بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
... این بلای بزرگ سیل که در صد سال اخیر کمنظیر بوده، همه را ناراحت کرد. البته الحمدلله همۀ مردم به هر اندازه که میتوانستند کمک کردند و دولت هم کمک کرد و حتی قرار شد با اجازۀ مقام معظم رهبری، از اصل اموال دولت کمک شایانی به این کار بشود.
در این ایّام برخی از مردم از فضلا میپرسند و آنان نیز از ما سؤال میکنند که در این گونه بلایا، آیا خداوند میدانست مردم دچار چنین مصیبتی میشوند؟ اگر میدانست، چرا بلا را داد؟ و اگر نمیدانست چه خدایی است؟!
عوام مردم و مخصوصاً افراد آسیب دیده و مصیبت زده، این اشکال را فراوان مطرح میکنند. بعضی اوقات میگویند: خدایا چرا چنین کردی؟ خدایا چرا من فقیرم؟ چرا من باید فقیر باشم و همسایهام غنی باشد؟
به این مسأله، «مسألۀ قضا و قدر» میگویند. در مسألۀ قضا و قدر، ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» فرمودهاند: بحث و جدل نکنید. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: دریای سیاه است، پس وارد نشوید؛ باز میفرمایند: دریایی متلاطم است، وارد نشوید، وگرنه غرق خواهید شد:
«وَ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُكُوهُ- [ثُمَّ سُئِلَ ثَانِياً فَقَالَ] وَ بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجُوهُ- [ثُمَّ سُئِلَ ثَالِثاً فَقَالَ] وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَكَلَّفُوه»
لذا راجع به مسألۀ قضا و قدر، همه مأمورند که صحبت نکنند، مگر خواص. مرحوم صدرالمتألهین در اسفار چندین جا راجع به مسألۀ قضا و قدر صحبت کرده است، البته برای خواص و اما برای عموم مردم و حتی عموم طلبهها که وارد اینگونه بحثها نیستند، باید بگوییم که مسئلۀ قضا و قدر را نمیدانیم.
و اما من دلیلی دارم و اگر این دلیل را بپسندید، از نظر مبنا خیلی محکم است و از نظر دلالت و فهم، بسیار آسان است.
راجع به اصل خداشناسی، بیش از چهل دلیل داریم. بهترینِ ادلّه، در خداشناسی، دلیل فطرت است. این، هم آسان است و هم عوام فهم است و هم معمولاً برای همه جلو آمده است. انسان ممکن است که به حسب ظاهر منکر خدا باشد، اما اگر در دردسر افتاد، از نظر فطرت، خدا را مییابد. قرآن کریم میفرماید:
«فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ»
همه میگویند: یکی از بهترین دلایل در اثبات توحید، چه برای عوام و چه برای خواص، دلیل فطرت است. آن هم موضوعی است که یافتنی است و دانستنی نیست؛ یافتن، خیلی از دانستن بالاتر است. اگر این دلیل توحید، بهترین ادلّه برای اثبات توحید باشد، راجع به اینگونه مسائل، یعنی راجع به قضا و قدر نیز، مسأله به همین صورت قابل حل است. به عنوان مثال، شخصی در بلا افتاده است و فریاد خدا خدایش بلند است. میگوید: خدایا کمک کن. همین جمله، یعنی خدایا تو قدرت داری. التماس میکند که خدایا تو میدانی من در دردسر افتادهام، یعنی مییابد علاوه بر اینکه خدا هست، قادر و علیم است. مییابد که خدا میشنود و بنابراین مرتب خدا خدا میگوید. مییابد که خدا سمیع و رحیم است، یعنی «بسم الله الرّحمن الرّحیم» را مییابد. حتی در حالی که کافر و فاسق است، امّا با خدا آشتی میکند و میگوید: ای خدایی که رحیم و سمیع و قادری، به فریادم برس! یعنی همینطور که خدا را مییابد، این مطلب را نیز مییابد که این خدا مستجمع جمیع صفات کمالات است. وقتی چنین باشد، مسأله خودبهخود حل میشود؛ یعنی هرچه از طرف خدا هست، خدا عالم به آن است و قادر برای رفع آن است و خدا رحیم و کریم و شنواست و خدا مستجمع جمیع صفات کمالات است. به این دلیل «دلیل لمّی» میگویند. در اینجا از علت به معلول پی میبرد، آنگاه است که با فطرت، مسألۀ قضا و قدر حل میشود؛ یعنی همینطور که خدا را مییابد، مییابد که این خدا مستجمع جمیع صفات کمالات است و هرچه از طرف خداست، صددرصد بر طبق مصلحت و بر وفق حکمت است و مسألۀ قضا و قدر هم برایش به خوبی حل میشود؛ گرچه مصیبت و خسارتهای آن بزرگ باشد و انسان، حکمت آن را نفهمد، ولی فطرتش میفهمد که خدا برای او بد نمیخواهد. این درک و فهم، برای عموم مردم هست و معمولاً مردم، ولو اگر فاسق و فاجر باشند، میتوانند به این دلیل تمسّک کنند. البته وقتی که فطرت بیدار شود، انسان را به چنین درکی میرساند.
یکی از رفقا میگفت: با کسی که خیلی لجباز بود، حرف زدیم، اما هدایت نشد. این شخص یک پسر داشت و پسرش زیر عمل جرّاحی رفت. میگوید: من تا در اطاق عمل همراه او بودم. وقتی در اطاق عمل را بستند، پدر و من پشت در ایستاده بودیم. ناگهان دیدم که دستمال را از جیبش درآورد و بنا کرد بلند بلند گریه کند و در گریهها میگفت: خدایا بچهام را از تو میخواهم و تو باید رحم کنی و عنایت کنی! آهسته در گوش او گفتم: خدا کیست؟ گفت: دست از دلم بردار و بگذار بچهام را از خدا بگیرم. به این «فطرت» میگویند و بالاترین دلیل برای ذات مقدس خدا، دلیل فطرت است. قرآن میفرماید:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»
همین دلیل راجع به صفات خدا هم هست. یعنی همینطور که در بنبستها خدا را مییابد، این را مییابد که خدا علیم و قادر و سمیع و رئوف و مهربان است؛ لذا در حالی که خدا را مییابد، مییابد که او مستجمع جمیع صفات کمالات است. بزرگان راجع به ذات خدا، این مطالب را فرمودهاند و آنچه من عرض کردم، راجع به ذات خدا و راجع به صفات مطلقۀ خداست. یعنی دلیل فطرت، مختص به ذات خدا نیست، بلکه به اسماء و صفات خداوند نیز مربوط است و بالاترین دلیل هم برای اثبات وجود خدا، همین است که قرآن شریف میفرماید:
«فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ».
یعنی خدا را میخواند و تمام همّ و غمش یکجاست و در بنبستها فقط خدا را صدا میزند، آنکه مستجمع جمیع صفات کمالات است.[4]
خدا را قسم میدهیم به حق خودش که مستجمع جمیع صفات کمالات است، این بلای بزرگ را جبران کند و انشاءالله دل همه، بهخصوص افراد آسیب دیده، خوش شود.
[1]. نهج البلاغه، حکمت 287.
[2]. العنکبوت، 65: «و هنگامى كه بر كشتى سوار مىشوند، خدا را پاكدلانه مىخوانند، و[لى] چون به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرك مىورزند.»
[3]. الروم، 30: «پس روى خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست.»
[4]. برای تفصیل بیشتر، ر.ک: صبر، کیمیای سعادت انسان، ص 123-99؛ معرفت نفس، ج 4، ص295-213.