي دچار مي شوند، زيرا بهشت و جهنّم، اثر اعمال انسانهاست و آنها در اثر استضعاف خود، عمل نيک يا بدي ندارند.
جايگاه جهنّمي گناهکاران مستضعفنما
نکتهاي که در اين مبحث، توجه جدي ميطلبد اين است که افراد گناهکار که در دنيا از روي آگاهي مرتکب گناه شدهاند و در اين زمينه مقصّر شناخته ميشوند، مستضعف محسوب نشده و برزخ و قيامت آنان، سير طبيعي خود را دارد. يعني اعمال نيک آنان، پاداش و کردار ناشايست آنان عقاب و کيفر خواهد داشت.
قرآن کريم ميفرمايد: هنگامي که ملائکه براي قبض روح افرادي که به خود ظلم کردهاند، يعني گناهکاران، ميروند، از وضعيت دينداري آنان در دنيا سؤال ميکنند و آنها که خود از ضعف دينداري و نيز کردار ناپسندشان در دنيا خبر دارند، عذر ميآورند و براي فرار از مهلکه ميگويند: ما از مستضعفين بوديم.
«إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْض»
در واقع ملائکه ميپرسند: چرا جهنّمي شديد؟ چرا در دنيا نتوانستيد براي برزخ خود، بهشتي بسازيد؟ چرا با امکانات دنيوي، مقام قرب الهي و بهشت موعود را براي خود تهيه نکرديد؟
از اين گفتگو اين نتيجه حاصل ميشود که ظالمين و کفّار ميدانند که اگر مستضعف باشند، از برزخ جهنّمي رهايي خواهند يافت. از اينرو در پاسخ به سؤال ملائکه ميگويند: ما در دنيا مستضعف بوديم! اين افراد که در دنيا صداقت نداشته و اهل دروغ و نيرنگ بودهاند، هنگام قبض روح نيز نميتوانند هويّت کاذب خود را پنهان کنند و به دروغ خود را مستضعف جلوه ميدهند و مثلاً اوضاع کفرآميز يا بيديني و بداخلاقي حاکم بر جامعۀ خود را بهانه ميکنند و ميگويند: ما در چنين جامعهاي نميتوانستيم ديندار و مؤمن باشيم و از گناه دوري کنيم.
ملائکه چون فهميدهاند، به دروغ اين افراد پي ميبرند و عذر و بهانۀ آنان را نميپذيرند؛ لذا پاسخ آنان را چنين ميدهند:
«أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتهَُاجِرُواْ فِيهَا»
مگر زمين خدا گسترده نبود که مهاجرت کنيد؟ سپس قرآن شريف ميفرمايد: جايگاه آنان جهنّم است و بد سرانجامي است.
«فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً»[8]
قرآن کريم در آبۀ بعد، حرف مستضعفين واقعي را که بدون حيله و نيرنگ است، تصديق ميکند و آن افراد را استثناء قرار ميدهد:
«إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً»[9]
بنابر اين آيۀ شريفه، ملائکه، هنگام قبض روح و در قبر و عالم برزخ، کاري با مستضعفين حقيقي ندارند، به آساني جان آنها را ميگيرند و در برزخ و قيامت نيز بهشت و جهنّمي نخواهند داشت. مستضعفين، اعم از زن و مرد و کودک و بزرگ، در دنيا چارهاي جز سرنوشت فعلي نداشته و راه به جايي نبردهاند و در يک زندگي نظير زندگي حيوانات به سر ميبردهاند.
به بيان ديگر، اگر کسي واقعاً مستضعف باشد، «مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ» و «ساءَتْ مَصيراً» شامل حال او نميشود. امّا کافران و گناهکاران و به عبارت روشنتر، مقصّرين، چنين نيستند و بايد پاسخگوي اعمال خود باشند.
قرآن کريم، قبض روح کافران را همراه با سختي توصيف ميکند و ميفرمايد: ملائکه، هنگام قبض روح آنان، با تازيانههاي آتشين به سر و صورت و پشت آنها ميزنند و ميگويند: عذاب سوزان را بچشيد و جانشان را ميگيرند.
«وَ لَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفىَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ الْمَلَئكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيق»[10]
مستضعفين حقيقي چه کساني هستند؟
حال که سرنوشت مستضعفين در برزخ و قيامت روشن شد، لازم است راجع به خصوصيات مستضعفين و شناخت بيشتر اين افراد، مطالبي بيان شود. مستضعفين به چهار گروه منقسم ميشوند:
گروه اوّل: کساني هستند که کشش فکري لازم را ندارند و در روايات و مباحث فقهي، با نام ابله و سفيه از آنان ياد ميشود. اين افراد، به علّت نداشتن کشش فکري، نميتوانند خود را بهشتي کنند، و معاند و لجوج نيز نيستند که خود را جهنّمي سازند، بنابر اين در عالم برزخ و قيامت، نه در بهشت هستند و نه در جهنّم.
گروه دوّم: دستۀ دوّم از مستضعفين، افرادي هستند که کشش فکري آنها خوب است، امّا راهي براي هدايت ندارند. در دنياي امروز، بسياري از افراد، از لحاظ فکري، خوب هستند، امّا هادي و راهنما ندارند. مثلاً در کشور چين با جمعيّت بيش از يک ميليارد، يا در کشور ژاپن، مبلّغان شيعي بسيار نادرند. مردان و زنان آنان از فکر و قوّۀ حافظۀ خوبي برخوردارند، امّا دسترسي به هدايت ندارند و هجرت و حقيقتيابي هم براي آنان ميسّر نيست.
اين گروه از مستضعفين، از معارف قرآن و عترت و تعاليم ناب تشيّع محروم ماندهاند و اساساً ولايت اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» به گوش آنها نخورده که بخواهند قبول يا رد کنند. آنان به علّت عدم دسترسي به هدايت، به بهشت که مختصّ شيعۀ حقيقي و ولايي است و يا به جهنّم که محلّ عذاب معاندين و افراد لجوج است، نميروند.
بنابراين، اينکه مشهور شده بهشت مختص شيعيان است و مابقي افراد در جهنّم هستند، حرف درستي نيست، زيرا جهنّم مخصوص معاندين و افراد لجوج و کساني است که با دست خود، براي خودشان جهنّم درست کردهاند و بسياري از افراد مانند مستضعفين، برزخ خاصّي ندارند و در قيامت نيز با توجه به رحمت واسعۀ الهي جهنّمي نميشوند و در رفاه خواهند بود.
در واقع، مستضعف ماندن اين گروه، در اثر کوتاهي مسلمانان و سهلانگاري آنان در امر تبليغ دين و امر به معروف و نهي از منکر است، در حالي که اگر در معرض تبليغ واقع ميشدند، هدايت مييافتند. حضرت امام رضا «سلاماللهعليه» در روايت شيوايي ميفرمايند: «خدا رحمت کند کسي که امر ما را احيا کند. علوم ما را فراگيرد و آن را به مردم نيز بياموزد، زيرا اگر براي مردم زيبائى کلمات ما را نقل کنيد، کلمات ما شيرين است و مردم ميپذيرند.» [11]
بنابر اين اگر مسلمانان، بالاخص شيعيان، امر به معروف و نهي از منکر نميکنند، مقصّر هستند. امر به معروف و نهي از منکر، دو رکن مهم، از ارکان اسلام است و قرآن کريم، به جهت عمل به اين دو رکن، مسلمانان را بهترين امّتها ميداند.[12]
ملّتي که امر به معروف و نهي از منکر نکند، دنيا و آخرت خود را ويران خواهد ساخت. اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» در نهجالبلاغه ميفرمايند: اگر امر به معروف و نهي از منکر نکنيد، بدکاران بر شما مسلّط خواهند شد، بدبختي بر سر شما فرود خواهد آمد و پس از آن، هرچه خوبان دعا کنند، دعاي خوبان نيز مستجاب نميشود.[13]
متأسّفانه امر به معروف و نهي از منکر، در ميان مسلمانان و شيعيان نسبت به همديگر نيز بسيار کمرنگ و حتّي ترک شده است، چه رسد به تبليغ دين در اقصي نقاط دنيا که براي آنان واجب است، امّا به آن اهميّت نميدهند.
قسم سوّم: کساني هستند که در رنج و سختي دنيا به آمده و بزرگ شدهاند و در اثر مشقّت زندگي، هيچگاه به فکرشان خطور نميکند که به دنبال هدايت و رستگاري بروند. بسياري از افراد حتّي در ايران، اصلاً به مخيّلۀ آنها راه نمييابد که کاري براي سعادت و دينداري خود بکنند و بخواهند از آتش جهنّم نجات يابند. آنان از وقتي به دنيا آمدهاند تا هنگام مرگ، با زحمت و سختي در دنيا زندگي کرده و به تعاليم ديني توجّهي نداشتهاند که بخواهند از آن شانه خالي کنند. اين افراد نيز اگر راهي براي هجرت و دريافت حقيقت نداشتهاند، جزو ميتضعفين هستند.
قسم چهارم: افرادي هستند که دچار جهل مرکّبند. اينگونه اشخاص، جق را به عکس فهميدهاند و با خذلان و کج فهمي، مسيري را طي کردهاند.
آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند
جاهل به جهل مرکّب که جزء مستضعفين قرار دارد، فردي است که در مقدّمات کوتاهي نکرده است و معذور ميباشد. او راهي را به عنوان دين رفته است، امّا بهخاطر خذلاني که براي او ايجاد شده، نتوانسته حق و حقيقت را دريابد و البته در اين باره، لجبازي و تعصّب بيجا نيز نداشته است. بسياري از اهل سنّت، جاهل به جهل مرکّبند و نتوانستهاند، حقيقت را بيابند.
امّا اگر کسي دانسته و از روي عناد و لجاجت، خود را از هدايت الهي و از حقيقت دين محروم سازد، مستضعف محسوب نميشود. امروزه، وهّابيها، معمولاً معاند و لجوج هستند، امّا بسياري از اهل سنّت، چنين نيستند، بلکه بر اثر انحرافي که از سقيفۀ بني ساعده پديد آمده و در طول زمان، حق را اشتباه فهميدهاند، دچار جهل مرکّب شدهاند. آنان اگر در مقدّمات کوتاهي نکرده باشند، به جهنّم نميروند، همچنانکه به بهشت نيز نخواهند رفت؛ زيرا بهشت، براي اهل ولايت است و کسي ميتواند به آن وارد گردد که مهر ولايت اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» بر کارنامۀ اعمال او خورده باشد و زير لواي حمد قرار گيرد.
روشنايي قبر بر اثر ولايت
در جلسۀ گذشته بيان شد که در روايات آمده است: وقتي انسان نيکوکاري را در قبر گذاشتند، باغي از باغهاي بهشت براي او پديدار ميشود و در تنهايي قبر، رفقايي پيدا ميکند که از نظر جمال و کمال، بسيار نيکو هستند و مؤانست با آنها، براي او بسيار لذّتبخش است. يکي از آنها ميگويد من نماز تو هستم، ديگري ميگويد من زکات تو هستم، سوّمي ميگويد من روزۀ تو هستم و... در ميان ايشان، يکي از همه درخشندهتر، زيباتر و معطّرتر است، او ميگويد: من ولايت آل محمّدم.[14] وقتي چنين باشد، قبر کسي که ولاي اهل بيت«سلاماللهعليهم» را ندارد، تاريک و ظلماني است. بنابر اين اگر مقصّر باشد، به جهنم ميرود و اما اگر در دنيا تلاش کرده و اشتباهاً يقين کرده که سنّيگري حق است و در مقدّمات نيز کوتاهي نکرده است، گرچه بهشتي نيست، امّا جهنّم نيز نخواهد رفت، زيرا مقصّر و معاند نيست.
اقسام جهل
فقها و علماء، جاهلان را به دو دستۀ «جاهل مقصّر» و «جاهل قاصر» منقسم ميکنند. جاهل مقصّر کسي است که ميتوانسته مطلبي را بداند يا بفهمد، ولي در دستيابي به آن کوتاهي و سستي کرده است. امّا جاهل قاصر راهي را رفته است، ولي در اثر تأثيرات قانون وراثت، محيط و ... نتوانسته به حقيقت برسد و تقصير ندارد، در عين حال، معاند و لجوج هم نيست. جاهل مقصّر معذور نيست، امّا جاهل قاصر معذور است، از همين جهت گفته شده است که وقتي جاهل قاصر، مثلاً چهل ـ پنجاه سال نماز خوانده، اما نماز را غلط خوانده و يقين داشته که نمازش درست است و در آموزش نماز کوتاهي نکرده، نمازهاي او قضا ندارد.
اگر کسي جاهل مقصّر باشد، انتهاي راه او جهنّم است، ولي اگر جاهل قاصر بود و تقصير نداشت، نه به بهشت ميرود و نه به جهنّم. به همين علّت به هر چهار قسم از مستضعفين، جاهل قاصر گفته ميشود.
مرحوم علامه مجلسي «رضواناللهتعاليعليه»در کتاب شريف بحار الانوار، چندين روايت در بحث برزخ نقل ميکند که ائمّۀ طاهرين«سلاماللهعليهم» فرمودهاند که عالم برزخ، براي ايمان محض يا کفر محض است،[15] در بعضي از روايات، به جاي ايمان يا کفر محض، از تعبير مستضعفين استفاده شده است و فرمودهاند: مستضعفين، نه کافر هستند و نه مؤمن،[16] بنابر اين بهشت يا جهنّم برزخي ندارند و اين به معناي نابودي هم نيست؛ زيرا هيچ انساني نابود نخواهدشد و همه تا ابد، حرکت بيانتها دارند.
حرکت بي منتهاي انسان
انسان از وقتي به دست تواناي خالق متعال خلق شد، ديگر نابود نميشود و هميشه در حرکت به سوي خداوند تعالي است.
«يَا أَيُّهَا الْانسَنُ إِنَّكَ كاَدِحٌ إِلىَ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيه»[17]
برخي از افراد، در عمر دنيا، به مقام قرب الهي دست مييابند و مستحقّ بهشت ميشوند. در بهشت نيز حرکت استکمالي دارند و به سير خود به سوي خداوند متعال ادامه ميدهند. حرکت استکمالي انسان به سوي خداوند متعال، بيمنتها است و هرچه در اين راه پيشرفت کند، باز هم جاي رشد و تعالي دارد. انسان هرچه رشد کند و کمال يابد، براي هر رشد و تعالي، لذّت ميبرد، ولي استکمال او تمام نميشود. پيامبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» در دعاهاي خود گاهي ميفرمودند:
«ربّ زدني فيك تحيّرا»[18]
در روايت معراجيه که مرحوم ديلمي در کتاب ارشاد القلوب نقل ميکنند، آمده است: خداوند متعال در معراج خطاب به پيامبر اکرم «صلّياللهعليهوآلهوسلّم» فرمود: در بهشت قصرهايي است که جايگاه خواص از بندگان من است، در هر روز هفتاد مرتبه به آنان نظر ميكنم و با ايشان سخن ميگويم و قصرهاى ايشان را هفتاد برابر مينمايم در هر نظري که به آنان ميافکنم، از ذکر و ياد من و سخن گفتن با من لذّت ميبرند.[19]
در حقيقت، اين افراد با نظر به خداوند متعال، مبهوت در جمال خداوندي و منقمر در عالم وحدت ميشوند. آنان مصداق کساني هستند که قرآن کريم در مورد آنان ميفرمايد:
«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ، إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ»[20]
در بهشت افرادي هستند که خيلي باطراوت و شادند، زيرا لذتشان نظر کردن به خداست.
خداوند سبحان که ديدني نيست، امّا يابيدني هست، بنابر اين وقتي خداوند متعال را با تمام وجود يافتند، به اندازهاى مبهوت ميمانند و چيزي نمىبينند که برخي از نعمتهاي بهشتي به خداوند متعال گلايه ميکنند. عالم قيامت، عالم حيات و زندگي است:
«وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»[21]
بي توجّهي اين افراد به نعمتهاي بهشتي، باعث ميشود آنان که درک و فهم حياتي دارند، به خداوند متعال شکايت کنند که خدايا، ما را براى اين مؤمنان خلق كردى امّا اين افراد هيچ توجّهى به ما نمىكنند؟! به آنها خطاب ميشود: بگذاريد اين بندگان من در حيرتشان باقى بمانند كه اين حيرت و بهت براى آنان بالاترين و بهترين لذّت است.
نظر به وجه کريم خداوندي، مانند آنچه از نعمتهاي بهشتي براي بهشتيان مايۀ دلخوشي و شادماني است، براي اين افراد به عنوان بالاترين لذّتهاست.
همچنين نظر کردن خداوند به اينگونه افراد و گسترش ملک آنان، به معناي پيدا کردن سعۀ وجودي است. با هر نظر خداوند، سعۀ وجودي اين افراد گسترش مييابد و گامي بلند به سوي قرب الهي برميدارند.
وقتي انسان به دنيا ميآيد، به تعبير صدرالمتألهين، حيواني بيش نيست، ولي کم کم با درک فضائل و مکارم، انسان ميشود و سعۀ وجودي مييابد و در راه استکمال قدم ميگذارد و به جايي ميرسد که مصداق اين آيات قرآن کريم ميشود:
«رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»[22]
«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، ارْجِعي إِلى رَبِّكِ»[23]
رسيدن به اين مقامات، به معناي پيدا کردن سعۀ وجودي است. در قيامت نيز وقتي خداوند نظر خاص به اولياء خود در بهشت ميکند و به آنان سعۀ وجودي عطا ميفرمايد، استکمال مييابند. البته همانگونه که بارها بيان کردهايم، ما دورنمايي بيشتر از قيامت در دسترس نداريم، و معناي حقيقي سعۀ وجودي و حرکت استکمالي در قيامت را درک نميکنيم، امّا ظاهر آنچه در رواياتي مانند روايت معراجيه آمده، آن است که با هر نگاه و نظر خداوند متعال، مِلک و مُلک اين افراد توسعه مييابد. به عبارت ديگر سعۀ وجودي پيدا ميکنند. در قيامت قدم نيست، امّا از باب مثال، در هر قدمي، به قرب الهي نزديک ميشوند؛ گرچه ارتقاء به حقيقت قرب خداوند، فقط مختص به پيغمبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» است که قرآن کريم ميفرمايد:
«ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى ، فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»[24]
هيچ کس نميتواند به حقيقت اين مقامها دست يابد، و هرچه کمال يابد، باز هم به اندازۀ بينهايت، امکان کمال دارد، اما به هرحال همين قدمها و نظرهاي الهي در بهشت، بالاترين لذّتها را براي اولياي الهي فراهم ميسازد که لذّت آن از هر بهشت، حور، قصر و شرابي بالاتر و برتر است.
پينوشتها
====================
1. الكافي، ج 3، ص 235
2. تفسير القمي، ج 2، ص 94
3 . بقره / 133
4. توبه / 72
5. آل عمران / 116، ق / 24، توبه / 68، نبأ / 21، نحل / 29، آل عمران / 86 و ...
6. آل عمران / 182
7. الحاقه / 24
8. نساء / 97
9. نساء / 98
10. انفال / 50
11. معاني الاخبار، ص 180
12. آل عمران / 110
13. نهج البلاغه، نامه 47
14. المحاسن، ج 1، ص 288
15. ر.ک: بحارالانوار، ج 6، صص 260-253
16. معاني الاخبار، ص 203
17. انشقاق / 6
18. تجليات الالهيه، ص 91
19. ارشاد القلوب، ج 1، ص 200
20. قيامت / 23-22
21. عنکبوت / 64
22. مائده / 119
23. فجر / 28-27
24. نجم / 9-8