عنوان: جلسۀ هفتم
شرح:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

 

بحث این چند روز ما دربارۀ انتخاب انسان بود؛ که این انسان می‌تواند انتخاب سعادت کند برای خود و یا انتخاب شقاوت کند برای خود:

«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»[1][1]

کم‌کم بحث جبر و تفویض جلو آمد و دربارۀ آن مختصر صحبت کردیم و فهمیدیم که جبری در انتخاب ما نیست. مائیم که خود از این نعمت بزرگ خدا، یعنی انتخابی که به ما داده، سعادتمند می‌شویم و مائیم که با انتخاب خود، شقاوتمند می‌شویم.

در بحث دیروز یک امر مهمی جلو آمد و این بود که گفتم شش قانون هست که در انتخاب ما نقش دارد. ما را مجبور و وادار نمی‌کند، اما نقش حسابی در انتخاب ما دارد. هم راجع به سعادتمان و هم العیاذبالله راجع به شقاوتمان.

قانون اول، قانون وراثت بود، که دیروز اشاره‌ای به آن کردم. بحث امروز راجع به قانون دوم است که از آن بحث قانون وراثت بالاتر است و باید صددرصد مواظب باشیم.

قانون دوم، قانون همزیستی است. به عبارت دیگر قانون رفاقت است. این انسان بذّات مدنیٌ‌بالطبع است، یعنی باید اجتماعی زندگی کند و نمی‌تواند فردی زندگی کند. همۀ حیوان‌ها مثل مورچه و زنبور عسل و موریانه که تمدنی هستند و باید با یکدیگر و به صورت جمعیتی زندگی کنند، غریزه‌ای است. این انسان هم باید برای سعادت دنیا و آخرتش به صورت جمعی زندگی کند. لذا می‌گویند انسان مدنیٌ‌بالطبع است. نحوۀ زندگیش، زندگی اجتماعی است. خواه ناخواه در این زندگی اجتماعی قضیۀ رفاقت جلو می‌آید. مثلاً دو تا بچه در مدرسه با هم دوست می‌شوند یا مثلاً دو تا بزرگ در اداره یا بازار با هم همکار و دوست می‌شوند. کم‌کم با هم رفت و آمد پیدا می‌کنند و کم کم با هم مشاوره دارند و بالاخره از یکدیگر استفاده می‌کنند.

همۀ انسان‌ها چنین هستند و اسلام عزیز هم این را امضا کرده است و رهبانیت را رد کرده است و کسی مثلاً بخواهد بادیه‌نشین شود و در بیابان زندگی کند، یا تنها یا با خانواده، اسلام می‌گوید این نمی‌شود:

«لَا رَهْبَانِيَّةَ فِي‏ الْإِسْلَامِ»[2][2]

حتّی مثلاً برای بهشت و آخرتش عابد و زاهد و مسلمان شود و در یک غاری زندگی کند، اسلام می‌گوید این هم نمی‌شود. بلکه باید مرد باشی و در اجتماع باشی و دینت را در اجتماع زنده کنی و این دینت را با نظارت ملّی، امر به معروف و نهی از منکر، به دیگران بگویی. همینطور که به فکر آخرت هستی باید به فکر دنیایت هم باشی. به قول امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرماید شیعه و مسلمان نیست کسی که دنیایش را فدای آخرت کند یا آخرتش را فدای دنیا کند.[3][3] هم به فکر معیشت دنیا و یک زندگی رفاهی باشد و هم به فکر بهشت با آن همه نعمت‌هایش باشد. اینها کم‌کم به رفاقت و همنشینی می‌رسد. دسته جمعی رفاقت داشته باشد یا فردی رفاقت داشته باشد، به این مدنیٌ‌بالطبع می‌گویند و اسلام عزیز روی آن پافشاری دارد و می‌گوید در اجتماع باش، اما مواظب دینت هم باش و در اجتماع باش و تا می‌توانی خدمتگزار به خلق خدا هم باش. در اجتماع برای اینکه دنیایت آباد شود، کار و تلاش و کوشش کن اما به فکر دیگران هم باش:

«وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»[4][4]

با هم رفیق باشید و از عقل یکدیگر استفاده کنید. به این عقل منفصل می‌گویند. ما یک عقلی در درون خود داریم و به سعادت ما فرمان می‌دهد و از شقاوت ما جلوگیری می‌کند. اسلام می‌گوید یک عقل منفصل هم داشته باش. با بزرگترها مشورت کن. رفیق و دوستی پیدا کن که بتوانی با او درددل کنی و دینت را به او بگویی و از دین او استفاده کنی. مواظب باش ناگهان رفیق بد انتخاب نشود. البته انتخاب از توست که اگر رفیق بد انتخاب کردی، تو را نیست می‌کند و تو را نابود می‌کند.

شعری هست که این شعر انصافاً خیلی بالاست.

                        یار بد بدتر بود از مار بد                     تا توانی می‌گریز از یار بد

                        مار بد تنها همی بر جان زند              یار بد بر جان و بر ایمان زند

  بدتر از مار، رفیق بد است. از هر درنده‌ای و حتی از میکروب وبا، رفیق بد بدتر است. یک شخصی العیاذبالله میکروب سرطان پیدا کند، آن میکروب سرطان او را می‌کشد، اما اگر یک شخصی رفیق بد پیدا کند، مخصوصاً اگر رفیق بد شیطان‌منش هم باشد، ناگهان می‌بینیم این فرد صالح و شایسته را نابود کرد. آبرویش را برد و دینش را هم برد. لذا شعر این شاعر از قرآن و روایات گرفته شده است. ما که مدنیٌ‌بالطبع هستیم و باید با دیگران زندگی کنیم، آن دیگران باید بهتر از ما و لاأقل مثل ما باشند و از فکر آنها استفاده کنیم. مواظب باشیم رفیق بد نداشته باشیم و بدانیم اگر رفیق بد پیدا کردیم، ما را زمین می‌زند و آبروی ما را می‌برد و دین و دنیای ما را می‌برد.

قرآن در این باره آیه‌ای دارد که از آن شعری که خواندم، رساتر است و زنگ خطر می‌زند:

«وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً ، يا وَيْلَتى‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً ، لَقَدْ أَضَلَّني‏ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني‏ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً»[5][5]

در روز قیامت پشت دست خودش را می‌گزد. آدم وقتی کار اشتباهی کرده باشد و پشیمان شود، لب می‌گزد یا پشت دستش را می‌گزد و می‌گوید وای به من. می‌گوید ای کاش با فلانی نشست و برخاست نداشتم. ای کاش با فلانی همکار و همسو و هم کسب نبودم و حتی زن می‌گوید کاش این شوهر لاابالی و یا شوهر می‌گوید کاش این زن لاابالی بی‌عفت را نداشتم. ای کاش رفیق بد نداشتم. دیدی رفیق بد چه به سرم آورد، بعد خودش یا قرآن می‌فرماید این رفیق بد شیطان است. از هر ابلیسی بدتر، رفیق بد است. از هر هوی و هوس درونی بدتر، رفیق بد است. ما شیطان برون و شیطان درون و شیطان جنی و انسی داریم و از همۀ شیاطین بدتر، رفیق و مونس بد و همکار بد و همکلاسی بد است. بدی او تأثیر عجیبی روی انسان می‌گذارد. علاوه بر اینکه عباداتش را می‌گیرد، به طور ناخودآگاه با کار وامی‌دارد این هم آدم فاسق و فاجر و بدجنسی شود. این آیه که خواندم ذیلی هم دارد و نمی‌دانم آیا این ذیل به صدر می‌خورد یا مستقل است:

«وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[6][6]

وقتی آیه تمام شد، حضرت رسول نفرین می‌کند و اینست که خدایا بازخواست مرا از اینها بکن که دین مرا زیر پا گذاشتند. اگر این آیه ذیل صدر آیه باشد، معلوم است که تأکید می‌کند که ما باید مواظب باشیم مورد نفرین پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در آخرت نشویم. کسی مورد نفرین پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» واقع می‌شود که رفیق و مونس بد یا همکار بد داشته باشد. حضرت رسول فرمودند: امت من دین مرا زیر پا گذاشتند. همان صدر آیه که این در آخرت وای به من می‌گوید، معلوم می‌شود آتش جهنمی را می‌بیند که خودش افروخته و زیر دود و هُرم جهنم می‌گوید: «يا وَيْلَتى‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً ، لَقَدْ أَضَلَّني‏ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني‏ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً». من که مسلمان خوبی بودم، چرا الان دود و هُرم جهنم دارم؟ بعد خودش می‌گوید وای به من از رفیق بد.

من خیلی سراغ دارم افرادی که تقیّد به ظواهر شرعشان بالا بود و حتی مروّج دین بودند و در مجالس که می‌نشسند راجع به تشیع و نظام و روحانیت صحبت می‌کردند و دفاع می‌کردند. اما نشست و برخاست با آدم‌های لاابالی داشتند و نشست و برخاست با آدم‌های فاسق و فاجر و آدم‌های نفوذی داشتند و این آقا کارش به آنجا رسید که زیر پل همه چیز زد و یکی از منافقین خیلی بالا شد.

قضیه‌ای برایتان نقل کنم که نظیرش را در این نظام زیاد دیدیم. نجاشی یکی از خواص امیرالمؤمنین علی«سلام‌الله‌علیه» بود و شاعر بود و برای امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» خیلی شعر گفته است. یک روز دچار رفیق بد شد و نابودش کرد. قبل از ظهر به مسجد می‌رفت برای اینکه مهیا شود و قرآن بخواند تا امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» بیایند و نماز جماعت بخواند و بعد هم پای منبر امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» موعظه گوش کند. در وسط راه شیطان انسی رسید. قرآن می‌فرماید پناه بر خدا از این شیطان انسی. وسوسۀ شیطان گاهی جنّی و گاهی انسی است و انسی خیلی بدتر از جنی است:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ‌ ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ‌ ، مَلِکِ النَّاسِ‌ ، إِلٰهِ النَّاسِ‌ ، مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ‌ ، الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ‌، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»[7][7]

این سوره را مخصوصاً جوان‌ها و مخصوصاً خانم‌ها زیاد بخوانید و این چهارقُل را بخوانید و به بچه‌هایتان فوت کنید. به بچه‌هایتان بگویید در وقتی از خانه بیرون می‌آیند این چهارقل را بخوانند. «قل اعوذ برب الناس» و «قل هو الله احد» و «قل اعوذ برب الفلق» و «قل یا أیها الکافرون». و این چهارقُل خیلی تأثیر دارد بر اینکه خدا حافظ خودتان و حافظ دینتان و حافظ بچه‌هایتان و حافظ اموالتان باشد.

این نجاشی به یک رفیق ناباب برخورد کرد و خیلی با هم گرم گرفتند و رفیق در وسط حرف‌ها نیش خودش را زد و گفت شراب ناب دارم و یک گوسفند زیر خُل دارم بیا به خانه رویم و شراب به تو بدهم و گوشت زیر خُل را نیز به تو دهم. این وحشت کرد و گفت ماه رمضان است. رفیق گفت بیا به خانه رویم و الان که موقع نماز نشده، مقداری با هم حرف بزنیم و رفاقت کنیم و بعد به مسجد برو. بالاخره او را در خانه کشاند و آنگاه وسوسه شروع شد. مثلاً گفت خدا ارحم الراحمین است و گناهان بزرگ را می‌آمرزد. بیا امروز را بخورو بعد کفاره می‌دهی و قضایش را می‌گیری و مرتب گفت و بالاخره این بدبخت را گول زد تا اینکه شراب را خورد و بعد هم بره را جلو آورد و ناهار خورد و مستی گل کرد و آن مستی بی آبرویی به بار آورد.

به امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» گفتند نجاشی شراب خورده و مست کرده و در کوچه‌ها می‌گردد. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» فرمودند او را بیاورید و در میان مردم حد خدا را جاری کرد و تعزیر کرد و هشتاد تازیانه به او زدند و بیست تازیانه هم روی این هشتاد تازیانه زدند و فرمودند این هم به خاطر ماه رمضان.

نجاشی توقّع نداشت و خیلی برایش سنگین درآمد؛ برای اینکه آبرویش به دست امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» ریخت. برای اینکه این مدافع امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» بود و توقع داشت امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» کوتاهی کند و پیش معاویه‌ها آبرویش را نبرد، اما وقتی حد خدا جلو آمد، آنگاه علیست و قاطعیتش.

این قضیه تمام شد. معلوم می‌شود این هم شخصیت داشته و هم از نظر دینی خیلی بالا بوده است. اما رفیق بد او را بدبخت کرد. بالاخره از امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» قهر کرد و به شام آمد. قبل از اینکه به شام بیاید، به معاویه گفتند نجاشی از امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» قهر کرده و به شام آمده است. معاویه او را دعوت کرد و یک شام خیلی مفصل برای خیرمقدم و احترام و شخصیتش برپا کرد. همه رؤسا و محترمین در جلسه بودند. قبل از شام معاویه می‌خواست سوء استفاده کند، لذا به او گفت ببین امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» آبرویت را برد و من اینگونه به تو آبرو دادم، حال بلند شو و همین را بگو. این برافروخته شد و گفت تو خیال می‌کنی من از امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» فرار کردم، از علی فرار نکردم! بلکه عدل امیرالمؤمنین را نتوانستم بپذیرم برای همین فرار کردم. من تقصیر دارم که از عدل علی فرار کردم و رو به ظلم تو آوردم و او مرا رد کرد و تو مرا قبول کردی. معاویه خجالت زده شد و بعد شامشان را خوردند و بیرون رفتند.[8][8]

آنچه معلوم است، اینکه رفیق بد، نجاشی را شراب‌خور می‌کند. آنچه به درد ما می‌خورد، اینست که آدم کاسبی که با کاسب رباخور و کاسب متقلّب و حقّه‌باز همکارند، همدیگر را بیچاره می‌کنند. قدری بالاتر، پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمود مواظب باش دختر به چه کسی می‌دهی، اگر دخترت را به یک فاسق و فاجر دادی، بدان دخترت را بدبخت می‌کند. مواظب باش پسر که می‌خواهد ازدواج کند، اگر در طایفۀ فاسق و فاجر رود، این پسر تو ولو مقدس باشد، اما این تقدّسش را از دست خواهد داد. این حرف‌های امام صادق«سلام‌الله‌علیه» است و این قرآن است که الان برایتان خواندم، و انصافاً الان زندگی کردن خیلی مشکل شده است. پیش من می‌آید و به عنوان درددل لاأقل ده غیبت می‌کند. البته نود درصد حرف‌های امروزه تهمت است. تهمت می‌زند و روزه هم هست. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند از چیزهایی که روزه را باطل می‌کند، غیبت و تهمت است. یعنی آن را مانند گردوی پوچ می‌کند. زندگی کردن الان در بازار که روی ربا می‌گردد و روی گناه و معصیت و گرانفروشی می‌گردد، در بازار امروز که هرکسی برای خودش نرخی دارد و هرکه هرچه بتواند کلاه سر مردم بگذارد، می‌گذارد. دیروز دیدم که نوشته بود ده درصد لبنیات گران شد. من به شخصی که پیش من بود گفتم ده درصد تقلّب هم روی آن آمد. اگر ماست مقداری چربی داشت، الان که گران شد، آن چربی را نیز از آن گرفتند. این بازار مسلمان‌هاست و این مغازه‌های روزه‌گیرهاست. هرچه بتواند می‌فروشد و هرچه بتواند تقلّب می‌کند. یک ماست بدون تقلب و یک عسل بدون تقلّب و یا یک چای بدون تقلّب نیست و اصلاً صداقت از بین رفته است. زندگی کردن در این بازار مشکل است، لذا پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمود در دوره آخرالزّمان زندگی به اندازه‌ای مشکل می‌شود که مثل آتش کف است. شما کمی آتش کف دستتان بگذارید، چقدر نگاه داشتن این آتش مشکل است، پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند زندگی کردن در دورۀ آخرالزمان اینگونه می‌شود.

حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» پیش پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» نشسته بود و ابن‌ابی‌مکتوم که کور بود وارد شد و آدم خوبی بود و این سرزده آمد.‌ آنگاه حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیه» رفتند. پیغمبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند این ابی‌مکتوم است و کور است. حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیه» فرمودند او کور است من که چشم دارم.[9][11]

وای به رفیق بد!

 

 



[1][1]. الإنسان، 3: «ما راه را بدو نموديم؛ يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاسگزار.»

[2][2]. دعائم الاسلام، ج 2، ص 193.

[3][3]. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 156.

[4][4]. البقره، 3: «و از آنچه به ايشان روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند.»

[5][5]. الفرقان‏، 27 تا 29: «و روزى است كه ستمكار دست‌هاى خود را مى‏گَزد [و] مى‏گويد: اى كاش با پيامبر راهى برمى‏گرفتم. اى واى، كاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم. او [بود كه‏] مرا به گمراهى كشانيد پس از آنكه قرآن به من رسيده بود. و شيطان همواره فروگذارندۀ انسان است.»

[6][6]. الفرقان‏، 30: «و پيامبر [خدا] گفت: پروردگارا، قوم من اين قرآن را رها كردند.»

[7][7]. الناس، 1 تا 6: «به نام خداوند رحمتگر مهربان‏، بگو: پناه مى‏برم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبودِ مردم، از شرّ وسوسه‏گر نهانى؛ آن كس كه در سينه‏هاى مردم وسوسه مى‏كند، چه از جنّ و [چه از] انس.»

[8][8]. ر.ک: المناقب، ج 2، ص 147و 148.

[9][11]. بحار الانوار، ج 101، ص 38.