اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله
الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مرحوم سید رضوان الله تعالی علیه در آخر آن مسئله مربیه که مجبور است
با نجاست نماز بخواند فرمودند شبانه روز یک مرتبه لباسش را بشوید در ضمن آخر مسئله
فرمودهاند سلس البول این جور نیست و مسئله سلس البول و مبطون و اینها را در لباس
مصلی روایاتی هم داریم آن جا مسئله را مفصل متعرض میشوند، اما این جا این جمله که
سلس البول مثل مربیه نیست نمیدانیم مرادشان چیست؟ شاید مرادشان این است که سلسالبول
مثل مربیه لازم نیست که در شبانه روز یک مرتبه خودش را تطهیر کند و سببش هم این
است که راجع به مربیه روایت داشتیم که شبانه روز یک مرتبه خود را تطهیر بکند در
سلسالبول هم همین روایت را داریم ظاهراً مرحوم سید آن روایت مربیه را قبول کردهاند
این روایت سلسالبول را قبول نکردهاند، قبول نکردنش هم برای خاطر ضعف سند که
دیگران گفتهاند، اگر دیروز حرف من را پذیرفته باشید من عرض کردم این یک مرتبه
خودش را آب بکشد خودش را تطهیر بکند این اگر حرج حرج شخصی باشد تعارض پیدا میکند
با قاعده حرج و اصلاً باید آن را از کار انداخت برای اینکه در حال حرج یک مرتبه
خودش را تطهیر بکند یک تناقض است نمیشود که، در حال حرج نمیتواند تطهیر بکند
بگویید خودش را تطهیر بکند، و اگر مراد حرج نوعی باشد یعنی میتواند یک مرتبه خودش
را تطهیر بکند یعنی بر فرض که بتواند این یک مرتبه برای این مطلوب است که من عرض
کردم نه، یک مرتبه برای هر نماز خودش را تطهیر بکند خب مطلوب است، الا اینکه به
قرینه روایت سماعه این روایت را حمل کردم بر استحباب به قرینه روایات قروح و جروح
حتی تبرء حمل کردم بر استحباب مرحوم سید این کار را نکردند دیگران هم نکردند و حرج
را هم معمولاً نگفتهاند، حرج نوعی گرفتهاند و گفتند این شخص ولو نوعاً مربیه
تطهیر کردن بدنش لباسش حرج دارد اما اگر برای این حرج ندارد خوب است که برای هر
نمازی لااقل شبانه روز یک مرتبه خودش را عوض بکند فقهاء این جور فرمودهاند اسم
حرج نوعی نیاوردهاند ولی باید گردنشان گذاشت، آن مسئله گذشت،
مسئله این جا همین است که یک مسئلهای یک روایتی داریم روایت
ظاهرالدلاله است و میگوید شبانه روز یک مرتبه خودش را عوض بکند مرحوم سید نگفتهاند
و میفرمایند که سلسالبول حکم مربیه را ندارد، معنایش این است که دیگران هم مثل
آقای حکیم مرحوم آقای خویی گفتهاند که روایت ضعیف السند است و چون روایت ضعیف
السند است آن روایت مربیه صحیح السند بود این روایت ضعیف السند است لذا روایت را
از کار میاندازیم و عجب هم هست مرحوم آقای خویی آن جا میفرمودند روایت ابی حفص
ضعیف السند است که ما میگفتیم صحیح السند است حالا چه جور شده دو دفعه این جاکه
میآیند میگویند روایت آن جا صحیح السند است روایت این جا ضعیف السند است لذا
مرحوم سید به آن
روایت مربیه عمل کردهاند و به این روایت عبدالرحیم بن قصیر عمل نکردهاند چون
ضعیف السند است.
حالا روایت را بخوانم، سند روایت اگر بهتر از روایت ابی حفص نباشد
کمتر نیست روایتها هر دو از نظر دلالت اشکال ندارد .
مصححه عبدالرحیم القصیر روایت 8 از باب 13 از ابواب نواقض وضو جلد اول
وسائل کتبت الی ابی الحسن علیه السلام فی الخصی یبول فیلقی من ذلک شده فرض کرده
است که حرج شخصی هم دارد ویری البلل بعد البلل قال یتوضأ و ینتزع فی النهار مره
واحده فرمودند وضو بگیرد و برای آن بولی که از او متقاطع میآید سلس البول است
برای آن هر شبانه روزی یک مرتبه این لباسش را عوض بکند ندارد هم لباس، وینتزع فی
النهار مره واحده خب روایت را گفتهاند ضعیف السند است گفتهاند سعدان بن مسلم که
اسمش عبدالرحمن است گفتهاند این در کتاب رجال نیامده در حالی که مرحوم وحید که یک
کتاب رجال دارند، تعلیقه البته، توثیق کرده او را، مرحوم مامقانی از اصحاب اصولش
قرار داده گفته یکی از آن کتاب اربعه مأه مال این است اجلای اصحاب منجمله صفوان،
ابن ابی عمیر، حسن بن محبوب یونس بن
عبدالرحمن، ابن فضال توثیق کردهاند و گفتهاند این آقا موثق است همچنین فضاله بن
ایوب این راجع به سعدان که خیلی مثلاً ما
در نجاشی ببینیم بگوید که انه ثقه میگوییم بس است اما این جا هفت هشت ده نفر این
را توثیق کردهاند اما میگوییم باز هم بس نیست باید در کتاب نجاشی باشد،
عبدالرحیم القصیر که راوی روایت این عبدالرحیم است ابن ابی عمیر از او
روایت نقل میکند ابن مسکان از او روایت نقل میکند حماد بن عثمان از او روایت نقل
میکند لذا مرحوم فیض رضوان الله تعالی علیه در وافی میفرمایند روی عنه بسند صحیح
که این اصطلاح را مرحوم فیض دارند زیاد در وافی که میخواهند یک کسی را توثیق کنند
آن وقت میگویند روی عنه بسند صحیح، لذا قبول میکنند دیگر مرحوم وافی قبول میکنند
که مثل ابن ابی عمیر وقتی که روایت از او نقل کرد این میشود صحیح حالا ما اسمش را
گذاشتهایم مصححه، این جور روایتهارا ما میگوییم مصححه، اما مثل مرحوم فیض در
وافی میگویند روایت صحیح ، بنابراین روایت از نظر سند هیچ اشکال ندارد اگر بهتر
از آن روایت ابی حفص نباشد مسلم بهتر است برای اینکه در سند روایت هم مرحوم کلینی
هم مرحوم شیخ در تهذیب و استبصار هم مرحوم صدوق از او روایت نقل میکنند آن هم
خیلی، آن هم به قول مرحوم فیض به سند صحیح، بنابراین روایت صحیح السند است، همه
اشکال در این است که اگر این یک مرتبه را که باید بشوید این جا حرج شخصی هم هست خب
حتماً نباید بشوید برای اینکه روایتها فرض کرده اینکه کتبت الی ابی الحسن فی
الخصی یبول فیلقی من ذلک شده چرا شده؟ و یری البلل بعد البلل یعنی این حرج دارد به
خاطر اینکه مرتب وضو بگیرد نماز بخواند حضرت فرمودند که یک وضو بس است و یک مرتبه
هم خودش را تطهیر بکند کفایت میکند لذا روی حرج شخصی آمدند روی حرج شخصی این جور
فرمودند خب اشکالی که پیدا میشود این است که اگر حرج شخصی باشد خب این نمیتواند
خودش را تطهیر کند الا خودش را به مشقت بیندازد منافات پیدا میکند با قاعده حرج و
این نمیتواند تخصیص بدهد قاعده حرج را اصلاً قاعده حرج تخصیص بردار نیست ولی حالا
همین جا خب این فرض کرده قاعده حرج دارد فرض کرده با این قاعده حرج میتواند یک
مرتبه وضو بگیرد بعد وضو شکسته میشود طوری نیست فرض کرده حرج دارد میتواند با
همان لباس نجس بدن نجس نماز بخواند همه انها را فرض کرده اما فرموده است خب شبانه
روز یک مرتبه خودش را تطهیر کند خب میگوییم اگر حرج دارد چهجور یک شبانه روز
خودش را تطهیر کند؟ لذا دیروز میگفتم اصلاً صدر و ذیل این روایت ابی حفص و این
روایت عبدالرحیم تناقض دارد اگر عرض من باشد نه روایت ابی حفص قابل تمسک است نه
روایت عبدالرحیم اگر هم حرف من را نزنید باید حمل بر استحباب بکنید برای اینکه آن
روایت سماعه میگفت که در خون قروح و جروح یک مرتیه در شبانه روز، اصحاب به آن عمل
نکردهاند اجماع داریم در آن خون قروح و جروح یک مرتبه لازم نیست خودش را، درست هم
هست برای اینکه قاعده حرج است حرج شخصی باشد نمیتواند حرج نوعی هم باشد لازم
نیست بنابراین یک مرتبه در شبانه روز خودش را تطهیر بکند اگر بشود حمل بر استحباب
باید بکنیم.
فتلخص مما ذکرناه آنکه به درد ما هم میخورد خیلی جاها مخصوصاً در
زمان ما که ضعف اعصاب زیاد شده این سلس البول زیاد شده، در زمان ما که مرض قند
زیاد شده این سلس البول زیاد شده و از نظر روایات و منجمله قاعده حرج این لازم
نیست که خودش را آب بکشد حتی تبرء میگوید با همین لباس میتوانی نماز بخوانی، در
وضویش هم دیگر حالا ما خیلی زور بزنیم در نماز ظهر و عصر وضو میگیرد لذا با همین
وضو اگر در وسط نماز در بین دو نماز برای نماز نافله وضو داشت حالا سلس البول شد
برای نوافل بعدی همه اینها همان یک وضو کفایت میکند ، بله چون که طول میکشد
چنانچه اگر طول نکشد مثل زن مستحاضه میبیند دیگر اگر طول نکشد چهار تا نماز را
پشت سر هم بخواند ولو اینکه در وسط هم آن جا خون بیاید مستحاضه میگویند که چهار
نماز را پشت سرهم بخوان درست است ولو اینکه الان هم نجس هستی طوری نیست در این جا
هم همین را میگوییم وضو میگیرد چهار تا نماز را پشت سر هم میخواند نماز ظهر و
عصر و مغرب و عشا ولو اینکه خون بیاید آن جا برای زن این جا برای سلس البول میگوییم
بیوضو است همین بیوضو کفایت میکند تیمم هم لازم نیست همین وضو همین تطهیر در زن
مستحاضه کفایت میکند الا اینکه آن جا دارد برای هر نمازی یک وضو بگیرد هیچ جا هم
نداریم الا همین خون استحاضه لذا میگوییم که یک وضو میگیرد خودش را تطهیر میکند
و چهار تا نماز را با هم میخواند و اگر هم نمیتواند خودش را تطهیر بکند دیگر هیچ،
چنانچه اگر نمیتواند وضو بگیرد تیمم بکند.
لذا خون قروح و جروح و زن مربیه و کسی که مضطر است اینکه نمازش را در
نجاست بخواند مضطر عرفی و مسلوس و مبطون و امثال اینها، اینها همه همه با همان
لباس میتوانند نماز بخوانند با همان بدن میتوانند نماز بخوانند میتواند امام
جماعت بشود میتواند اقتدا بکند میتواند کارهای دیگر انجام بدهد حتی حج میتواند
برود و هیچ اشکالی ندارد ما جعل علیکم فی الدین من حرج ، خب این مسائل مربوط به نجاسات تمام شد .
مسئله امروز به بعد ما راجع به مطهرات است و معلوم است خیلی بهتر از
مسائل نجاسات است و این چیزهایی که مطهرند هفت هشت ده چیز است.
اول از آنها آب است بهتر از هر مطهری هم از نظر ظاهر هم از نظر اینکه
آن سایر مطهرات مخصوص به جای مخصوص است و اما آب مطهر است هر چیزی را که لیاقت
داشته باشد پاک بشود،
مرحوم سید این جا 40 تا یا 41
مسئله در این جا آوردهاند و حالا 41 مسئله که نه اما خیلی از این مسائل چون فوقالعاده
مهم است فوقالعاده اهمیت دارد ما عنوان میکنیم ببینیم که به کجا میرسیم.
مسئله اول که مسئله خوبی هم هست این است که اگر چیزی نجس باشد و به
طور متعارف آن را تطهیر کنند جرمش برود اگر رنگش باقی بماند پاک است دیگر لذا لازم
نیست که رنگ را از بین ببرد و اگر بویش باقی بماند پاک است لازم نیست بویش را از
بین ببرد و زیاد هم اتفاق میافتد مثلاً دستش خونی است یا مثلاً بولی است این دست
غایطی است دست را میشوید رنگ و بو و طعم نجاست را لازم نیست برطرف بکند یا مثلاً
آن وقتها حالا الحمدالله تمام شد دیگر این مسجدهای بزرگ، مسجدهای کوچک هم همین
جور بود چند تا مستراح میساختند پهلوی هر مستراحی یک کر درست میکردند اسمش را میگذاشتند
کرومبال، مبال یعنی آنجا که مدفوع میکنند بول میکنند کر هم آب کر بود اما هفت
هشت روز طول نمیکشید این آب بوی نجاست برمیداشت خب این آب پاک است مگر اینکه
راستی برگردد به یک مثلاً نجاستی و امثال اینها دیگر آن وقت باید تطهیر بشود اما
بوی آن رنگ آن به نجاست باشد فرمودهاند پاک است و لازم نیست یک کاری بکند رنگش از
بین برود بویش از بین برود این مسلم پیش اصحاب است اما بسیاری از این مسائل را با
عقل نمیشود درستش کرد حالا انشاءالله یک یک هفت هشت ده تا مسئله این جور داریم که
عقل میگوید نه اما عرف میگوید آری و شارع مقدس میگوید تابع عرف باش نه تابع عقل
، حالا منجمله این جا و اشکال هم شده البته اشکالش بیجاست اشکال شده اینکه آقا
مگر میشود رنگ باشد اما آن جوهر نباشد اگر دست را شستید محل بول و غایط را شستید
و خودش رفت اما بویش باقی مانده دلیل براین است که ذرات غایط هست ذرات خون در دست
هست به قاعده اینکه معنا ندارد عرض بلا معروض باشد عرض بدون جوهر باشد و هرکجا که
بو هست هرکجا رنگ هست ذرات دمیه هست خب این مسلم است، چنانچه الان هم با این
میکروسکوپها خب وقتی که همین رنگ را بگذارند پشت دوربین میبینند ذرات دمیه هست
ذرات نجاست هست و این میکروسکوپها و این تلسکوپها همچنین آن فلسفه همه اینها میگویند
رنگ بدون جوهر نمیشود هرکجا رنگ هست جوهر هم هست هر کجا عرض هست معروض هم هست و
عرض بدون معروض محال است در خارج متحقق بشود.
این حرفها همه درست است اما عرف چه میگوید؟ عرف میگوید که رنگ خون
غیر از خون است میگوید محل غایط را پاک کردی حالا ولوبویش هم باقی مانده ولو رنگش
هم بعد به شلوار مثلاً بیاید ببیند رنگ است این رنگ پاک است ولو مثلاً شست خودش را
درست و شلوارش را پاک کرد دفعه دیگر دید که زرد است خب میگویند پاک است یا مثلاً
دستش را شست اما بو دارد میگویند پاک است، عرف میگوید پاک است اگر هم به عرف
بگویند آقا عرض بدون معروض و امثال اینها به ما میخندد دیگر میگوید اینها مال مدرسه
است اینها مال بیمارستانهاست آنکه من میفهمم رنگ خون غیر از خون است آنکه من میفهمم
بوی خون غیر از خون است حالا ولو اینکه راستی بخارهایی که از خون میآید بالا یا
مثلاً سرمیبرد گوسفند را خب بخار دارد دیگر بخارها میزند به صورت این آقا یا
مثلاً در حمامهای عمومی، حمامهای خصوصی هم همینطور است صحن حمام نجس است و مرتب
از صحن حمام بخار میرود بالا حتی بعضی اوقات هم آب میشود برمیگردد خب همه اینها
پاک است اگر به عقل بگویند که این بخار یک عرض است بدون معروض میشود؟ ذرات دمیه
ذرات غائط مگر در این نیست؟ عقل میگوید آری، عرف میگوید اینها سرم نمیشود بخار
غیر از نجاست است آن آبی هم که برمیگردد آن هم از بخار است غیر از نجاست است بخار پاک است آن آبی هم که
برمیگردد پاک است آن که نجس است عین نجس است که من ببینم، فقهاء هم این را
پذیرفتهاند همه همه و فرمودهاند ما در موضوعات باید تابع عرف باشیم نه تابع عقل
، هیچ جا نداریم درفقه، حالا هیچ جا شاید مثلاً شاذی باشد که الان در نظر نداشته
باشم، هیچ جا نداریم که بگویند موضوع حکم را از عقل بگیر، یا موضوع حکم را از علم
دقی نظیر علم فلسفه یا علم طب از آنها بگیر هیچ جا نداریم و شارع مقدس هم، حالا
شارع امضا هم نکرده بود بس بود برای اینکه با عدم ردع این جور مسائل درست میشود
موضوع را از عرف میگیریم حکم را بر آن بار میکنیم نمیدانیم درست است یا نه؟ عدم
ردع شارع از کار ما دلیل بر امضای آن، اما روایات فراوان داریم که رنگ خون رنگ
غایط بوی خون بوی غایط اینها پاک است. حالا یک روایت بخوانیم مرحوم صاحب وسائل
روایات را در باب 25 از ابواب نجاسات ذکر فرمودهاند روایت 1 صحیحه محمد بن ابی
حمزه عن العبد الصالح سئلته ام ولد یک کسی که کنیزک بود اما چون بچه داشت آزاد شده
بود دیگرنباید اینها را امولد و اینها هم بگویند، باید بگوید سئلته امرأه ولی
سئلته امولد قالت اصاب ثوبی دمالحیض فغسلته فلم یذهب اثره قال اصبغیه بمشک حتی
یختلط و یذهب حضرت فرمودند پاک است اما اگر میخواهی رنگش ازبین برود آن وقتها یک
خاکهایی بود خاک سرخه اسمش را میگذاشتند و مثل صابون بود حسابی کف میکرد و درست
با آن چیز میشستند لباس میشستند و یک گل دیگر هم بود گل سرشوی که آن را هم من
دیده بودم مثل همان معدن داشت از معدن بیرون میآوردند و همان با گل لباس را میشستند
لباس پاک میشد حالا حضرت فرمودند با گل سرخ بشویی وقتی با گل سرخ شستی رنگش هم میرود
و اما خود این دیگر فرمودند پاک است اگر میخواهی لباست رنگی نباشد آن کار را بکن
اگر هم نمیخواهی هیچ، این روایت 1 گفتند پاک است حسابی پاک است فرمودند که اگر میخواهی
رنگش برود این کار را بکن والا فرض کردند پاک است اما دستور به او دادند برای اینکه
رنگش برود این کار را بکن و الا خود آن زن هم شاید نمیخواست از طهارت و نجاست
سؤال بکند شاید این امولد از اطرافیان حضرت بوده و میخواسته از آن لباسی که حالا
رنگی شده چکار بکنم؟ حضرت یادش دادند که با گل سرشو بشوی یا با گل سرخه بشوی، حالا
اگر کسی –نمیشود– اگر کسی حرف ایشان را بزند و بگوید اصلاً این مسئله نیست یک
مسئله موضوعی و مسئله شرعی نیست این سؤال کرده از یک مسئله عرفی مثل اینکه مثلاً
یکی از شما میپرسد من از کدام راه بروم؟ خب اینها دیگر مسئله شرعی نمیشود اگر
کسی این جور بگوید که نمیشود ما این جور روایتها را حمل بکنیم به مسائل شرعی
مسلم این روایتها میخواهد یک قاعده فقهی بگوید و آن سؤال میکرده از این که رنگ
خون پاک است یا نه؟ یا فرض کرده رنگ خون پاک است حضرت این جور دستور به او دادند
اگر کسی حرف من را حرف فقهاء، فقهاء هم مثل صاحب جواهر و امثال اینها تمسک کردهاند
این کاری به من ندارد، همه تمسک کردهاند حالا اگر کسی بگوید نه روایت 2 صحیحه ابن
مغیره عن ابی الحسن علیه السلام ان للاستنجاء حد؟ چقدر آب باید بریزد؟ قال لا، حد
ندارد، حتی ینقی که راجع به بولش در غیر استنجا خب سابقاً خواندیم بعد هم میآید
میخوانیم که مثلاً دو مرتبه باید آب بریزی حد دارد یا در باب استنجاء هم باز
روایت داریم دو بار بریز ولی ظاهراً بعد میآییم صحبت میکنیم یکی برای رفع نجاست
یک مرتبه دیگر هم بریز پاک میشود لذا
برای محل بول حد است اما برای محل غایط حد است؟ یک بار یا دو بار؟ حضرت فرمودند
نه، همین که در رسالهها هم نوشته شده، فرمودند نه، حدش این است حتی ینقی پاک بشود
وقتی دیگر لزاجت ندارد و دست میگذاری میبینی پاک است دیگر پاک است حتی ینقی قلت
یبقی اثره قال الریح لا ینظرالیه آن اثر که رنگ و بو و امثال اینهاست حضرت راجع
به بویش فرمودند به این دیگر اعتنا نکن همین مقدار که محل غایط پاک شد دیگر کفایت
میکند.
بنابراین مسئله اول این شد که دقت عقلی در باب طهارت و نجاست نیست و
این لازم هم هست برای همه لازم است دقت عقلی در طهارت و نجاست نکنیم شارع مقدس
راجع به این چیزها جدی فرموده است که باید اهمیت ندهید و یک روایات عجیبی بعضی
اوقات از اهل بیت علیهم السلام صادر شده که لاابالی ان اصاب ثوبی بول ام ماء اذا
لم اعلم و یک چیزهای دیگر که در باب طهارت ونجاست مخصوصاً احتیاط کردنش مستحب نیست
دقت کردنش مستحب نیست لاابالیگری در طهارت ونجاست طوری نیست خوب هم هست اما آنکه
خوب نیست راجع به حق الناس راجع به چشم و گوش مخصوصاً زبان اینها لاابالی کردن
غلط است، ما هرچه میخواهیم دقت بکنیم باید راجع به زبانمان یکی از بزرگان خیلی
بزرگ بود اهل دل خدا رحمتش کند آن وقت حضرت امام یک مدرس بود به من میگفت درس کی
میروی؟ گفتم درس آقای خمینی گفت که این آقای خمینی مالک زبانش است بعد یک مقدار
جلوتر رفت گفت این آقای خمینی مالک دلش است، انسان بتواند مالک زبانش باشد مالک
چشمش باشد مالک گوشش باشد دیگر کم کم برسد به آن جا نفی خواطر مالک دلش باشد اینها
خیلی خوب است دقت در اینها خیلی خوب است واما دقت توی طهارت و نجاست خیلی بد است
برای اینکه منجر میشود به وسواسگری همان چند مرتبه هم که باید بکند منجر میشود
دیگر این درد وسواس خیلی زود پیدا میشود خیلی زود پیدا میشود مثل سرطان میبیند
دیگر هم نمیرود بردنش خیلی مشکل است لذا شارع مقدس میگوید در این چیزها فکرش را
نکن رفتی مستراح فوراً یک مقدار آب به محل بول یک مقدار آب همین مقدار که منقح شد
دیگر بس است رنگش باقی باشد و بویش باقی باشد طوری نیست لذا مثلاً یک ساعت بعد دید
شلوارش جای غایط، رنگی است این رنگ پاک است.
وصلی الله علی محمد و آل محمد