بسمالله الرّحمن الرّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
امام حسین«سلاماللهعليه» براي احياي اسلام و تشيّع قیام کردند. طبق گواهی تاریخ، پس از شهادت ایشان، طولی نکشید که ریشۀ بنیامیّه خشکید و اسلام عزیز باقی ماند. از این جهت، تردیدی وجود ندارد که بقای اسلام و احیای تشيّع مرهون شهادت امام حسين«سلاماللهعليه» است. امّا باید توجه داشت که پس از شهادت امام حسین«سلاماللهعليه»، نوبت به امام سجّاد«سلاماللهعلیه»، حضرت زینب«سلاماللهعليها» و اهل بیت امام رسيد که با اسارت خود، موج شهادت و وقايع جانسوز کربلا را سراسري کنند. در واقع، اگر قضيۀ اسارت رخ نميداد، موج کربلا در جهان منتشر نميشد. پس از اسارت نيز موج شهادت، با عزاداري عالمگير شد. در واقع، حرکت حسيني، ابتدا با اسارت و سپس با عزاداري شیعیان، جاودان و سراسري شد و هميشه باقی خواهد ماند.
در اثر زحمات و تدابیر امام سجّاد«سلاماللهعليه» و حضرت زینب«سلاماللهعليها»، اهداف کلّي قيام عاشورا محقّق شد؛ از يکسو ريشۀ شجرۀ خبيثۀ بنياميّه خشکيد و مسلمين نسبت به آن سلسلۀ شوم، انزجار قلبي پيدا کردند. از سوي ديگر، تشيّع در بين مسلمانها احياء شد و محبّت به اهلبيت«سلاماللهعليهم» در قلوب مردم ريشه دوانيد.
حکومت بنياميّه، تا پيش از قيام کربلا، از نظر ظاهر ريشهدار بود و در مدّت پنجاه سال تلاش معاويه، پايههاي محکمي پيدا کرده بود. حمايت افراد شاخص سيقفۀ بنيساعده از معاويه، از يک سو و سياستبازي و نيرنگ خود او و اشخاصي نظير عمروعاص که گرد او را گرفته بودند، از سوي ديگر، باعث شده بود حکومت بنياميّه در بين مسلمين ريشه بدواند و پذيرفته شود.
همچنين مردم در آن دوران، در اثر تبليغات شوم بنياميّه، نسبت به حقانیّت شجرۀ طيّبۀ تشيّع، غافل بودند و جايگاه اهلبيت«سلاماللهعليهم» را به درستي نميشناختند. در آن زمان، جايگاه والاي اهلبيت«سلاماللهعليهم» و حتّي نام آنان ميرفت که به فراموشي سپرده شود و به گواهي تاريخ، مردم در اثر تاريکي ظلم بنياميّه و جهل خود، قادر به دیدن نور اهلبيت«سلاماللهعليهم» نبودند و از برکات وجود آن ذوات مقدّس محروم شده بودند.
به هر حال، شيعيان در انزواي عجيبي بودند و حقّ اظهار عقيده نداشتند. امّا، قيام عاشورا باعث شد مردم متوجّه نعمت عظيم اهل بيت«سلاماللهعليهم» شوند و به شجرۀ طيّبۀ تشيّع که همان شجرۀ طيبۀ قرآن کريم است، روي آورند و از ثمرات و ميوههاي روحبخش آن بهرهمند گردند: «مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ».
قيام امام حسين«سلاماللهعلیه» درختى بود كه در كربلا كاشته شد، امّا آبيارى و به ثمر رساندن و نگاهدارى از آن به دست امام سجاد«سلاماللهعلیه» و حضرت زينبكبرى«سلاماللهعلیها» انجام گرفت. آن درخت پربرکت، قلوب مردم را زنده و آنها را از خواب غفلت بيدار کرد و روحيّۀ مجاهدت، ايثار و شهادتطلبي را در شيعيان به وجود آورد. در واقع محرّکي شد تا آنان، در مدّت کوتاهي، حدود بيست انقلاب و قيام بر عليه بنياميّه پديد آورند. قيام توّابين و قيام مختار ثقفي، دو انقلاب از بيست انقلابي بود که پس از عاشورا به وقوع پيوست و ضمن انتقام از ظالمان و قاتلان شهداي کربلا، بنياميّه را نابود ساخت.
در این جلسه لازم است با توجه به نقش اساسی حضرت زينب«سلاماللهعلیها» در جریان اسارت و حقّی که آن بانوي نمونه به تشیّع دارند، قدری راجع به شخصیّت ایشان صحبت کنیم.
حضرت زینب«سلاماللهعلیها» با تلاش و فداکاري فراوان، سفر اسارت را بسيار خوب اداره کرده، به ثمر رسانیدند. از این جهت، تشیّع، مرهون زحمات آن بانوی بزرگوار است.
البته در این میان نباید از نقش اساسی امام سجّاد«سلاماللهعلیه» در بقای تشیّع غافل شد؛ چراکه آن حضرت در مدّت سي و چهار سال بعد از شهادت امام حسين«سلاماللهعلیه»، براي احيا و پرورش حرکت حسینی تلاش کردند و در آن دوران، تشیّع را در بين مردم جا انداختند و باعث شدند که شجرۀ طیبۀ قرآن، به بار بنشیند. امّا در روز عاشورا مصلحت تشیّع در بيماری امام سجاد«سلاماللهعلیه» بود؛ زیرا بیماری، مانع شهادت ایشان و عامل باقی ماندن امامت شد.
به هر حال، حضرت زينب«سلاماللهعلیه» در دوران اسارت، قافله سالار کاروان اسرا بودند و زیر نظر ولایت امام سجاد«سلاماللهعلیه»، اهداف اسارت را دنبال کردند. در حقيقت، اگر زینب نبود، نتایج متعالی از اسارت به دست نمیآمد و اهداف اصلی قیام امام حسين«سلاماللهعلیه» محقّق نمیشد.
قافله سالاری کاروان اهل بیت«سلاماللهعلیهم» و به ثمر نشاندن خون شهدای مظلوم کربلا، لیاقت خاصّی میطلبید که حضرت زینب«سلاماللهعلیها» از آن لیاقت برخوردار بود. حضرت زینب برای پیروزی در وظیفۀ خطیر و عظیمی که بر عهده داشت و نیز برای نتیجه گیری از شهادت و اسارت، نیازمند برخورداری از فضائل نیکوی اخلاقی و صفات حسنه اخلاقی بود. به عبارت دیگر، قافله سالار اسراي کربلا باید به صفاتی همچون صبر، گذشت، وفا، اخلاص، ایثار و از جمله شجاعت، متصّف باشد و زینب مظلومه چنین بود. ایشان، قضیۀ کربلا و وظایف خویش را در دوران طفولیّت، از مادر گرامي خويش حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» آموخته بود. مثلاً طبق آنچه در برخي مقاتل آمده است، حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» پیراهني که با دست مبارک خود، رشته و بافته و دوخته بودند، به زینب دادند که وقت وداع، به برادر بدهد و از طرف مادر، زیر گلوی او را نیز ببوسد. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نيز دختر خویش را از واقعۀ کربلا آگاه ساخته بودند. پس، حضرت زینب«سلاماللهعلیها» از کودکی برای این حرکت سرنوشتساز تربیت شده و برای سربلندی در این میدان، آماده شده بود و با اطلاع قبلی و با بصيرت کامل به کربلا آمده، خالصانه برادر خويش را همراهي کرد.
یکی از فضائل بارز حضرت زینب«سلاماللهعلیها» شجاعت ایشان است. شجاعت، سه مرتبه يا سه معنا دارد؛ مرتبۀ اوّل شجاعت، نترسيدن از ديگران به خصوص نترسيدن از افراد زورگو و قدرتمند است. مرتبۀ دوّم شجاعت كه بالاتر از معناى اوّل است، تسلّط بر هوى و هوس و نفس امّاره است. امّا بالاتر از اين دو مرتبه، معناى سوّم شجاعت است؛ به این معنا كه انسان در جزر و مدّ روزگار خودش را نبازد. زینب مظلومه«سلاماللهعلیها» از هر سه مرتبۀ شجاعت، در حدّ اعلاي آن برخوردار بودند.
مرتبه اوّل شجاعت، به خوبی در شخصیّت حضرت زینب«سلاماللهعلیها» ظهور و بروز داشت؛ به گونهای که در دوران اسارت و پس از آن، هیچگاه از افراد زورگویی چون ابن زیاد و حتی یزید نترسید و در برابر سخنان ناحق و بیمنطق آنان با عزّت و اقتدار تمام و با قاطعیّت ایستادگی کرد.
در مجلس ابن زياد، وقتي اسرا وارد مجلس شدند، حضرت زینب«سلاماللهعلیها» در گوشهای از قصر نشستند که در دید نامحرم نباشند. ابن زیاد رو به سوی ایشان کرد و گفت: ديدي خدا با شما چه کرد؟ حضرت زينب«سلاماللهعلیها» برخاست و با شدّت فراوان فرمود:
«مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ يَوْمَئِذٍ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا ابْنَ مَرْجَانَة»
ایشان به بیان ساده فرمود: تو نمیفهمی! ما در این مسافرت، چیزی جز خوبی ندیدیم. اگر شهادت برادرم و اسارت ما و صحنههاي توهين آمیز توست، به جز خوبی چیزی نیست، زيرا شهادت و اسارت، سرنوشت ما بود و ريشۀ شما را خواهد سوزاند. تشيّع براي هميشه احياء خواهد شد، امّا تو به زودی خواهی مرد. پس، منتظر باش ببین چه کسی رسوا میشود؟ مادرت به عزایت بنشیند!
ابن زياد از اين کلمات شجاعانۀ حضرت زينب«سلاماللهعلیها» به اندازهاي عصباني شد که دستور قتل حضرت زينب را داد، امّا مشيّت الهي اقتضا نکرد و نیّت شوم او عملی نشد.
در مجلس یزید هم حضرت زینب«سلاماللهعلیها» با شجاعت تمام، خطبۀ بسيار کوبندهای خواند. آن جلسه به عنوان جشن پیروزی ترتيب داده شده بود، امّا سخنان قاطع حضرت زينب«سلاماللهعلیها» و امام سجّاد«سلاماللهعلیه» یزید را رسوا کرد و پیروزی ظاهری او را به شکستي مفتضحانه مبدّل ساخت.
حضرت زينب«سلاماللهعلیها» در مجلس یزید، در ابتدای سخنان خود بعد از حمد الهی، خطاب به یزید فرمود: تو فکر میکنی که خداوند ما را ذلیل و تو را عزیز کرده است؟ هرگز چنین نیست؛ زیرا خدا به تو مهلت داده است که هرچه میخواهی ظلم کنی تا عذاب خود را زیاد کنی. پس، صبر کن و عاقبت خود را ببین. سپس آیۀ شریفۀ «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ»[3] را قرائت کرد. در بخش دیگری از خطبه نیز میفرماید: ای یزید! تو دشمن پیامبری. تو و کسانی که تو را بر حکومت نشاندند، به زودی خواهید فهمید که ظالمان چه جایگاه بدی دارند. هرچند مجبورم با تو سخن بگویم، امّا تو در نزد من خوار و کوچکی. سپس فرمودند: ای یزید! هرچه نیرنگ داری به کار ببند و نهایت تلاش خود را بکن، اما تو هرگز نمیتوانی یاد و نام ما را از ذهن مردم محو کنی و چراغ وحی ما را خاموش سازی و به موقعیّت و جایگاه ما آسیبی وارد نمایی. رای و سخن تو سست و زمان حکومت تو اندک است و جمعیّت از پیرامون تو پراکنده میشوند، در آن روز که منادی ندا دهد: «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمين».
خطبههای کوبنده و رفتار شجاعانه و همراه با قاطعیّت حضرت زينب و امام سجّاد«سلاماللهعلیهما» در شام، چنان تأثیرگذار بود که بنی امیّه را رسوا و افتضاح کرد. حتی یزید که در ابتدا ادعای فراوانی در حقانیّت خود داشت، در نهایت و پس از آنکه رسوایی او آشکار شد، به ظاهر اظهار پشيماني کرد و همۀ تقصيرها را به گردن ابن زياد انداخت. سپس، بر خلاف توصیۀ برخی اطرافیان، نه تنها اسیران را نکشت، بلکه دستور داد آنان را به همراه تعدادی محافظ به مدینه ببرند و مراعات حالشان را بکنند؛ زیرا فهمید که بیش از این نباید بیآبرو شود. هنگام عزیمت کاروان نیز به امام سجّاد«سلاماللهعلیه» گفت: خدا لعنت كند پسر مرجانه را، اگر من با پدرت روبرو شده بودم، نميگذاشتم او را بكشند. بعد گفت: تو وقتی به مدينه رسیدی، هر درخواستی داشتی، نامه بنويس تا اجابت کنم.[6]
برخورداري از شجاعت، حتي در مرتبۀ اوّل آن، اين توان را به انسان ميدهد که پس از تشخيص وظيفه، به آن وظيفه عمل نمايد و هراسي از موانع انجام وظيفه نداشته باشد. حضرت زينب«سلاماللهعلیها» چنين بود؛ يعني شناخت وظيفه و عمل به وظيفه در سيرۀ ايشان، به خصوص در مدّت اسارت به خوبي مشهود بود. به عنوان مثال، وقتي وظيفۀ ايشان اقتضا ميکرد که سخنراني کند و با خطبه خواندن، به افشاگري بني اميّه بپردازد، به خوبي به وظيفۀ خود عمل ميکرد و از هيچ کس ترس و واهمه نداشت. خطبههاي حضرت زينب«سلاماللهعلیها» در بازار کوفه، مجلس ابن زياد، بازار شام و مجلس يزيد بسيار عالي و کوبنده بود و در تاريخ ثبت شده است. ايشان چنان خطبه ميخواند که به تعبير راوي، گويا اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» خطبه ميخواند. با شروع خطبۀ ايشان، همه ناگهان ساکت ميشدند و سخنان آن بانوي بزرگوار را ميشنيدند. حتي در همان روزهای اوّل اسارت، در کوفه، نزديک بود مردم با اطلاع از حقايق و با افشاگري حضرت زينب، بر عليه بنياميّه قيام کنند، امّا چون شورش آنان در آن موقعيّت، منجر به سرکوب ميشد و نتيجۀ مطلوب، يعني انتشار سراسري موج کربلا را در بر نداشت، امام سجّاد«سلاماللهعلیه» مانع آن شدند و فرمودند:
«يَا عَمَّةِ اسْكُتِي ... أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ»
عمّه جان صبر کن؛ شما عالم و زن فهميدهاي هستيد که بدون معلّم به اين درجه رسيدهايد. حضرت زینب«سلاماللهعلیها» نیز بر حسب وظیفه شناسی سکوت اختیار کرد.
این بحث ناقص است و ان شاءالله در جلسۀ آینده راجع به آن گفتگو میکنیم.