عنوان: رذیلت چهلم: وسواس‏
شرح:

شرح فضیلت‌ها و رذیلت‌های اخلاقی

رذیلت چهلم: وسواس‏

وسوسه، به معنی همهمه است و در اصطلاح، به خطوراتی گفته می‌‏شود كه به‌وسیلۀ نفس یا شیاطین جنّی و انسی به قلب انسان وارد می‌‏شود. هرگاه این خطورات، در انسان مستمر شده، به یک حالت مبدّل گردد و با ترتیب اثر همراه شود، صفت رذیلۀ «وسواس»، در وجود او رخنه می‌‌کند.

وسواس، از جهل انسان نشأت می‌‌گیرد. یکی از اقسام جهل، جهل متردّد یا همان شكّ مصطلح است که اگر برطرف نشود و احیاناً از ضمیر آگاه به ضمیر ناآگاه منتقل گردد، انسان را دچار وسواس خواهد کرد.

این صفت ناپسند، دیرپا و پایدار است و موجب گمراهی بسیاری از مردم می‌‏شود و باید از آن به خدا پناه برد. قرآن كریم می‌‏فرماید:

>وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ، وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ<[1]

وسوسه از چند راه بر قلب انسان نفوذ می‌‌کند؛ راه اوّل، از جانب شیطان و یاران اوست؛ راه دوّم، از طریق نفس اماره و هواهای نفسانی است كه سخت‌‏تر و نافذتر از وسوسۀ شیطان است. راه سوّم، از سوی دوستان بد و شیاطین انسی است که آن هم بسیار خطرناک است.

گاهی وسوسه، مستقیم، بی‌‏پرده و آشکار است، نظیر اینکه مردی به زن نامحرم چشم بدوزد و آن زن نیز به او اظهار تمایل كند. این وسوسه، بسیار شدید است و از اینكه چنین وضعی برای كسی پیش آید، به خدا پناه می‌‏بریم. امّا وسوسۀ بدتر و خطرناک‌‌تر از این، وسوسۀ غیر مستقیم و پنهانی و همراه با توجیه است، مانند اشاعۀ زشتی‌ها تحت عنوان دین، ترویج گناهان به نام اسلام و دست زدن به معصیت و توجیه آن.

در سورۀ ناس، سه مرتبه از شرّ «وسواس خنّاس» که همان وسوسه‌گر پنهانی است، به خدا پناه می‌‌بریم:

>بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ، مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ<[2]

خنّاس، به شیطانی(انسی یا جنّی) می‌‌گویند كه مخفیانه فریب می‌‌دهد و به عبارت ساده‌‏تر، زهر را درون كپسول می‌‏ریزد و آن را به‌عنوان دارو به خورد انسان می‌‏دهد.

صفت رذیلۀ وسواس به دو قسم کلّی وسواس فکری و وسواس عملی منقسم می‌‌گردد:

وسواس فكری، همان تخیّلات و توهّمات بی‌‌اساس است که به ذهن انسان خطور می‌‌کند. مثلاً انسان ترسو به قبرستان می‌‏رود و می‌‏بیند مرده‌‏ای از قبر بیرون آمده و به دنبال اوست. حقیقتاً هم مرده را می‌‏بیند؛ آن تخیّل بر روی چشمانش اثر می‌‏گذارد، در حالی كه نه مرده‌‏ای از قبر بیرون آمده است و نه كسی او را تعقیب می‌‏كند.

وسواس فكری در برخی موارد منجر به بدبینی انسان به مقدّسات، به خداوند، به پیامبر$، به ائمۀ طاهرین( و به مراجع تقلید می‌‏شود. شخص وسواسی در این حالت، در دین دچار شبهه می‌‌گردد و بالأخره اعصاب او ضعیف شده، به سرحدّ جنون می‌‏رسد که اگر درمان نشود، واقعاً دیوانه خواهد شد؛ گاهی بدبینی وسواسی نسبت به همسرش است و بدون دلیل کار آن‌ها به طلاق می‌‌کشد.

وسواس عملی آن است كه انسان در اعمال عبادی و غیرعبادی غیر متعارف گردد؛ مثلًا زود به نجاست اشیاء یقین پیدا ‏كند، امّا در مورد طهارت دیر به باور برسد. گاه حمد و سورۀ خودش را در نماز باطل می‏‌داند، علاوه بر آن حمد و سورۀ امام جماعت را هم باطل می‌‏داند. كم كم كارش به آن جا می‏‌رسد كه نماز جماعت را به طور كلّی ترك می‌‏كند. غسل و وضوی خود را صحیح نمی‌‌داند و چند ساعت وقت خود را صرف یک غسل یا یک وضو می‌‌کند. خانه و وسایل آن را نجس می‌‌داند و خلاصه زندگی را به کام خودش و دیگران تلخ می‌‌کند.

در هر دو قسم وسواس، قوّۀ وهمیّه، قوّۀ خیال را به كار می‌‏گیرد و برای شخص وسواسی صورت‌های ذهنی یا خارجی می‌‏سازد و باعث می‌‌شود که رفتارهای غیر عادی و دیوانه‌‏وار از او سر بزند. بر این اساس، وسواسی آنچه را كه وجود ندارد، واقعی پنداشته، به آن معتقد می‌‏شود. به طور كلی باید گفت كه اگر قوّۀ وهمیّه، قوّۀ خیال را به‌كار گیرد، می‏‌تواند بر قوای ظاهری و باطنی انسان اثر گذارد و موهومات را واقعی جلوه دهد.

نتیجه آنكه، این صفت شوم، مصیبتی بزرگ است كه مصائب دیگری را در پی دارد. اگر این بیماری، مفسده‏‌ای جز سوء ظن، كه سرانجام به بدگمانی به خداوند بزرگ می‌‏انجامد، نداشت، برای زشتی آن كفایت می‌‏كرد. به علاوه، اگر وسواس، مفسده‌‏ای جز از بین رفتن نشاط و غلبۀ غم و اندوه و اضطراب و ترس بر قلب آدمی نداشت، برای درک خطر آن كافی بود.

وسواس، نه تنها خود وسواسی، بلکه گاهی خانواده و اطرافیان او را نیز از سعادت محروم کرده، به بدبختی می‌‏كشاند و از این جهت، شخص وسواسی مطرود همه است. وسواسی، فاسق است، زیرا اغلب اعمال او اگر در زمرۀ گناهان كبیره نباشد، در شمار فسق است. همچنین وسواسی، خنّاسِ خودش است و به قول مشهور، شیطان در پوستش رفته و خودش یک شیطان مجسّم است.

این رذیلت ناشایست، موجب زیان‌كاری در دنیا و آخرت بوده، كسی كه به آن دچار است، دچار مرگ تدریجی می‌‌شود و در وادی حیرت و سرگردانی به سر می‌‏برد و سرانجام به ورطۀ گمراهی می‏‌افتد. وسواسی در دنیا سرنوشتی جز جنون و دیوانگی و در قیامت، عاقبتی جز جهنّم نخواهد داشت.

اگرچه صفت ناپسند وسواس، از شدیدترینِ امراض است و علاج آن غیر ممکن می‌‌نماید، اما اتفاقاً درمان آن بسیار آسان است. داروی این بیماری، همچون سایر صفات ناپسند، مبارزۀ منفی و مخالفت با وسواس و تمایلات آن است، كه در حقیقت مخالفت با نفس اماره و شیطان می‌‌باشد. در این راستا، افراد مبتلا به وسواس باید نسبت به هرچه آن‌ها را رنج می‌‌دهد، بی‌‌تفاوت و بی‌‌اعتنا باشند و به آنچه برخاسته از تخیل و توهّم است، اهمیت و ترتیب اثر ندهند.

اسلام عزیز این بی‌‌اعتنایی را برای وسواسی‌‌ها می‏خواهد؛ در حق الله باشد یا حق النّاس، كارهای عادی باشد یا كارهای عبادی و بالأخره در هرچه وسوسه دارند، باید بی‌‌خیال شوند و خلاف خواست شیطان عمل کنند تا دست از آن‌ها بردارد.

در واقع، اشخاص وسواسی باید عرف مردم را الگوی خود قرار دهند و مثل افراد متعارف زندگی کنند. از آنجا که شک، مظنّه و حتی یقین وسواسی‌ها حجّت نیست، باید یک نفر از اطرافیان را به‌طور خاص الگو قرار دهند و هرچه او گفت، بپذیرند و به آن عمل نمایند.

همچنین دعا، توسّل و کمک‌گرفتن از نماز و نیز مداومت بر ذکر، نظیر ذکر یونسیه >لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ[3]< برای درمان وسواس تأثیر به‌سزا دارد.



[1]. المؤمنون، 97و98: «وبگو: پروردگارا، از وسوسه‏های شیطان‌ها به تو پناه می‏برم. و پروردگارا، از اینكه [آنها] به پیش من حاضر شوند به تو پناه می‏برم.»

[2]. النّاس، 1تا6: «به نام خداوند بخشندۀ مهربان، بگو: پناه می‏برم به پروردگار مردم، به مالك و حاكم مردم، معبود مردم، از شرّ وسوسه‏گر نهانی، آن كس كه در سینه‏های مردم وسوسه می‏كند، خواه از جنّ باشد یا از انسان!»

 .[3]الانبیاء، 87: «معبودی جز تو نیست، منزّهی تو، به‌درستی كه من از ستمكاران بودم.»