بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
شب جمعه متعلّق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولیعصر«عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف» است؛ اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.
چون در آستانۀ مولود پربرکت حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» هستيم، بحث ما باشد برای هفتۀ آينده و امشب مقداری اظهار ارادت به آقا امام زمان داشته باشيم.
دربارۀ امام زمان بحثهای مختلفی شده است و همه مخصوصاً جوانها بايد وارد اين بحثها باشند. واجب و لازم است و بحث اعتقادی است و تقليدبردار نيست و همه بايد استدلالی با اين بحثها آشنا باشند.
يکی از بحثها مربوط به امام زمان، ايراد شبهات است که حزب ضالۀ مضلّۀ بهائيت هميشه اين روش را داشته است. از همان وقتی که به پا شده و انگليسها آن را به پا کردند، ايراد شبهات بوده و از جهل جوانها استفاده کردهاند. اگر جوانهای ما با شجرۀ طيبۀ قرآن يعنی با تشيع آشنا بودند، پی میبردند که اين شبهات واهی است و برای فريب جُهّال است. مخصوصاً اينکه توأم با شهوت و پول است؛ لذا فريب اين شبهات را نمیخوردند. در روز قيامت به همۀ ما میگويند در باب آقا امام زمان چرا اعتقاد کامل نداشتي! چرا از شبهات، اعتقاد تو خدشهدار شد و يا العياذبالله اعتقاد تو رفت! میگويد نمیدانستم و در روايات داريم خطاب دوم میشود که چرا نمیدانستي! و در روز قيامت با همين يک جمله از طرف خدا، گير میافتد و جهنمی میشود. لذا من از همه و مخصوصاً جوانها تقاضا دارم راجع به اعتقادات کار کنيد. تشيع چيزی نيست که خدشهبردار باشد. قرآن میفرمايد:
«مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ ، تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»
مثل تشيّع، مثل درخت کهن ريشهدار و شاخهدار است و شاخههايش ميوهدار است و مائيم که بايد از اين ميوهها استفاده کنيم. لذا بر همۀ ما واجب است راجع به تشيع جدّی کار کنيم. هم راجع به اعتقادات و هم راجع به اخلاق و هم راجع به احکام. اگر شبانه روز يک ساعت عمرتان را صرف اين سه چيز کنيد، آشنا به احکام تشيّع و آشنا به اخلاق تشيّع و آشنا به اعتقادات و اين درخت ريشهدار تشيّع میشويد و میفهميد که ايرادها يک استبعاد است و استدلال نيست. از جهل ما با استبعاد که اسمش را شبهه میگذارند، دشمن سوء استفاده میکند و ما نبايد به دست آنها بهانه دهيم. بهانه به دست آنها ندهيم، معنايش اينست که ما بايد جاهل نباشيم و از اوجب واجبات اينست. از هر مرجع تقليدی سؤال کنيد از اوجب واجبات چيست، میگويد اعتقادات، اخلاق و احکام. دين يعنی سه چيز، اعتقادات و احکام و اخلاق. لذا حساب فردی و گفتۀ فردی نيست، پس گفتۀ قرآن و اهلبيت و گفتۀ خدای تبارک و تعالی است.
يکی از شبهاتی که شده است، راجع به تولّد آقاست. اينطور که تاريخنويسان راجع به تولد آقا میگويند، حمل مخفی بوده است. حتّی بر مثل حکيمه خاتون، دختر امام جواد«سلاماللهعلیه» که جلالت بالايی داشته است و امام عسکری«سلاماللهعليه» به او خبر دادند نور خدا امشب به دنيا میآيد. حکيمه خاتون میگويد برای نماز شب بيدار شدم و نماز شب میخواندم و نرجس خاتون هم بيدار شدند و پيش من آمدند و با هم نماز شب خوانديم و نماز صبح را نيز با هم خوانديم و بعد تعقيبات نماز صبح خوانده شد. ناگهان لرزشی در نرجس خاتون پيدا شد و من نرجس خاتون را در بغل گرفتم و شروع کردم به خواندن سورۀ انا انزلناه و گفتم:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ، إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ»
و بچه در شکم مادر گفت:
«وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ»
گفتم:
«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»
و آقازاده گفت:
«تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها...»
يعنی انا انزلناه را با هم خوانديم و ناگهان عالم روشن شد و آقا طاهر و مطهّر به سجده رفتند و انگشت سبابه رابالا گرفته و اوّل شهادات گفت. شهادت به نبوت و شهادت به ولايت و ولايت را يکی يکی اسم برد تا رسيد به خودش و فرمود:
به واسطۀ من عالم گلستان میشود و ظلم و جنايت از عالم برداشته میشود و بالاخره منم که حکومت اسلامی جهانی را برای مردم میآورم. آقا امام حسن عسکری«سلاماللهعليه» فرمودند عزيزم را بياور. میگويد اين پارۀ ماه را سر دست گرفتم و خدمت آقا بردم و سلام کرد و جواب شنيد و بعد از اينکه جواب شنيد اين آيه را خواند که: «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ، وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ»
گفت بابا! خدا خواسته است؛ اين جمله که در قرآن است هم در قرآن خيلی مهم است و هم در کلام آقا امام زمان. اينکه خدا خواسته است و هرچه خدا بخواهد میشود. خدا خواسته است به دست اين شيعه، يعنی مستضعفِ در تاريخ و به رهبری من، پرچم اسلام روی کرۀ زمين افراشته شود. اين اسلام عزيز و تشيع جهانی شود. فرعون زمان مثل آمريکا و هامان زمان مثل استکبار جهانی و در رأس او اين حزب صهيونيسم. اينها از تشيع میترسند و همه پشت به پشت يکديگر کردهاند و مسلمانهای خرفت مثل داعشيها و صعوديها را روی کار کردهاند و میخواهند تشيع را براندازی کنند؛ زيرا امريکا از تشيع میترسد. امريکا از اين جمهوری اسلامی واهمه دارد. بارها خودشان گفتهاند واهمه داريم. خود حزب صهيونيسم میگويد اگر ساکت بمانيد، شيعه است که براندازی میکند و ما را نابود میکند. قرآن میفرمايد از آنچه میترسند به سرشان میآيد، به دست اين شيعه و به رهبری امام زمان؛ «وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ»؛ از آنچه میترسند به سرشان میآيد.
اين قضيۀ تولد آقا امام زمان بود. حال شبهه میکنند که چطور میشود حمل يک بچه مخفی باشد و چطور میشود بچهای به دنيا بيايد به سجده رود و ذکر بگويد و قرآن بخواند و شهادت دهد و چطور میشود سلام به پدر کند و آيۀ: «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ، وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ» را بخواند. بنابراين هرچه شيعه میگويد دروغ است. به اين شبهه میگويند. حال کسی که اين شبهه را میکند، مسلمان هست يا نه! اگر مسلمان نيست، بايد او را مسلمان کرد. بايد از راه اعتقادات جلو بياييم. اگر مسلمان است، آيا قرآن را قبول دارد يا نه. قرآن نظير اين را فراوان دارد. من جمله اينکه حمل حضرت عيسی مخفی بود. عجيبتر از حمل آقا امام زمان هم بود برای اينکه پدر نبود و فقط مادر بود. حضرت مريم رفت برای تطهير و وضو و نماز و جبرئيل آمد و گفت بايد الان آبستن شوی و بچه متولد شود و بچه را ببری در ميان مردم. قرآن میفرمايد حضرت مريم تعجب کرد که چه کند! عمده ترس حضرت مريم اين بود که مردم میگويند اين بچه را از کجا آوردهاي! يعنی عمده ترس از رسوايی و حرف مردمِ نفهم بود. لذا بچه به دنيا آمد و با مادرش حرف زد. از مادرش شير خورد و طاهر و مطهر بود. حضرت جبرئيل گفت اين را در ميان مردم ببر. قرآن میفرمايد حضرت مريم گفت چطور اين بچه را در ميان مردم ببرم و آنها میگويند اين بچه را از کجا آوردهاي؟! فرمودند به بچه بگو حرف بزند. حضرت مريم بچه را در ميان مردم آورد و همين شبهه که دشمن راجع به تشيع میکند، مردم راجع به حضرت مريم کردند. گفتند اين بچه کجا بوده است! حضرت مريم فرمودند از خودش بپرسيد. قرآن میفرمايد مردم تعجب کردند و گفتند: «كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا»
ما چطور از بچّه سوال کنيم. تا اينکه شبهه کردند، حضرت عيسی جواب داد. قرآن میفرمايد: «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا ، وَ جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا ، وَ السَّلامُ عَلَيَ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا»
گفت من بندۀ خدايم و من پيغمبر خدايم! به من وصيت شده که نماز و روزه را زنده کنم و بالاخره وجود من وجود مبارکی برای عالم است. سلام بر من در روزی که متولد شدم و در آن روزی که مبعوث میشوم و در آن روزی که از دنيا میروم. حال شبههکننده هرچه دربارۀ حضرت عيسی و قرآن میگويد، همان را ما دربارۀ مهدی«روحیفداه» میگوييم.
اين جملۀ: «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا» که در قرآن آمده، برای دفع شبهات است.
کسی بگويد چطور میشود کسی هزار سال عمر کند. خدا میخواهد و وقتی خدا میخواهد يک ميليون سال هم میتواند عمر کند. قرآن میفرمايد عزيز و عزير،دو پيغمبر بودند. يکی از آنها صد سال و يکی دويست سال عمر کرد. عزير پيغمبر به خرابهای رسيد و مردهها را ديد که دفن نشدهاند. شبههای به ذهنش آمد و گفت پروردگار عالم چطور اينها را زنده میکند. البته حضرت عزير نبايد اين شبهه به ذهنش بيايد، لذا خدا بايد يک گوشمالی حسابی به او بدهد. لذا بر سر آبی نشست و خوشه انگوری در آب گذاشت و غذايش را باز کرد که بخورد، ولی مرد و بالاخره صد سال مُرده بود. قرآن میفرمايد بعد از صد سال او را زنده کرديم و به او گفتيم: «كَمْ لَبِثْت» چند وقت است که خوابيدهاي؟ گفت: «لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْم» نصف روز يا دو سه ساعت خوابيدهام. قرآن میفرمايد: «بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عام»
تو صد سال است که مردهاي! نگاه کن به اين خوشۀ انگورت که هنوز سالم است و غذايت هنوز سالم است اما الاغ تو پوسيده شده و استخوانهايش در مقابل تو ريخته شده و ببين چطور او را زنده میکنم. ناگهان استخوانها جنبيد و بالاخره يک الاغ شد. قرآن میفرمايد به حضرت عزير گفتيم اينطور مرده را زنده میکنيم.
من به جوانها میگويم يک خوشۀ انگور در آب دو سه روزی میتواند عمر کند، اما در اينجا صد سال عمر کرده است. قاعدۀ تناسب میگويد اگر سه روز بشود صد سال، آنگاه صد سال میشود چندين ميليون سال. بنابراين قرآن میفرمايد اگر عمر مهدی«روحیفداه» چندين ميليون سال هم طول بکشد طوری نيست. انشاءالله در زمان ما مهدی«روحیفداه» میآيد و به دست ما و به رهبری مهدی«روحیفداه» پرچم اسلام روی کرۀ زمين افراشته میشود و حکومت اسلامی میآورد و انشاءالله همۀ ما در اين حکومت اسلامی هستيم و به غير خوبی و عدالت و غنا و ثروت و اتحاد، چيزی نمیبينيم.
. ابراهیم، 24و25: «مَثَل زده: سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است؟ ميوهاش را هر دم به اذن پروردگارش مىدهد.»
. القدر، 1: «به نام خداوند رحمتگر مهربان، ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم.»
. القدر، 2: «و از شب قدر، چه آگاهت كرد.»
. القدر، 3: «شبِ قدر از هزار ماه ارجمندتر است.»
. القصص، 5و6: «و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين] كنيم، و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفى] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند، بنمايانيم.»
. القصص، 6: «و [از طرفى] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند، بنمايانيم.»
. مریم، 29: «چگونه با كسى كه در گهواره [و] كودك است سخن بگوييم؟»
. مریم، 30و31و33: «[كودك] گفت: منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است،و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زندهام به نماز و زكات سفارش كرده است،و درود بر من، روزى كه زاده شدم و روزى كه مىميرم و روزى كه زنده برانگيخته مىشوم.»
. البقره، 259: «چقدر درنگ كردى؟»
. البقره، 259: «يك روز يا پارهاى از روز را درنگ كردم.»
. البقره، 259:«[نه] بلكه صد سال درنگ كردى.»