عنوان: پیامبران و اوصیای ایشان، یاری‌دهنده بُعد روحی
شرح:

بسم الله الرحمن الرحیم

  الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین

 

بحث ما رسید به اینجا که همۀ ما مرکّب از روح و جسم هستیم. حقیقت روح و حقیقت جسم را کسی نشناخته است و نمی‌توانیم بشناسیم. اما می‌دانیم که ما دو بُعدی هستیم. یک بُعد ملکوتی به نام روح و یک بُعد ناسوتی و مادی مثل جسم داریم. گفتم نحوۀ ترکیبش را خدا می‌داند. گرچه درباره آن صحبت‌ها شده، اما به جایی نرسیده است. جمع بین ضدّین است. کلیۀ تمایلات روح، الم و رنج برای جسم است و کلیۀ لذات جسم، الم و رنج برای روح است. به قول بزرگان صددرصد با هم ضد هستند. اما پروردگار عالم جمع بین ضدّین کرده است و یک چیزی در خارج به نام انسان آفریده است که هم بُعد ملکوتی دارد و هم بُعد ناسوتی دارد.

بُعد ملکوتی انسان، بنا شد چهار پیغمبر در درون ما باشد. فطرت و  عقل و یکی قلب و یکی هم صدر. و روح ما با این چهار پیامبر کار می‌کند. حال یا چهارمرتبه از یک چیز است و یا آن‌ها ابزار برای روح ماست و بالاخره پیامبر درون ماست و از الطاف بزرگ خدا برای سعادت ما و برای رسیدن به مقام‌های بالا، این چهار پیغمبر به کمک روح ما آمده است. اما پروردگار عالم به این اکتفا نکرده است. در درون ما یک لشکر مجهّز برای ترّقی روح ما و برای استکمال ما و برای اینکه ما به جایی برسیم، به نام جُنود عقل، موجود است. کلیۀ فضائلی که بیش از چهل فضیلت است، در عمق جان ما هست و این فضائل از لشکریان این روح ماست. روح ما به واسطۀ این لشکر مجهّز می‌تواند به جاهای بالایی برسد. علمای علم اخلاق به این‌ها فضائل می‌گویند و در کتاب‌های اخلاقی بیش از چهل فضیلت در درون انسان شمرده‌اند. تقریباً علمای علم اخلاق، چندین جلد کتابی که نوشته‌اند راجع به جنود عقل  و جنود روح است، مربوط به این لشکر مجهزی است که خدا در عمق جان ما آفریده است تا به روح مقدس ما و روح ملکوتی ما کمک کند،که آن روح ملکوتی ما از نارسی، رسا شود و از عالم طبیعت رها شود و بتواند مراتب هفتگانه را بپیماید و به مقام فنا و لقا برسد و تا خدا خدایی می‌کند، این روح ما در رفاه و آسایش و این روح ما در استکمال باشد و بالاترین لذتش همین استکمال و صحبت کردن خدا با او و صحبت کردن این با خداست. معاشقه و مکالمه این با خدا و خدا با اینست.

راجع به این جنود عقلی، باید بعد مقداری صحبت کنم؛ اما اینجا یک اشاره کنم و ببینید که الطاف خفیۀ خدا و الطاف جلیه خدا راجع به ما چه مقدار است!

پروردگار عالم به این اکتفا نکرده، بلکه صد و بیست و چهار هزار پیغمبر که هرکدام اوصیایی داشتند و لاأقل مثل اسلام عزیز که پیغمبرش دوازده خلیفه به نام دوازده امام داشت، اما همه پیامبرها این اوصیا را داشتند. لذا پروردگار عالم صد و بیست و چهار هزار نیرو برای این روح مقدس ما و جنبه ملکوتی ما فرستاده است.

کار پیامبرها کمک کردن به روح است. تا اینکه این روح بتواند از فطرت و عقل و قلب و صدر استفاده کند و کم‌کم برسد به جایی که به جز خدا نداند. برسد به جایی که به جز خدا نبیند. بلکه به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام، قبل از اینکه ما روی این کره زمین بیائیم، پیامبر آمده است. یعنی حضرت آدم روی کره زمین آمد و احدی نبود و اما حضرت آدم پیامبر بود. بعد هم پروردگار عالم چه سفارش‌هایی به همه پیامبرها و حتی پیامبر ما با آن همه رحمت و عنایتش کرده است و بارها و بارها خدا، سفارش ما را به این پیغمبر کرده است. اینکه با این‌ها بساز و از بدی‌های این‌ها رنج مبر و صابر باش و تا می‌توانی تبلیغ کن.

راجع به این هم حضرت امام یک جمله دارد که خیلی شیرین است. می‌فرمود حضرت موسی به رسالت مبعوث شد. بعد از اینکه در خانه فرعون زیر دست خدا بزرگ شد و بعد هم زیر دست پیغمبر خدا حضرت شعیب، دوازده سال پرورش یافت و بعد مبعوث به رسالت شد، اول به او خطاب شد که ای موسی! این قلدر را از این قُلدری نجات بده و به دنبال فرعون برو. به قول حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، خدا سفارش فرعون را به حضرت موسی کرد: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏»[1][1]

خدا دوست دارد این فرعون آدم شود، لذا با مهربانی با او رفتار کن. پرخاشگری نباشد و با تلطف باشد و در مقابل بدی‌هایش صبر و استقامت کن، شاید بتوانی او را آدم کنی. لذا ما برای بقا خلق شده‌ایم که در روایات هم آمده که پروردگار عالم می‌فرماید: «إِنَّا خُلِقْنَا وَ إِيَّاكُمْ لِلْبَقَاءِ لَا لِلْفَنَاء»[2][2]، تو را خلق نکردم که چند روزی زحمت و مشقّت در این دنیا داشته باشی و بعد هم بمیری و تمام شود. بلکه تو را خلق کردم برای اینکه تا خدا خدایی می‌کند، در رفاه و آسایش‌های روحی باشی که من جمله مکالمه و معاشقه با خداست. به قول حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، این مناجات شعبانیه، خیلی مناجات خوبیست و به راستی دل می‌دهد و حال می‌دهد. به قول حضرت امام به اندازه‌ای باحال است که همۀ ائمه طاهرین این مناجات شعبانیه را می‌خوانده‌اند. در وسط دعا می‌گوید خدایا من دلم می‌خواهد مثل بنده‌های تو باشم و با تو معاشقه و مکالمه داشته باشم، و همینطور که من با تو حرف می‌زنم، تو هم با من حرف بزنی و همینطور که من عشق به تو دارم، تو هم عشق به من داشته باشی و همینطور که من با تو مناجات می‌کنم، تو نیز با من مناجات کنی. این انسان اگر جهنمی شود، یکی از حسرت‌ها و ندامت‌ها که بدتر از آتش جهنم است، اینست که در جهنّم آمده است. سابقاً آیه‌اش را خواندیم که خیلی بی‌عقلی می‌خواهد که کسی جهنّم رود. در وقتی که جهنّم می‌رود، جهنّمیان با یکدیگر می‌گویند: «وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ»[3][3]

ما اگر عقل داشتیم در جهنّم نمی‌آمدیم.

خدا همه چیز برای ما فراهم کرده است تا به سعادت برسیم. خدا همه چیز برای ما فراهم کرده است که از عدم به وجود و از وجود برسیم به آنجا که شبیه خدا شویم: «عَبْدى‏ اطْعِنى‏ حَتّى اجْعَلُكَ مثلى اقُولُ لِشَى‏ءٍ كُنْ فَيَكُون تَقُولُ لِلشَّىْ‏ء كُنْ فَيَكُون»

بنده‌ام! متابعت کن و آنچه می‌گویم بشنو و تشخیص هدف بده که برای چه خلق شدی و بعد از تشخیص هدف، شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه داشته باشد و آنگاه به مقام عبودیت می‌رسی و وقتی به مقام عبودیت رسیدی، آنگاه می‌توانی هرکاری که من می‌کنم، تو هم بکنی.

من می‌توانم بگویم باش و آنچه می‌خواهم وجود پیدا می‌کند و می‌توانم بگویم نباش و آنگاه آنچه نمی‌خواهم، نابود می‌شود. دلم می‌خواهم تو نیز مثل من باشی. لذا در جهنم، یکی از حسرت‌های جهنمیان همین است که به خاطر شهوت و هوی و هوس و برای اینکه حرف نشنیدند، که این حرف نشنوی خیلی زشت است. مثلاً خانم حرف شوهر را نشنود و یا پسر و دختر حرف پدر و مادر را نشنوند و مثل الان مردم حرف روحانیت را نشنوند؛ این خیلی زشت و بد است و نتیجه‌اش جهنم است. آنگاه حسرت و ندامت است و قرآن هفت‌هشت مرتبه این آیه را نقل می‌کند که می‌گویند: ای کاش از انبیاء متابعت کرده بودم. ای کاش از علما و احکام و آنچه خدا گفته بود، متابعت کرده بودم تا حال گرفتار جهنم نشوم. قرآن می‌فرماید وقتی جهنمی شدی، معنایش اینست که نتوانستی استکمال پیدا کنی. معنای جهنّم رفتن همین است که نمی‌تواند به بهشت رود و نمی‌تواند استکمال پیدا کند و به قول قرآن: «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّم‏»[4][4]، آنگاه هیزم جهنّم می‌شود.

خدا این را هیزم جهنّم نکرده، بلکه خودش کرده است و خدا این را بدبخت نکرده، بلکه خودش کرده است. خدا روح مقدّس این را در این بدن آورده برای اینکه این روح مقدّس از ابزار و لشکرش استفاده کند و این استکمال پیدا کند و بالا رود. مثل زارعی که یک هسته زیر خاک کند و این هسته کم‌کم درخت می‌شود و این درخت میوه‌دار می‌شود: «تُؤْتي‏ أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»[5][5]

و همه از این میوه استفاده می‌کنند و خودش هم سبز و خرم و محترم در پیش زارع است. اما یک وقت هم این هسته زیر خاک می‌ماند و وقتی زیر خاک ماند، اصلاً سبز نمی‌شود تا ریشه‌اش پائین رود و سبزه آن بالا رود. چه رسد به اینکه ساقه کند و شاخه کند و چه رسد که میوه دهد. ما اگر در زیر خاک ماندیم و اگر ترقی نکردیم، و اگر حرف عقل را نشنیدیم و اگر حرف فطرت و وجدان اخلاقی و صدر را نشنیدیم و به عبارت دیگر اگر حرف روح مقدسی که از طرف خدا آمده، نشنیدیم، آنگاه اگر حرف پیامبرها و اوصیا را نشنیدیم و به جهنّم رفتیم، خود هیزم جهنّم شده‌ایم، آنگاه:

«إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّم‏»[6][6]

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَة»[7][7]

ای مردم خودتان و زن و بچه‌تان را از آتش جهنم نجات دهید و هیزم آتش جهنم خود انسان است:

«إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّم‏»

حال نمی‌شود این هیزم جهنم به بهشت رود و نمی‌شود استکمال پیدا کند و منازل را طی کند؛ بلکه باید در راه بیفتد و همه پیامبرها آمده‌اند تا ما را در راه بیندازند.

یک آقا روی منبر یک جمله داشت و جمله شیرینی بود. می‌گفت خدا رحمت کند آن کسی که یک قدم جلو بیاید. چقدر خوب است که انسان هر روز یک قدم جلو بیاید. یعنی پیش خدا بیاید. حرف‌شنو باشد، حرف کسی را که رئوف‌ترین افراد به اوست، بشنود. قرآن در آخر سوره توبه یک آیه راجع به پیغمبر دارد، می‌فرماید: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم‏»[8][8]

یک پیغمبر آمده و از جنس خودتان است و ملائکه نیست که نتوانید به او دسترسی داشته باشید، بلکه از جنس خود شماست. اما برای او خیلی سخت است که شما جهنّمی شوید. این پیغمبر همیشه دلش برای شما می‌تپد. شما او را اذیت می‌کنید و او می‌گوید خدایا! هدایتش کن.

در زمان پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» اینگونه بود که به پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» سنگ می‌زدند و ایشان به بیابان‌ها فرار می‌کرد و خون از ساق پای آقا می‌چکید و اما باز می‌فرمود خدایا! این‌ها نمی‌فهمند. خدایا! این‌ها را هدایت کن. الان نیز همینطور است. الان پیامبر زنده است و هرکه این عقیده را نداشته باشد، مسلمان نیست. الان ائمّۀ طاهرین زنده‌ هستند. شما در کربلا می‌گویید:

«يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ تَشْهَدُ مَقَامِي‏ وَ تَسْمَعُ‏ كَلَامِي‏»[9][9] در زیارات دیگر هم داریم: «تَرُدُّ سَلامي».

می‌گویید آقا سلام بر تو! تو سلام مرا می‌شنوی و جواب سلام مرا می‌دهی. تو کلام مرا می‌شنوی و جواب کلامم را می‌دهی. آن‌ها الان زنده هستند و الان هم دلشان برای ما انسان‌ها می‌تپد. الان می‌گویند چرا تابع قرآن و ولایت نیستید و چرا تابع روایات نیستید؟! چرا پای منبرها نمی‌روید! چرا احکام و اخلاق و اعتقادات را یاد نمی‌گیرید؟! تو را به خدا، برو، برو، برو. این کلام امام رضا«سلام‌الله‌علیه» و امام حسین«سلام‌الله‌علیه» است. التماس می‌کند. هم دلش برای شما می‌تپد و هم التماس می‌کند و هم از دست شما حرص می‌خورد که چرا متوقّف هستید؟ تو که برای توقّف خلق نشده‌ای و توقف ممنوع است. این توقف ممنوع در عمق جان انسان نوشته است. هیچگاه نمی‌شود این انسان متوقف شود. بله یک وقت می‌شود درخت خودش را بخشکاند که ما جهنّمی شویم و وقتی جهنّمی شدیم، هیزم جهنّم هستیم و معلوم است که هیزم جهنم استکمال ندارد و در جهنّم است و متوقّف است و الاّ این انسان برای حرکت خلق شده است.

مرحوم صدرالمتألهین حرکت جوهری برای انسان درست کرده است. قرآن کریم و روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» می‌گویند ای انسان! تا خدا خدایی می‌کند باید در حرکت باشی و این حرکت‌ها از بهشت هم خیلی بالاتر است. باید این منازل هفتگانه را بپیمایی، و پیمودن این منازل دست خودت است. آنچه دست من است به تو روح و جنود روح و ابزار روح دادم و صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و اوصیا یعنی یک میلیون اوصیا به تو دادم و حتی بالاتر، برای اینکه قرآن، روحانیت و این منبرها را اوصیای پیغمبر ما حساب می‌کند. ثوابش هم ثواب همان اوصیاست برای کسی که به منبر می‌رود. لذا اوصیا در زمان ما تا زمان ظهور امام زمان و بعد از ظهور امام زمان همین است و خدا برای ما فرستاده برای اینکه توقّف ممنوع است و باید حرکت کنی و حرکت تو، اوّل قدمش بهشت است. اما تو را برای بهشت خلق نکردم، بلکه تو را برای خودم خلق کردم: «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي‏»[10][10]

بهشت برای تو کوچک است، بلکه تو را خلق کردم که برسی به اینجا که: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً ، فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي ، وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي»[11][11]

این راجع به روح ما و ابزار روح ماست و این راجع به لشکریان روح ما و راجع به کمک‌کاران روح ماست، از انبیاء و اوصیا و روحانیت. پس اگر حرکت کردیم، و خدا این اختیار را به ما داده و جبری در کار نیست. این اختیار از ماست که یا جلو رویم و حرف‌شنو باشیم و آنگاه توقّف ندارد و یا متوقّف شویم که آنگاه سقوط است و هیزم جهنّم می‌شود و باید این هیزم جهنّم بسوزد و این هم بگوید ای کاش عقل داشتم و توقّف نداشتم و ای کاش حرف همۀ انبیا و اوصیا و روحانیت را شنیده بودم. ای کاش پای منبرها خیلی جمعیت بود. ای کاش از این منبرها استفاده می‌کردم و ای کاش در مسیر حرکت بودم برای رسیدن از این منزل به آن منزل.

یک مصداق آیه «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» را امام حسین«سلام‌الله‌علیه» تعیین کرده‌اند. لذا اصلاً می‌گویند سوره فجر برای امام حسین«سلام‌الله‌علیه» است به خاطر همین آیۀ «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» است.

حرکت امام حسین«سلام‌الله‌علیه» به اینجا رسید که هلال بن نافع می‌گوید به گودال قتلگاه رفتم و دیدم چه عالیست و عاشق به حجله رفته است. چه برافروختگی و بشاشتی است. دیدم لب‌ها به هم می‌خورد و اما صدا ندارد و در اثر تشنگی جوهر ندارد. جلو رفتم که ببینم چه خبر است و دیدم که عشق و جذب و معاشقه است و می‌فرماید: «الهی رضاً برضائک صبراً علی بلائک لا معبود لی سواک، رضی الله رضانا اهل البیت»

می‌گوید ناگهان دیدم این نانجیب مردم و این درنده‌ها حمله کردند به بدن مقدس امام حسین«سلام‌الله‌علیه». شمشیر زدند و نیزه زدند و خنجر زدند و سنگ بر بدن آقا زدند به اندازه‌ای که زینب مظلومه وقتی به گودال قتلگاه آمد، گفت برادرم! به قربان این بدنت که جای یک بوسه زینب را ندارد.



[1][1]. طه، 44: «و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد.»

[2][2]. الارشاد، ج 1، ص 238

[3][3]. الملک، 30: « و گويند: «اگر شنيده [و پذيرفته‏] بوديم يا تعقّل كرده بوديم در [ميان‏] دوزخيان نبوديم.»

[4][4]. الأنبیاء، 98: «در حقيقت، شما و آنچه غير از خدا مى‏پرستيد، هيزم دوزخيد.»

[5][5]. ابراهیم، 25: «ميوه‏اش را هر دم به اذن پروردگارش مى‏دهد.»

[6][6]. الأنبیاء، 98: «در حقيقت، شما و آنچه غير از خدا مى‏پرستيد، هيزم دوزخيد.»

[7][7]. التحریم، 6: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوخت آن، مردم و سنگهاست حفظ كنيد...»

[8][8]. التوبه، 128: «قطعاً، براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد، به [هدايت‏] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.»

[9][9]. عدة الداعي، ص 65.

[10][10]. طه، 41: «و تو را براى خود پَروردم.»

[11][11]. الفجر، 27 تا 30: «اى نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد، و در ميان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو.»